ديگر صداي ذكر گفتن امام نمي آمد


صبح روز شنبه 13 / 3 / 68 حضرت امام پس از صرف مختصر صبحانه اي حالشان منقلب شد و آنچه را كه خورده بودند، برگرداندند. از آن به بعد ديگر حالشان رو به وخامت رفت و گرچه تقريبا بيهوش بودند؛ اما نماز ظهر و عصر را به هر سختي كه بود به جا آوردند. براي نماز مغرب و عشا هم گرچه كاملا در عالم اغما و بيهوشي به سر مي بردند؛ اما گويا آقايان پزشكان هم از حساسيت و توجه ايشان به نماز چيزهايي را متوجه شده بودند؛ چون به عقيده آنها يكي از راههاي به هوش آوردن امام (س) اعلان وقت نماز بود، در آن روز هم گرچه كاملا بهوش نيامدند؛ اما با اشاره



[ صفحه 88]



سرانگشتان و حركت پلك چشم، خود من شاهد بودم كه نمازشان را به جا آوردند. اصلا لحظه اي قرآن خواندن و نماز خواندنشان قطع نمي شد؛ ايشان دائم در نماز بودند. [1] .

ساعت يك ربع به يازده بود كه آقا سؤال كردند: «ساعت چند است؟» پاسخ ايشان را داديم. فرمودند: «من مي خواهم وضو بگيرم.» عرض كرديم: چون وقت زيادي به ظهر مانده است، يك ساعت استراحت كنيد. فرمودند: «پس به آقاي انصاري بگوييد ساعت بيست دقيقه به دوازده بيايد كه من مي خواهم وضو بگيرم.» به آقاي انصاري خبر داديم و در همان ساعت خدمت امام رسيديم و امام وضو گرفتند. فرمودند: «مي خواهم نماز بخوانم.» آقاي انصاري گفتند: آقا مي خواهند نماز نافله بخوانند و فعلا نيازي به مهر نيست. در هر صورت امام پس از خواندن نافله و نماز ظهر و عصر، همچنان به نماز خواندن (همراه با اذان و اقامه) و ذكر گفتن ادامه دادند و تقريبا ساعت دو بعد از ظهر بود كه افراد خانواده را طلبيدند و با آنها صحبت كردند. سپس حاج احمد آقا خدمت امام رسيدند. از ساعت دو و نيم به بعد، ديگر صداي ذكر گفتن امام نمي آمد، ولي لبهايشان همچنان حركت مي كرد. ساعت سه و چند دقيقه بعد از ظهر بود و در حالي كه امام ذكر مي گفتند، ناگهان فشار



[ صفحه 89]



خون ايشان پايين آمد و خيلي سقوط كرد، تا اينكه سكته كردند. [2] .


پاورقي

[1] فريده مصطفوي.

[2] سيد رحيم ميريان.


بازگشت