امنيت و عبادت


امنيت يكي از نعمت هاي ويژه الهي است كه در سايه آن نعمت هاي ديگر معنا پيدا مي كند. يكي از خواسته هاي بزرگ انبيا و حضرت ابراهيم از خدا ايجاد شهري امن است، شهري كه بندگان خدا در آن خوب زندگي كنند و در كمال آسايش خداي خود را پرستش كنند. خداوند اين دعا را مستجاب فرمود و



[ صفحه 42]



مكه به عنوان شهر امن الهي معرفي شد. پيامبر اسلام هم كه ظهور فرمود نسبت به امنيت اين شهر اهتمام بسيار داشت. خداوند هم فرمود: «در جوار خانه خدا جنگ نكنيد مگر اين كه مشركان به شما تجاوز كنند.» حتي پيامبر عزيز اسلام وقتي مكه را فتح كرد فرمان عفو عمومي داد و كاري نكرد كه شهر مكه، شهري شبيه شهرهاي جنگ زده و ويران شده بماند و در حالي كه مشركان با ذلت تمام در خانه هاي خود خزيده بودند، پيامبر اسلام با عزت تمام يكسره وارد مسجدالحرام شد و به سراغ هدف اصلي بعثت خود يعني فراخواني خلق به بندگي خدا رفت. بلال حبشي بانگ اذان سر داد و مسلمانان به طواف و نماز مشغول شدند. جالب اين كه امنيتي كه در پايان جهان در سايه حكومت مستضعفان به رهبري حجت خدا حضرت مهدي (عج) برقرار خواهد شد هم مقدمه اي براي عبادت است.

«وعد الله الذين امنوا منكم و عملوا الصالحات ليستخلفنهم في الارض كما استخلف الذين من قبلهم وليمكنن لهم دينهم الذي ارتضي لهم و ليبدلنهم من بعد من بعد خوفهم امنا يعبدونني لا يشركون بي شيئا». [1] .

خداوند كساني از شما را كه ايمان آوردند و نيكي ها كردند، وعده داد كه به يقين، ايشان را در زمين خليفه گرداند؛ (آنچنان كه كساني نيز پيش از اين به خلافت رسيدند) و دينشان را بگستراند؛ آن ديني كه بپسندد براي آنان و آنان را از ترسي كه دارند ايمني دهد تا او را عبادت كنند و شرك بر او نورزند.

امام حسين عليه السلام شب جمعه سوم شعبان سال 60 در حالي كه اين آيه را



[ صفحه 43]



تلاوت مي كرد وارد اين شهر امن شد. [2] امام مي خواهد تا در سايه امنيت اين شهر به مسلمانان راه بنمايد و خطر بزرگي كه آنان را تهديد مي نمايد، گوشزد كند و رسالت انذار كه يكي از دو بخش ماموريت رهبران آسماني است را به انجام برساند؛ نه مثل بعضي از شخصيت هاي سياسي كه مي خواستند از امنيت مكه سوء استفاده كرده، به مقاصد سياسي خود برسند؛ چرا كه امام به محض اين كه احساس كرد كه حضورش در مكه امنيت اين شهر عبادي را بر هم مي زند، به رغم عشق وافري كه به مراسم حج داشت، مكه را به قصد كربلا ترك كرد.

امام حسين عليه السلام چهار ماه و چند روز در مكه بود. او سياست را به گونه اي با ديانت آميخت كه تفكيك آن محال مي نمود. در تمام سخنراني ها و گفتگوها «خواست خدا» در صدر سخن و جوهره اصلي كلام او نمايان است.

امام بلندترين نقطه مكه را براي اسكان انتخاب كرد. مردم هر صبح و شام به زيارت او مي آمدند. سپس عبدالله بن عباس امام را به خانه عباس بن عبدالمطلب برد. امام مؤذني را گماشت كه با صداي بلند اذان بگويد و چون مردم جمع مي شدند، حضرت با مردم نماز مي گذارد. فرماندار مكه عمرسعد بود. چون ديد مردم از هر سو فوج فوج به نزد امام مي آيند، ترسيد كه حاجيان در ايام حج به او گرايش پيدا كنند، پس نامه اي به يزيد نوشت و احساس خطر خود را منعكس كرد.

در طول اين چهار ماه و اندي امام با افراد زيادي به ويژه خواص و



[ صفحه 44]



شخصيت ها گفتگو كرد؛ از جمله با ابن عباس چند مرتبه صحبت فرمود. فرازي از گفتگوي امام و ابن عباس را در زير مي خوانيم:

امام بن ابن عباس فرمود: «تو مي گويي من با يزيد بيعت و سازش كنم، در حالي كه پيامبر درباره او آن سخنان را فرموده است.»

ابن عباس عرض كرد: «درست است، پيامبر صلي الله عليه و آله فرمود كه مرا با يزيد چه كار؟ خدا به او خجستگي نبخشايد. او فرزند من حسين را مي كشد.» سپس ابن عباس گريست و امام نيز گريه كرد و فرمود: «آيا مي داني من فرزند دختر پيامبرم؟» گفت: «البته كه مي شناسيم و مي دانيم كه ياري تو همچون نماز و روزه كه هر يك بدون ديگري پذيرفته نيست، بر امت واجب است.»

امام فرمود: «اكنون درباره ي مردمي كه فرزند پيامبر خود را از خانه و زادگاه خود و از حرم رسول و مجاورت قبر او و مسجد رانده اند و او را نگران و هراسان رها كرده اند، چه مي گويي؟»

ابن عباس گفت: حرف من درباره آنان اين است كه «آنان به خدا و رسول، كفر ورزيدند و نماز را جز به حال كسالت بجا نياوردند» [3] و اين سخن كه «آنان با مردم خودنمايي كنند و جز اندك و آن هم به قصد ريا، خدا را ياد نكنند. دودل و مردد هستند كه به سوي مؤمنان بروند يا به جانب كافران و هر كه را خدا گمراه كند (و به خود واگذارد) او هرگز هدايت نخواهد شد.» [4] .

معلوم مي شود نوعي نماز در جامعه اسلامي رونق داشته كه ريشه ندارد،



[ صفحه 45]



انگيزه ندارد، به همين دليل در جامعه اسلامي ممكن است نماز باشد، ظلم هم باشد. نماز باشد، تبعيض هم باشد. نماز باشد، فساد و فحشا و بي بند و باري هم باشد؛ در زمان خلافت يزيد از نماز جز ظاهر چيزي نمانده بود، نماز از همراهان خود جدا شده بود، نمازي كه قرآن داد آن را مي زند:

نمازي است در كنار زكات؛

نمازي است در كنار اخلاق؛

نمازي است در كنار مشورت؛

نمازي است در كنار رسيدگي به محرومان؛

نمازي است در كنار اطاعت از خدا و رسول؛

نمازي است در كنار مبارزه با تظاهر به كفر و شرك و فساد.

از ديدگاه ابن عباس مشكل جامعه اسلامي بي نمازي نيست، بلكه بدنمازي است. نماز هست اما نمازي ظاهري با اكراه و تصنعي. ظاهر دارد اما مغز ندارد. مغز نماز كلمه توحيد و توحيد كلمه است كه در آن زمان جامعه اسلامي فاقد هر دو آنها بود. بر زبان مسلمانان «الله اكبر» جاري مي شد، اما بر دل آن ها ترس از طاغوت سايه افكنده بود. بر زبان آنها «لا اله الا الله» بود، اما در اجتماع آنان صدها الهه جلوه گري مي كرد.

برخي گمان نكنند كه نماز ظهر عاشورا كه در تيررس دشمن برگزار شد، اين نماز بود؛ هرگز!!! چرا كه بازار نماز در جامعه اسلامي گرم بود اما نه نماز حسيني، بلكه نماز...

اين نماز شبيه همان «لا اله الا الله» است كه امام رضا عليه السلام در جمع مردم نيشابور به عنوان دژ مستحكم الهي اعلام كرد و آنان كه تيزهوش و با خرد



[ صفحه 46]



بودند، فهميدند كه مراد امام رضا از «لا اله الا الله» كلامي نيست كه در جامعه اسلامي آن روز مرسوم بوده بلكه كلمه ي توحيدي كه از حلقوم امام رضا عليه السلام بيرون آمد مورد نظر است؛ «لا اله الا الله» در زمين با حضور رهبر عادل معنا پيدا مي كند؛ با مديريت پرهيزگاران و صالحان معنا پيدا مي كند. اين ذكرها كه معمولا الفاظي بيش بر زبان ها نيستند، در واقع مشتمل بر حقايقي هستند كه بايد در جامعه اسلامي پياده شوند و تربيت افراد و سياست جامعه بايد بر اساس اين حقايق باشد. مگر نشنيده ايد كه حجاج بن يوسف ثقفي استاندار مكه، جواني را فقط به جرم گفتن يك «لا اله الا الله» اعدام كرد و زماني كه جوان پرسيد مگر در شهر امن الهي گفتن يك ذكر جرم است؟ حجاج جواب داد: «لا اله الا الله» تو با ديگران متفاوت است.»

او با گفتن اين ذكر مي خواست بگويد كه حجاج نبايد باشد، مديريت حجاج با عبوديت خدا ناسازگار است. يك بار ديگر به آياتي كه ابن عباس خوانده است توجه كنيد. قرآن به برخي از نمازخوان ها لقب كافر داده است.

انتشار خبر مرگ معاويه و امتناع امام حسين عليه السلام از بيعت با يزيد در كوفه غوغا بپا كرد. كوفيان پس از گردهمايي هايي كه داشتند نمايندگاني را به مكه اعزام كردند تا وفاداري خود را به امام حسين عليه السلام اعلام دارند. آنان گفتند: «ما مردم عراق رهبري نداريم، به سوي ما رهسپار شو تا خداوند به وسيله تو ما را به حق فراهم آورد. ما در نمازهاي جمعه و عيد با نعمان بن بشير حاكم كوفه كاري نداريم و اگر بدانيم تو به سوي ما مي آيي او را بيرون مي كنيم. سلام و رحمت خدا بر تو باد.»

پس از دو روز «قيس بن مسهر» و «عبدالرحمن بن عبدالله» و «عمارة بن



[ صفحه 47]



عبيد» با خود صد و پنجاه نامه آوردند و در روزهاي بعد سيل نامه ها از كوفه به سوي امام حسين عليه السلام سرازير شد. كوفيان حرف هاي زيبايي در نامه هايشان نوشته بودند؛ مثلا نوشته بودند: «باغ ها سرسبز و خرم است. ميوه ها رسيده و چاه ها پر آبند، هر گاه خواستي بر سربازان خود درآ. والسلام.»

امام حسين عليه السلام در برابر اين همه نامه چه مي كند؟ امام برخاست و وضو ساخت، ميان ركن و مقام، دو ركعت نماز خواند. پس از نماز درباره نوشته هاي كوفيان از خدا خيرخواهي كرد. [5] .

امام حسين رهبري است بزرگ و با سابقه، دنيا ديده و باهوش. او در عمر پنجاه و شش ساله اش دوران هاي متفاوت و پرفراز و نشيب اجتماعي را شاهد بوده است و پس از رحلت پيامبر صلي الله عليه و آله، خلافت خلفا و امامت پدر بزرگوارش امام علي عليه السلام و انواع و اقسام بحران ها و مشكلات را ديده است. او دوران امامت برادرش حضرت امام حسن عليه السلام و درگيري هاي آن سردار تنها را با خودي ها و تبهكاري نيرنگ بازي چون معاويه را ديده است. امام حسين عليه السلام اهل فكر و تدبير است. اما او قبل از هر چيز بنده خداست، از او راه مي جويد و به او پناه مي برد. او به تمام رهبران و مديران جامعه اسلامي در همه عصرها و نسل ها مي آموزد كه هدايت جامعه اسلامي در سايه بندگي خداست. مديران و زمامداران جامعه اسلامي جوهره تصميم گيري خود را بايد از غيب بگيرند و دانش و تجربه خود را با مدد غيبي ماندگار كنند.

رحمت خداوند بر روح و روان حضرت امام خميني، آن پرورش يافته ي



[ صفحه 48]



امام حسين عليه السلام، كه در پايان قرن بيستم نشان داد مي توان با هدايت آسماني و امداد غيبي مردم را متحد، طاغوت ها و ابرقدرت ها را منكوب و دنيا را به خود متوجه كرد. او پيوسته دستش به سوي آسمان بود و دلش با ياد خدا آرام مي گرفت. آنگاه كه به اروپا وارد شد، سجاده عبادت را گستراند و حرف ها پس از نماز در سايه روشني نماز بود. حتي روزي كه شاه، ايران را ترك كرد و مصاحبه خبرنگاران با امام به صورت زنده پخش مي شد، به وقت نماز كه رسيد، مصاحبه را قطع فرمود و به نماز ايستاد، تا به دنيا بفهماند تمام موفقيت ها در سايه لطف خداست. فراموش نمي كنيم كه آن رهبر بزرگ، تصميم سرنوشت ساز و فراموش نشدني شكستن حكومت نظامي را در روز 21 بهمن ماه 1357 پس از گرفتن وضو و برگزاري دو ركعت نماز اعلام كرد. او در آينده هم، تمام پيروزي ها را به خدا نسبت مي داد و جمله زيباي آن بزرگ مرد كه «خرمشهر را خدا آزاد كرد»، بر تارك تاريخ ايران نقش بست.

هم او بود كه در سال آخر عمرش به رغم عشق وافري كه به ملت ايران داشت، فرمود: «من به دنبال انجام وظيفه هستم، حتي اگر مردم ايران هم مرا تنها گذارند، من اين راه را خواهم پيمود.» اين يعني مسلك حسيني! معلوم مي شود اگر به يك قطره خون امام حسين عليه السلام هم باشد، اين خون در تن امام خميني رحمه الله بوده است.

امام حسين عليه السلام نه به اعلام وفاداري مردم كوفه دلخوش مي كند و نه از تهديدهاي پي در پي يزيد مي هراسد. او به دنبال انجام وظيفه خويش است و تسليم تقدير و رضاي الهي است.

جالب اين كه نماينده امام هم همرنگ اوست. وقتي امام حسين عليه السلام،



[ صفحه 49]



مسلم بن عقيل را به عنوان فرد مورد اعتماد خود به سوي كوفه روانه مي كند، مسلم براي رد گم كردن از مكه به مدينه مي رود تا از مدينه رهسپار عراق شود. اما به محض ورود به مدينه به مسجد رفته دو ركعت نماز مي گذارد. سپس از راه فرعي عازم كوفه مي شود و همچون امامش گامي بدون ياد خدا به جلو بر نمي دارد. [6] .

حفظ احترام و قداست حرم و امنيت مكه براي حضرت امام حسين عليه السلام بسيار مهم بود، لذا وقتي احساس كرد كه تروريست ها در پي قتل او هستند تصميم به ترك مكه گرفت. امام در پاسخ عبدالله بن زبير كه گفت در حرم الهي بمان، فرمود: «ما حرمت حرم را نمي شكنيم و دوست نداريم به خاطر ما اين حرمت شكسته شود. اگر بر «تل اعفر»، كشته شوم بيشتر دوست دارم تا در حرم به قتل برسم. [7] ابن زبير! اگر در كنار فرات دفنم كنند برايم محبوب تر است تا در آستانه ي كعبه مرا به خاك بسپارند. [8] .


پاورقي

[1] نور / 55.

[2] و لما توجه تلقاء مدين قال عسي ربي ان يهديني سواء السبيل (قصص / 22)؛ و چون موسي رو به جانب شهر مدين آورد، گفت: «اميد است خدا مرا به راه راست هدايت كند.».

[3] انهم كفروا بالله و برسوله و لا يأتون الصلوة الا و هم كسالي. (توبه /54).

[4] يراؤون الناس و لا يذكرون الله الا قليلا مذبذبين بين ذلك لا الي هؤلاء و لا الي هؤلاء و من يضلل الله فلن تجد له سبيلا. (نساء /142 و 143).

[5] فرهنگ جامع سخنان امام حسين / ص 351.

[6] فرهنگ جامع سخنان امام حسين (عليه السلام) ص /354.

[7] همان / ص 365.

[8] همان / ص 366.


بازگشت