اين دفعه فرقي ندارد...


ايمان كرخي



اين دفعه فرقي ندارد، در زير باران بمانم

باراني خيس خود را، در پشت در مي تكانم



با دسته چتر مشكي، در مي زنم تق ت... تق تق

وامي شود در به رويم؟ يا بايد آن جا بمانم؟



من دارم از دور مي آيم تو نگاهت به من هست

من لنگم و تشنه هستم، اي ابر! اي آسمانم



حالا من اين جام بايد، بايد براي تو اي دوست

بنشينم و گل بگويم، برخيزم آتش بخوانم



شايد بخندي به رويم، بايد هوا صاف باشد

بايد بفهمم كه آيا سرحال و شادم، جوانم؟



امروز از فرش تا عرش، مي رقصم و شاد و سرشار

مي فهمم اين خانه گرم است، حس مي كنم شادمانم



باران طناب خودش را، از گردن كوچه وا كرد

من رفتم آزاد باشم، مي خواهم آن جا بمانم




بازگشت