من در مهتاب اشك چشم آقا را ديدم


نه سالم بود، خيلي كم خواب بودم لذا چندين بار وسط شب بيدار مي شدم و مكرر نماز شب آقا را مي ديدم؛ از آنجا كه بچه بودم نمي توانستم تشخيص بدهم كه آقا برنامه اشان چي بود.

اما مي ديدم ايشان بلند مي شوند، دست و صورت مي شويند. لذا هميشه من از خودم مي پرسيدم چرا آقا در شب اين قدر گريه مي كنند. بچه بودم، نمي فهميدم؛ ولي به خودم مي گفتم چطور آقا در نصف شب اين قدر گريه مي كنند؟ فكر مي كردم مثلا يك ناراحتي



[ صفحه 41]



دارند يا مثلا در روز يك گرفتاري دارند كه اين طور از اين پهناي صورت اشك مي ريزند. خيلي از شبها كه مهتاب بود، من در مهتاب اشك چشم آقا را مي ديدم و اين براي من خيلي عجيب بود. دوراني هم كه در نجف خدمت آقا مي رسيديم آقا در اتاقشان روبه روي اتاق ما بود نماز شب مي خواندند و گريه شبشان را همزمان در بلندگوي حرم حضرت امير (ع) كه مناجات پخش مي كرد مي انداختند تا ما كه بچه دار هستيم صداي ايشان را نشنويم. اما چون من بيدار بودم، با بچه مي نشستم و صداي گريه آقا را مي شنيدم. [1] .


پاورقي

[1] صديقه مصطفوي.


بازگشت