طولي نكشيد كه براي نماز شب بلند شدند


وقتي از عراق مي خواستيم به كويت برويم، زماني كه مانع رفتن ما شدند برگشتيم. امام در آن زمان هشتاد سالشان بود. ساعت پنج صبح براي اينكه نجف خبر نشود بين الطلوعين حركت كرديم به سوي كويت. در مرز كويت ما را راه ندادند؛ لذا برگشتيم به مرز عراق. در آنجا به بدترين وجه با امام برخورد كردند، حتي يك اتاق كه امام در آن استراحت بكنند به ما ندادند. سرانجام امام عبايشان را



[ صفحه 51]



انداختند در كنار يك اتاق مخروبه كه آنجا بود و دراز كشيدند. ساعت يازده - دوازده شب بود كه از بغداد گفتند به بصره برگرديد. ما به بصره برگشتيم. ساعت يك يا يك و نيم بعد از نيمه شب به بصره رسيديم، يك ساعتي طول كشيد تا مقدمات كار را انجام بدهيم، بالاخره ساعت دو بود كه امام خوابيدند. طولي نكشيد كه من يك مرتبه ديدم زنگ ساعت به صدا درآمد. وقتي ساعت را نگاه كردم، ديدم ساعت چهار بعد از نيمه شب است و امام براي نماز شب بلند شده اند. [1] .


پاورقي

[1] سيد احمد خميني.


بازگشت