پنجره
حديثه كريمي
آمده ام
و هراسان
به دنبال كيستم؟
سايه اي بر ديوار
مي زند باران و خيس مي شود پنجره ام
با دست هاي باز
با حنجره اي از شب
فرياد مي زنم
من زنده ام
من در نماز نگاه تو
زنده ام...
بازگشت