خواندن شعرهاي بيهوده در مسجد


267. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله: هر گاه شنيديد كسي در مساجد، شعر مي خواند، بگوييد: «خداوند، دندان هايت را فرو ريزاند!». مسجدها، تنها براي [خواندن] قرآن



[ صفحه 110]



بر پا شده اند. [1] .

نكته: بر خلاف حديث پيشين و برخي نظاير آن، روايات زير از تأييد پيامبر صلي الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام نسبت به شعر خواندن در مسجد، حكايت دارند. از اين روست كه بسياري از فقيهان، كراهت شعرخواني در مسجد را ناظر به اشعار ناشايست و باطل دانسته اند.

268. المعجم الكبير - به نقل از جابر بن سمره -: بيش از صد بار در مجلس پيامبر صلي الله عليه و آله در مسجد شركت كردم كه ايشان در جمع يارانش مي نشست و آنان براي يكديگر، شعر مي خواندند. [2] .

269. سنن الترمذي - به نقل از عروه، از عايشه -: پيامبر خدا، براي حسان در مسجد، منبري مي گذاشت و او بر روي آن مي ايستاد و به پيامبر صلي الله عليه و آله، مباهات مي كرد و يا از پيامبر خدا، دفاع مي نمود و ايشان مي فرمود: «خداوند، حسان را - تا وقتي كه به پيامبر خدا مباهات مي ورزد يا از او دفاع مي كند -، با روح القدس، ياري مي فرمايد». [3] .

270. تاريخ دمشق - به نقل از سعيد بن مسيب -: زماني حسان بن ثابت، در مسجد شعر مي خواند كه عمر از راه رسيد و گفت: اي حسان! آيا در مسجد پيامبر خدا، شعر مي خواني؟!

وي در پاسخ گفت: در گذشته، شعر خواندم، در حالي كه بهتر از تو



[ صفحه 111]



(پيامبر صلي الله عليه و آله) در مسجد بود!

گفت: راست گفتي. و رد شد. [4] .

271. تاريخ دمشق - به نقل از نائل بن طفيل بن عمرو دوسي -: پيامبر صلي الله عليه و آله در مسجد خود نشست - كه پناهگاه او از [شنيدن] سخنان بيهوده بود - و خفاف بن نضلة بن عمر بن بهدله ي ثقفي به حضور ايشان آمد و اين اشعار را خواند:

چه قدر شتران جوان ره پيما در تاريكي

در بيابان هاي بي آب و علف، ناتوان و رنجور شدند....

پيامبر خدا، اين ابيات را نيكو شمرد و فرمود: «همانا برخي بيان ها افسون اند و برخي شعرها، حكمت». [5] .

272. تاريخ دمشق - به نقل از يحيي بن سعيد -: عبدالله بن انيس، از مادرش، يعني دختر كعب بن مالك، حكايت كرد كه پيامبر خدا، در مسجد خود بر كعب بن مالك وارد شد، در حالي كه وي، شعر مي خواند. هنگامي كه پيامبر صلي الله عليه و آله او را ديد، همچون ماه [تابان و گشاده رو] بود. پيامبر خدا فرمود: «به چه كاري مشغول بوديد؟».

كعب گفت: شعر مي خواندم.

پيامبر خدا فرمود: «براي من هم بخوان».

تا آن كه به اين بيت رسيد:

در حمايت از خاندان خود با همه ي مشكلات طاقت فرسا مي ستيزيم.

پيامبر خدا فرمود: «نگو: «در حمايت از خاندان خود؛» بلكه بگو:«در



[ صفحه 112]



حمايت از دين خود»». [6] .

273. المناقب، ابن شهر آشوب: بيابان نشيني به مدينه آمد و سراغ ارجمندترين فرد مدينه را گرفت. امام حسين عليه السلام را به وي معرفي كردند. داخل مسجد شد و او را در حال نماز يافت. در برابرش ايستاد و چنين سرود:

اكنون نوميد نشد كسي كه به تو اميد بست

و نيز هر كس كه حلقه ي در خانه ات را به حركت درآورد.

تو بخشنده اي و تو مورد اعتمادي. پدر تو كشنده ي نابه كاران بود.

اگر نبودند پيشينيان شما،

جهنم، ما را در خود گرفته بود.

امام حسين عليه السلام نماز را به پايان برد و فرمود: «اي قنبر! آيا از مال حجاز، چيزي باقي مانده است؟».

گفت: آري! چهار هزار درهم.

فرمود: «آن را بياور؛ چه اين كه كسي از راه رسيده كه از ما بدان سزاوارتر است».

آن گاه، روپوش خود را از تن در آورد و دينارها را در آن پيچيد و با خجالت از مرد بيابان نشين، دستش را از شكاف در بيرون برد و چنين سرود:

اين را بگير كه از تو عذر خواهم

و بدان كه من نسبت به تو مهربانم. [7] .



[ صفحه 113]




پاورقي

[1] الكافي: ج 3 ص 369 ح 5 به نقل از جعفر بن ابراهيم از امام زين العابدين عليه السلام، تهذيب الأحكام: ج 3 ص 259 ح 725، بحارالأنوار: ج 83 ص 363.

[2] المعجم الكبير: ج 2 ص 237 ح 1990، كنزالعمال: ج 3 ص 858 ح 8953.

[3] سنن الترمذي: ج 5 ص 138 ح 2746، سنن أبي داوود: ج 4 ص 305 ح 5015، مسند ابن حنبل: ج 9 ص 346 ح 24491، المستدرك علي الصحيحين: ج 3 ص 555 ح 6058 همگي تقريباً با همان الفاظ.

[4] تاريخ دمشق: ج 12 ص 385، كنزالعمال: ج 13 ص 335 ح 36946 و ر. ك: الغدير: ج 2 ص 108.

[5] تاريخ دمشق: ج 3 ص 455 ح 772، كنزالعمال: ج 3 ص 859 ح 8956.

[6] تاريخ دمشق: ج 50 ص 191 ح 10642، السيرة النبوية، ابن هشام: ج 3 ص 143 تقريباً با همان الفاظ، كنزالعمال: ج 3 ص 866 ح 8973 به نقل از ابن جرير.

[7] المناقب، ابن شهر آشوب: ج 4 ص 65، بحارالأنوار: ج 44 ص 190 ح 2.


بازگشت