واژه شناسي مسجد


واژه ي «مسجد»، در لغت اسم مكان و از ريشه ي «سجد»، به معناي سر فرود آوردن و اظهار تذلل و خاكساري است. ابن فارس مي نويسد:

السين و الجيم و الدال، أصل واحد مطرد يدل علي تطامن و ذل، يقال: سجد، اذا تطامن و كل ما ذل فقد سجد. [1] .

سين و جيم و دال، داراي يك معناي اصلي و فراگير است كه بر فروتني و خاكساري دلالت مي كند. وقتي گفته مي شود: «سجد» كه شخص، فروتني كرده باشد و هر آنچه خاكساري كند، سجده كرده است.

ديگر واژه شناسان عرب نيز با عباراتي مشابه، همين مضمون را تأييد كرده اند. بنابراين، چنان كه گفته شد، در زبان عربي «سجود» به معناي خاكساري و سر فرود آوردن در برابر ديگري است و «مسجد»، به معناي مكان چنين اقدامي است.



[ صفحه 10]




پاورقي

[1] معجم مقاييس اللغة: ج 3 ص 133.


بازگشت