واضح مي خواندند كه باعث تعجب بود


چيزي كه براي من خيلي جالب بود اين بود كه ايشان چند روز اول را با اكسيژن مي گذراندند و ساعاتي را لازم بود كه اكسيژن بگيرند. وقتي كاري داشتند صحبتي مي خواستند بكنند از توي ماسك ما نمي فهميديم معمولا چه مي گويند. چون ماسك بود و ضعف عمومي داشتند و بعد از عمل جراحي ضعف مستولي مي شد به خصوص با توجه به سني كه ايشان داشتند واقعا ما نمي فهميديم.



[ صفحه 80]



گاهي اوقات من ماسك ايشان را مي زدم بالا كه متوجه بشوم چه مي گويند؛ ولي وقتي نماز مي خواستند بخوانند به خدا قسم چنان واضح مي خواندند كه باعث تعجب بود. نماز ظهر و عصر را بايستي يواش مي خواندند؛ اما نماز صبح و مغرب و عشا را چنان با صلابت و طمأنينه و با صداي واضح مي خواندند كه اصلا مشخص بود، يعني هيچ احتياجي نبود كه آدم ماسك را بردارد. خيلي قشنگ اگر كسي با يك فاصله اي مي ايستاد متوجه مي شد دقيقا ايشان دارند چي مي خوانند و خلاصه مي توان گفت اصلا دست خودشان نبود كه آن حالتها در ايشان به وجود مي آمد. [1] .


پاورقي

[1] محمد شريفي.


بازگشت