از گريه امام متأثر شدم


قبل از كسالت اخير امام، شبها يكي از برادران پاسدار پشت در اتاق حضرت امام مي خوابيد. يك وقت من از ايشان سؤال كردم شما كه مدتي شبها مراقب امام بوديد، آيا خاطره اي از امام داريد؟ گفت: بله،



[ صفحه 64]



امام شبها معمولا دو ساعت مانده به اذان صبح بيدار بودند، يك شب متوجه شدم امام با صداي بلند گريه مي كنند. من هم متأثر شدم و شروع كردم به گريه كردن. ايشان براي تجديد وضو بيرون آمدند، متوجه من شدند. فرمودند: فلاني! تا جوان هستي، قدر بدان و خدا را عبادت كن. لذت عبادت در جواني است، آدم وقتي پير مي شود دلش مي خواهد عبادت كند؛ اما حال و تواني برايش نيست. [1] .


پاورقي

[1] محمد رضا توسلي.


بازگشت