ميلاد نور


- ابان بن تغلب از امام صادق عليه السلام پرسيد: «چرا حضرت فاطمه را زهرا (درخشنده) ناميدند؟» حضرت فرمود: «براي اين كه در هر روز سه مرتبه نور فاطمه بر اميرالمؤمنين علي عليه السلام ظاهر مي شد؛» يك بار زماني كه براي نماز صبح مي ايستاد، نوري از وجود مباركش درخشيد و همه ي خانه هاي مدينه را روشن كرد. مردم با تعجب خدمت رسول خدا رسيده و علت نوراني شدن خانه هايشان را پرسيدند.

پيامبر فرمودند: «به خانه دخترم فاطمه برويد تا پاسخ خود را دريابيد!» چون به خانه ي حضرت فاطمه رفتند، مشاهده كردند كه آن بانوي پرهيزكار در محراب عبادت به نماز مشغول است و نوري كه مدينه را روشن كرده است، از سيماي ملكوتي آن حضرت مي باشد.

بار دوم زماني بود كه زهراي اطهر به نماز ظهر مي ايستاد و سومين بار پس از غروب آفتاب بود كه مردم مدينه با شگفتي از پيامبر سؤال كردند. و



[ صفحه 16]



حضرت بار ديگر آنان را به سراغ خانه فاطمه فرستاد. آنان چون خدمت مي رسيدند، مي ديدند كه حضرت به نماز و تسبيح و تمجيد پروردگار مشغول است و از نور وجود آن حضرت است كه خانه هايشان غرق نور شده است.

امام صادق عليه السلام فرمود: «آن نور پيوسته در وجود مقدس حضرت زهرا بود تا آن كه امام حسين متولد شد و آن نور به جبين مبارك آن حضرت منتقل شد و اين نور تا قيامت با ما است و از امامي به امام ديگر منتقل مي شود.» [1] .

بانوي عالم فاطمه زهرا (س) مي فرمايد: «پدرم به ديدنم آمده بود و به من فرمود كه در پيشاني تو نوري مي بينم. دخترم به زودي حجت خدا بر مردم را به دنيا خواهي آورد. وقتي دوران بارداريم به شش ماهگي رسيد طوري شد كه در شب تاريك به چراغ نيازي نداشتم و در مصلاي نماز و در خلوت، صداي تسبيح و تقديس از باطن خود مي شنيدم.» [2] .

- پنج شنبه، سوم ماه شعبان، سال چهارم از هجرت، زادروز امام حسين عليه السلام است. نوزاد را به دست رسول خدا دادند؛ پيامبر در گوش راست نوزاد اذان و در گوش چپش اقامه گفت.

نخستين سخني كه در گوش حسين عليه السلام طنين انداخت، آواي دلاراي توحيد بود و بانگ زيباي رسالت؛ سخني كه از دهان بنيان گذار مكتب توحيد بيرون آمد. اين سخن در قلب نوزاد جاي گرفت زيرا سخني كه از قلب برآيد در قلب نشيند. نخستين چيزي كه در ذهن نوزاد نقش بست، توحيد بود و



[ صفحه 17]



نبوت كه پيامبر اسلام بذر آن را در سرزمين دل او كاشت و خود آبياري كرد تا به بار نشست. [3] .

- امام حسين (عليه السلام) كودكي چند ساله بود كه به مسجد رفت و آمد مي كرد. گاهي وارد مسجد مي شد و پيامبر صلي الله عليه و آله را در حال سجده مي ديد. صف ها را مي شكافت تا به پيامبر مي رسيد و بر پشت حضرت سوار مي شد. چون حضرت سر از سجده بر مي داشت يك دست خود را بر پشت حسين مي گرفت و دست ديگر را بر زانو مي نهاد تا از نماز فارغ مي شد.

- امام حسين عليه السلام دير به سخن آمد تا آنجا كه بيم آن مي رفت كه نكند حرف نزند. روزي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم براي نماز بيرون آمد در حالي كه حسين را بر شانه خود نهاده بود، مردم براي نماز جماعت صف بستند. حضرت او را در طرف راست خود بر زمين گذارد و تكبير گفت. زبان حسين باز شد و او نيز «الله اكبر» گفت. چون رسول خدا تكبير حسين را شنيد دوباره تكبير گفت تا هفت بار و تقدير به گونه اي شد كه زبان اين كودك به «الله اكبر» باز شد. [4] .

- شخصي از امام حسين عليه السلام پرسيد: «يكي از شنيده هايت را كه از پيامبر آموخته اي، بيان كن». فرمود: «از او تكبير گفتن را آموختم. هر گاه پيامبر تكبير مي گفت من نيز پس از او تكبير مي گفتم. چون تكبير من را مي شنيد، باز تكبير مي گفت و تا هفت بار آن را تكرار مي كرد. آنگاه حضرت «قل هو الله احد» و «نمازهاي پنج گانه» را به من آموخت و حضرت به من چنين مي فرمود: «هر كه خدا را اطاعت كند، خدا او را بالا مي برد.» هر كه نيت خود را براي خدا



[ صفحه 18]



خالص كند خدا او را نيكو كند و بيارايد. هر كه به آنچه نزد خداست آرامش يابد، خدا او را بي نياز كند و هر كه بر خدا بزرگي كند، خدا او را رها سازد.» [5] .

- روزي، اين كودكان (امام حسن و امام حسين) عليهماالسلام را بر پيرمردي گذر افتاد كه نادرست وضو مي گرفت. بدو گفتند: «اي شيخ! تو داوري كن و ببين، كدام يك از ما دو نفر صحيح وضو مي گيريم». سپس يكايك به وضو گرفتن پرداختند. پيرمرد به وضوي هر دو مي نگريست. سپس گفت: «هر دوي شما خوب وضو مي گيريد. اين پير نادان است كه نادرست وضو مي گيرد و اكنون از شما بياموخت.»

رهبران بشريت از كودكي رهبر هستند و به آساني مي توانند دشوارترين مسائل اجتماعي را حل كنند.

تعليم دادن كودك به بزرگسال، دشوار است. تدريس برنا پير را، آسان نيست. آموزش بينوا توانگر را، زيردست زبردست را، كاري است گران و گاه محال به نظر مي آيد.

گروه دوم، خود را برتر و داناتر از گروه نخست مي دانند! چون بزرگترند! چون يك پيراهن بيشتر پاره كرده اند! چون توان گرند، چون زبردست مي باشند. اساسي ترين شرط آموزش آن است كه آموزنده، آموزگار خود را، داناتر از خود بداند و چنين شرطي در دومين گروه موجود نيست.

فرزندان رسول خدا صلي الله عليه و آله با روشي بسيار آسان، اين مسأله ي اجتماعي را حل كردند. آنان با حسن اخلاق، سد خودخواهي پيرمرد را شكستند و



[ صفحه 19]



راهنمايي اش كردند و به جوانان جهان آموختند كه راه تعليم و تربيت پيران چگونه است. جوان بايد بداند كه به طور مستقيم نمي تواند سالمند پير را راهنمايي كند و آموزش، راهي دارد. رمز و آيين آموزش بزرگسالان به وسيله خردسالان، بدين وسيله گشوده گرديد. [6] .

وقتي، پيامبر صلي الله عليه و آله در حال نماز بود و نماز عشا را به جماعت اقامه مي كرد. امام حسن وامام حسين عليهماالسلام رسيدند. پيامبر كه به سجده مي رفت، بر پشت حضرتش مي پريدند. پيامبر به آرامي سر بر مي داشت و آن ها را مي گرفت و بر زمين مي نشاند. نماز كه تمام مي شد، دو كودك را بر سر زانو مي نشانيد.

ابو هريره مي گويد: «رسول خدا را ديدم، آب دهان حسين را مي مكيد، چنان كه مردم خرما را مي مكند.»

باز هم مي گويد: «به چشم خويش ديدم گام هاي كوچك حسين روي پاهاي رسول خداست و پيامبر دو دست حسين را گرفته و مي گويد كه بالا بيا.» [7] .



[ صفحه 23]




پاورقي

[1] هزار و يك نكته درباره نماز به نقل از جلاء العيون / ص 90.

[2] بحارالانوار، ج 43/ ص 273.

[3] پيشواي شهيدان / ص 62 و فرهنگ جامع سخنان امام حسين / ص 30.

[4] فرهنگ جامع سخنان امام حسين / ص 30.

[5] فرهنگ جامع / سخنان امام حسين /ص 31.

[6] پيشواي شهيدان / ص 66.

[7] پيشواي شهيدان / ص 66.


بازگشت