نماز وسطي


حافظوا علي الصلوات و الصلوة الوسطي و قوموا لله قانتين. فان خفتم فرجالا او ركبانا فاذا امنتم فاذكروا الله كما علمكم ما لم تكونوا تعلمون [1] .

مواظب نمازها باشيد، بخصوص نماز ميانه. و با اميد و با خشوع و خضوع براي خدا بپا خيزيد. اگر در حال ترس بوديد، پياده يا سواره نماز بگزاريد؛ اما همين كه عامل ترس برطرف شد و ايمني يافتيد باز خدا را ياد كنيد، همان طور كه او چيزهايي را كه نمي دانستيد به شما ياد داد.

اولا، طرز قرار گرفتن اين دو آيه جالب است. آيات قبل درباره ي قسمتي از قوانين و نظامات مربوط به خانواده در اسلام است. سه آيه بعد هم باز مربوط به اين قسمت است، با اين تفاوت كه سه آيه بعد احكامي را بيان مي كند - كه گفتيم نسخ شده، يعني كامل تر شده - درباره ي رفتار با زني كه



[ صفحه 86]



شوهرش مي ميرد و تأمين زندگي او تا مدتي معين و نيز رفتار با زني كه از همسرش طلاق مي گيرد و تأمين زندگي او تا مدت معين. ابتدا يك حكم كلي كه در شرايط آغاز نهضت اسلام و نظام اسلامي قابل اجرا باشد آمده بود، بعد اين قانون تكامل پيدا كرد و قوانين مفصل تري مربوط به احوال مختلف آمد. بنابراين، آن قانون اول نسخ شد؛ يعني از ارزش و اعتبار افتاد و ديگر اعتبار اجرايي نداشت.

در هنگام تنظيم سوره ي بقره، اين دو آيه مربوط به نماز، وسط آيات نسخ شده و آيات نسخ نشده ي مربوط به نظام خانواده قرار گرفته است. همان طور كه در جلسات اول گفته شد، مسلم است كه طرز چيدن آيات در قرآن بر طبق تاريخ نزول نيست؛ بر طبق ترتيب مطالب نيز نيست؛ بلكه بر طبق اسلوب هاي مختلف و جنبه هاي مختلف است. در اينجا اين جنبه به چشم مي خورد كه دو آيه اي كه مربوط به بحث ديگري هستند و با هم نازل شده اند، ميان آيات نسخ شده و نسخ نشده از نظام خانواده قرار داده شده اند. اين توضيحي مربوط به طرز چيدن آيات بود.

بحث اساسي ما پيرامون فهميدن خود اين دو آيه است. حافظوا علي الصلوات، توصيه است به اينكه مواظب نماز باشيد. بعد اضافه مي كند: به خصوص نماز ميانه (نماز وسطي). نماز وسطي كدام است؟ جالب اين است كه روايات زيادي از شيعه و سني درباره تفسير و تعيين اين نماز وسطي آمده است. منتها، دسته اي از روايات، نماز وسطي را نماز ظهر، يعني نماز نيم روز مي دانند؛ دسته اي نماز عصر، دسته ي سوم نماز مغرب، دسته ي چهارم نماز عشاء، و دسته ي پنجم نماز صبح. يعني هر كدام از اين پنج نماز چند پشتوانه دارد كه نماز ميانه باشد. مطلب چيست؟ آيا همه ي اين روايات درست است، يا بعضي از آنها درست است و بقيه درست نيست؟ آيا



[ صفحه 87]



از ميان اين پنج گروه فقط بايد يكي را انتخاب كنيم، يا مي توانيم بگوييم هر پنج مورد صحيح است؟ البته هر پنج مورد صحيح نيست؛ زيرا معني ندارد بگوييم مواظب نمازها باشيد، به خصوص نماز ميانه - و در فرض همه ي نمازها ميانه اند! اينجا «به خصوص» معني دارد.

ظاهر مطلب اين است كه منظور از نماز ميانه همان نماز ظهر است. يعني در آغاز كه اين آيات نازل شده و گفته مواظب نمازها، بخصوص نماز ميانه باشيد، ناظر به نماز ظهر بوده است. و لذا در روايت نقل شده است كه پيغمبر - صلوات الله و سلامه عليه - در فصل تابستان براي نماز به مسجد مي آمد و عده ي مأمومين كم بود. يعني تعداد كساني كه مقيد به شركت در نماز جماعت ظهر بودند كم بود - چون هوا خيلي گرم بود و آنان بايست در كوچه هاي بي درخت مدينه زير آفتاب مي آمدند و برمي گشتند. در تابستان آفتاب عمود مي تابد و ظهر بسيار گرم است و سايه اي هم در كار نيست. از اين جهت در اين آيات تأكيد شد كه مواظب نمازها باشيد، بخصوص نماز ميان روز. بنابراين، آن زمان كه آيه نازل شد، نمازي كه روي آن تكيه مي شد كه مواظب آن باشيد، نماز ظهر بود. و از پيغمبر هم روايت شده است كه تأكيد حكومتي فرمود كه بايد در نماز جماعت ظهر شركت كنيد؛ براي اينكه اگر در آن شرايط مسلمان ها در نماز جماعت ظهر به طور منظم شركت نمي كردند در بنيان نهضت اسلام سستي مي افتاد.

توجه داشته باشيد كه ممكن است در برخي مراحل در كوشش هاي اجتماعي به رفقا گفته شود «بايد» فعل مستحب را عمل كنيد. اينكه مي گوييم چيزي مستحب است و واجب نيست منظور در شرايط عادي است. ولي ممكن است در شرايط استثنايي، يك كار مستحب واجب شود. اگر رهبر يك حركت و جماعت، و امام يك امت گفت فلان كار مستحب در



[ صفحه 88]



اين شرايط واجب است، مثل واجبات معمولي واجب مي شود.

اين است كه روايت مي كنند پيغمبر دستور قاطع داد و فرمود بايد شركت كنيد و اگر شركت نكنيد دستور مي دهم درهاي خانه هايتان را بسوزانند. براي مسلمان هايي كه عادت كرده اند دستورهاي ديني را با تعارفات تحويل بگيرند شنيدن اين گونه روايات و هضم آنها قدري مشكل است. پيغمبر فرمود در نماز ظهر شركت كنيد، آن هم به شكل جماعت؛ و الا دستور مي دهم درهاي خانه هايتان را بسوزانند. اين چه جور نماز خواندني است كه به اجبار انسان را به مسجد بكشانند تا نماز بخواند؟ اين هم يك جور دين و آيين است: آييني كه از رغبت هاي دروني شروع مي شود، اما با اجبارهاي بروني هم همراه مي گردد.

نهضت ها و دعوت هاي باطني، مثل دعوت هاي عرفاني و صوفي منشانه و امثال آنها، در كتاب مدعي اند كه اجبار در كارشان نيست؛ ولي در آنها هم در مقام عمل و اجرا اجبار هست. تاكنون بدون استثناء هميشه در اين قبيل نهضت ها و دعوت ها الزام و اجبار ديده ايم. مثلا اگر يكي از مريدها مثلا ذكري را كه جناب مرشد بر او معين كرده انجام ندهد، آن وقت مريد وقتي مي آيد، ديگر آن طور كه بايد او را تحويل نمي گيرد. اين خود يك نوع اجبار است. اگر قرار بود حركت، علاقه و گرايش صرفا دروني و قلبي و بدون هيچ عامل ضميمه باشد، بايد در اينجا هم جناب مرشد ديگر تفاوتي قايل نشود و مريد ذكرگو را با مريد ذكرنگو يك جور تحويل بگيرد. همين كه يك جور تحويل نمي گيرد، معلوم مي شود عامل بروني ضميمه ي عامل دروني شده است. البته چاره اي نيست. خدا ما انسان ها را اين طور آفريده؛ يعني يك درونگرايي داريم و يك برونگرايي. يك سلسله انعطاف هاي دروني داريم و يك سلسله انعطاف هاي بروني - چاره اي هم نيست. اگر ما



[ صفحه 89]



بخواهيم در تربيت ها صرفا روي آن علاقه هاي خالص دروني، بدون هيچ گونه تشويق يا تهديد يا تنبيه خارجي تكيه كنيم، گمان نمي كنم بتوانيم هيچ سيستم تربيتي را به ثمر برسانيم. اين دو عامل بايد در كنار هم باشند. اين است كه از نظر نظام اسلامي مسأله خيلي عادي و قابل تحمل است: بياييد در نماز ظهر شركت كنيد. اينكه پيغمبر در مسجد بايستد و تعداد اندكي پشت سر او به جماعت بايستند، آبروي اسلام و عظمت اسلام را از بين مي برد. پس ديگران نيز بايد بيايند. اين يك نوع نماز همراه با نمايش تجمع، همبستگي و قدرت مسلمان هاست؛ لذا اگر ضعف پيدا كنند اثر آن از بين رفته است.

در آغاز كار مطلب اين گونه بود. ولي در آن شرايط، نماز وسطايي كه مردم در شركت در آن سستي مي كردند، نماز نيم روز، يعني نماز ظهر بود. بعدها اوضاع عوض شد. مردم عصرها وقتي بيكار بودند، مي خوابيدند و بعد مي آمدند در نماز عصر شركت مي كردند. اين سبك كه ما نماز مي خوانيم، يعني دو نماز با همديگر، سنت اسلامي نيست. سنت اسلام اين است كه انسان پنج بار نماز بخواند؛ هر چند اگر حالا يك نفر در مسجدي پنج نوبت نماز بخواند مي گويند آقا سني است؛ براي اينكه مثل سني ها پنج بار نماز مي خواند! ولي از نظر فقه شيعه نيز همين طور است. فقه شيعه نيز بر پنج بار نماز خواندن در وقت فضيلت تأكيد مي كند. اين مسأله در رساله هاي عمليه هم كه به فارسي نوشته شده آمده است؛ ولي مثل اين كه به همين هم كه در رساله هاي عمليه نوشته شده نمي شود عمل كرد. چون اگر عمل كردي سر و صدا بلند مي شود و صف شكني و اين حرف ها مطرح خواهد شد!

به هر حال، تنظيم وقت نماز اين طور بود كه ظهر نماز بخوانند، بروند منزل استراحت كنند؛ بعد كه مي خواهند دومرتبه سر كار بروند يا جنب و



[ صفحه 90]



جوش عصرانه داشته باشند، زماني است كه بايد بيايند در مسجد نماز بخوانند و اين بخش از برنامه روزانه را با تجمع و آمادگي دروني و توجه به خدا و ياد خدا شروع كنند. تا وقتي كه مردم كارشان زياد نبود، آمدن به نماز عصر عيبي نداشت و دو نوبت ظهر و عصر به مسجد آمدن براي آنها بي اشكال بود. اما زماني كه مشغله پيدا كردند، شركت كردن در نماز عصر براي ايشان كار مشكلي شد. همان مشكلي كه درباره ي نماز ظهر مطرح بود حالا به نماز عصر سرايت كرد. به اين ترتيب ملاك تكيه كردن روي نماز ظهر به عنوان نماز وسطي جايش را عوض كرد و نماز عصر داراي آن ملاك شد. يعني نماز عصر نمازي بود كه شركت در آن كمي براي مردم سنگين شده بود. بنابراين، اگر در يك روايت تفصيلي بگويد در اين شرايط نماز وسطي نماز عصر است و اين تأكيد قرآن متوجه نماز عصر است انحرافي از آيه نيست.

نماز وسطي در موقع نزول آيه، نماز ظهر بود - با توجه به اين ملاك كه شركت در آن به خاطر گرما مشكل بود. اما همين كه جو اجتماعي طوري شد كه شركت در نماز عصر به خاطر مشغله ي زياد سنگين شد، نماز وسطايي كه بايد اين دفعه روي آن انگشت گذاشته و تأكيد مي شد، نماز عصر، يا گاهي هر دو، بود. بنابراين نماز وسطي مي تواند هر دو باشد، اشكالي هم نيست.

بعد نوبت به نماز مغرب رسيد. زماني شركت مردم در نماز مغرب عادي بود؛ چون فاصله مردم از مسجد مدينه زياد نبود؛ عده ي مسلمان ها كم بود و همه پيرامون مسجد بودند. به علاوه، ابتداي نهضت هم بود و اول هر كاري شوقي دارد و هر چيز تازه اي لذتي، گرمايي و جنب و جوشي دارد. اما در زمان مورد بحث، اين شوق كهنه شده و مسلمان ها هم زيادتر شده بودند. عده ي كساني كه از راه دور و بعد از اتمام كارشان در مزرعه، نخلستان و مغازه، سريع به مسجد مي آمدند تا اول مغرب نماز بخوانند كم شده بود. مثل حالا



[ صفحه 91]



كه عده ي كساني كه اول مغرب در نماز جماعت شركت مي كنند نسبت به بيست يا پانزده سال قبل بطور محسوس كم شده است. براي اينكه غروب زماني است كه اينان در مغازه را بسته اند و فاصله شان هم احيانا از مسجد زياد است و از كار نيز خسته اند، لذا تا بخواهند به نماز جماعت مغرب برسند وقت نماز گذشته است. بنابراين، جو اجتماعي طوري شد كه شركت در نماز مغرب براي عده اي سنگين شد؛ از اين رو همان ملاك تأكيد و تكيه بر نماز ظهر و عصر به نماز مغرب نيز سرايت كرد.

براي همين عده اي كه خسته و كوفته بودند نماز عشاء هم كار مشكلي بود. براي اينكه نماز عشاء هم با فاصله خوانده مي شد. يعني مردم نماز مغرب را مي خواندند، بعد غذايي مي خوردند و قبل از زمان خواب، نماز عشاء را مي خواندند و بعد مي خوابيدند. در آن موقع در شهر مدينه (مثل بسياري از جاهايي كه هنوز هم همين طور است) برق و وسيله روشنايي نبود، لذا غروب كه مي شد مردم مي آمدند نماز مي خواندند، سپس به خانه هايشان مي رفتند و غذايي مي خوردند و مي خوابيدند. عده كمي بودند كه بعدا هم بيدار بنشينند؛ زيرا جايي براي رفتن نبود و برنامه و كاري در آن زمان وجود نداشت. اگر هم كاري بود مردم خسته بودند. آن كسي كه صبح تا شام در مزرعه و در گرما كار بكند، وقتي بيايد نماز مغرب را بخواند، «السلام عليكم» را گفته يا نگفته خوابش مي برد. اتفاقا يكي از همين مسلمان ها همين طور شد و نماز مغرب را كه خواند، شام خورده و نخورده، خوابش برد و نتوانست نماز عشاء را بخواند. در اينجا يك مجازات مقرر شد: هر كس فراموش كند نماز عشاء را بخواند و بخوابد، فرداي آن روز واجب است به عنوان كفاره ي از دست رفتن نماز عشاء روزه بگيرد. الان هم همين طور است. هر كسي نماز عشاء را نخواند بايد فرداي آن روز را روزه



[ صفحه 92]



بگيرد تا بداند خواندن اين نماز مهم است. بنابراين، براي عده اي كه خسته بودند نماز عشاء نمازي سنگين شد و در نتيجه ملاك «صلاة وسطايي» كه بايد روي آن تكيه شود بر نماز عشاء صدق كرد. در زمستان انسان هنگام اذان صبح راحت برمي خيزد، ولي در تابستان كه هوا گرم است و انسان شب ها دير به خواب مي رود برخاستن براي نماز صبح كار مشكلي است. فعلا كه در تابستان، حتي براي خيلي از افراد اهل نماز، نماز صبح نمازي از قلم افتاده است - بخصوص در مناطقي كه شب ها خيلي كوتاه است، از خواب برخاستن، وضو گرفتن و نماز خواندن و دوباره خوابيدن خيلي مشكل است.

بنابراين، براي عده اي نماز صبح نماز سنگين شد و براي آن عده همان ملاك «صلاة وسطي» (نماز ظهر) كه هنگام نزول آيه به آن توجه مي شد به نماز صبح منتقل شد. به اين ترتيب مشاهده مي شود كه پر بيراه نيست كه گفته شود همه ي اين روايات درست است. موقع نزول آيه، صلاة وسطي نماز ظهر بود؛ در شرايطي ديگر، براي عده اي نماز عصر مصداق صلات وسطي شد؛ و به همين ترتيب نماز مغرب و عشاء و صبح.

اين تحليل چه عيبي دارد؟ چه اشكالي به نظرتان مي رسد؟ اتفاقا بسياري از روايات تفسيري در قرآن را بايد همين طور فهميد. نه اينكه ما زور بزنيم تا آن را درست كنيم؛ بلكه اصلا قرار نيست قرآن و آيات قرآن اين قدر جمود داشته باشند كه فقط بر يك مورد منطبق شوند. به چه مناسبت بر نماز ظهر به عنوان نماز وسطي تأكيد شده بود و آيه آمد كه «حافظوا علي الصلوات و الصلوة وسطي»؟ به ملاك يك نوع انگيزه ي خاص، يك نوع شرايط خاص، يك نوع وضع استثنايي. خوب، اگر همين وضع استثنايي براي نماز عصر پيش آمد چرا آن را نماز وسطي ندانيم؟ اين تحجر است كه بگوييم نه!



[ صفحه 93]



نماز وسطي همان نماز ظهر است و بر نماز عصر تأكيدي نيست. مگر نماز عصر با نماز ظهر فرق دارد؟ علت تكيه كردن روي نماز ظهر اين بود كه اين نماز سنگين بود. اگر در يك شرايط استثنايي نماز عصر هم سنگين شد، بايد همان تكيه بر نماز عصر نيز بشود.

بنابراين، انتقال يك حكم الهي كه در يك آيه ي قرآن يا يك حديث آمده، به موارد مشابه، وقتي همان ملاك در آن موارد مشابه باشد، فقه و فقه دين و دين شناسي را زنده نگه مي دارد. به اين دليل است كه اگر ما با روايات مختلفي كه در تفسير آيات آمده اين گونه برخورد بكنيم نشانه ي يك نوع روشن بيني و بينش مترقي تر درباره ي دين است. اين توضيحي بود درباره ي روايات مختلف مربوط به صلات وسطي.

اما مسأله مهم اين است كه قرآن تا اين پايه روي نماز تكيه مي كند. به نظرم مي رسد كه سهل انگاري درباره نماز، حتي با كمال تأسف در ميان دوستان خودمان هم، مسأله قابل ملاحظه اي است. سهل انگاري درباره ي نماز چند گونه است: يكي اينكه انسان نمازش را سر وقت نخواند و بگذارد آخر وقت با عجله و شتاب بخواند. يك نوع ديگر آن اين است كه نماز را اول وقت مي خواند اما نماز خواندني به عنوان اسقاط تكليف؛ انگار بار تكليفي را از دوش خود پايين مي گذارد. اين هم يك نوع سهل انگاري درباره ي نماز است. البته اين نماز بي روح، بي جان، بي اثر و بي معني بهتر از نخواندن آن است؛ چون لااقل خود نشانه يك نوع تقيد است. اين نمازگزار با يك انسان بي قيد، بي بند و بار و بي تعهد اين فرق را دارد كه بالاخره سر وقت نماز ظهر كه مي شود به يادش مي آيد كه بايد كاري انجام دهد. اما واقعيت اين است كه آن نماز، نمازي روح بخش نيست. اين هم يك نوع سهل انگاري است. «حافظوا علي الصلوات»؛ نگهبان نماز باشيد؛ نماز را نماز نگاه داريد نه يك



[ صفحه 94]



نوع تشريفات خشك.

علت عمده اي كه بچه ها، حتي در خانواده هاي نمازخوان، بعدها تارك الصلوة مي شوند و به نماز اهميت نمي دهند همين است كه احساس مي كنند پدرشان با نماز به صورت باري كه بايد زمين گذاشت برخورد مي كند. بچه اين را مي فهمد. بنابراين پيش خود مي گويد اصلا من چرا از اول بار را بر دوش بگيرم كه بعد بخواهم آن را زمين بگذارم. نماز روح دار پدر و مادر، نماز جاندار، نماز با توجه، نمازي كه بچه ها احساس كنند در چهره ي پدر و مادر و چهره ي بزرگترها طي لحظاتي صفا، توجه، از خود درآمدن و به خدا رو آوردن، تذكر، ذكر و ياد خدا هست، براي همه جذبه دارد.

اصولا اگر بخواهيم نماز در جامعه ي ما زنده بشود بايد نمازها را روح دار كنيم. اين كار مشوق و عامل پركششي براي ديگران است كه به سوي نماز روآورند. نماز، چه به صورت جماعت، چه به صورت فرادي، حضور قلب مي خواهد. تا آنجا حضور قلب در نماز اهميت دارد كه روايتي است با اين مضمون كه «لا صلاة الا بحضور القلب»؛ اصلا نماز اگر با حضور قلب نباشد نماز نيست. آن نمازي از تو قبول مي شود كه قنوتش دست برداشتن از سر دنيا باشد. در روايتي مي پرسد، اينكه ما وقتي نماز را شروع مي كنيم در تكبيرةالاحرام دست بلند مي كنيم و مي گوييم «الله اكبر» نشانه و شعار چيست؟ اين دست بلند كردن چه معنايي مي دهد؟ پاسخ مي شنود كه دست بلند مي كني يعني من در اين لحظات هر چه را جز خداست پشت سر انداختم. «الله اكبر» يعني چون او از همه بزرگتر است همه را پشت سر انداختم.

به خود بياييم و حساب خود را برسيم! خودم را نيز مي گويم. نمازهاي ما چقدر اين آهنگ روح دار را دارد؟ چند درصد و چند مورد از



[ صفحه 95]



نمازهاي ما در يك هفته واجد اين صفات است؟ «حافظوا علي الصلوات»؛ مواظب نمازها باشيم. دقت كنيم كه نمازهايمان بي روح و بي اثر نشود. آن نمازي روح دار است كه در رابطه ي با آن مي گويد:

«و اقم الصلاة، ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر»

نماز را بپا دار، كه نماز آدمي را از كار زشت و ناپسند بازمي دارد.

بعضي ها در حق اين آيه خيلي ظلم مي كنند. مي گويند مي دانيد چرا قرآن مي گويد «ان الصلاة تنهي عن الفحشاء و المنكر»؟ براي اينكه نماز در لباس غصبي باطل است. بنابراين اگر خواستي نمازت درست باشد، بايد مراقب باشي لباست غصبي نباشد. آن كساني هم كه خيلي مقيدند، از حلال ترين مالشان يك لباس نماز درست مي كنند كه موقع نماز آن را بپوشند تا لباسشان غصبي نباشد! اما در بقيه زندگي در غصب غوطه ورند.

اين ظلم به اين آيه است. آيه نمي خواهد اين را بگويد. آيه مي گويد اصلا نماز روح دار انساني مي سازد كه چون رو به خدا دارد، پشت به كار ناپسند و زشت مي كند. نماز، انساني مي سازد خوددار از فحشاء و منكر. حافظوا علي الصلوات! نمازي با اين صفات را زنده نگه داريد.

اتفاقا آيه ي بعدي كه به دنبال اين آيه آمده بسيار جالب است. آيه ي بعدي نشان مي دهد كه روح و ماهيت نماز چيست. مي گويد، اگر در حال خوف هستيد، ترس داريد، شرايط به نحوي است كه نمي توانيد يك جا بايستيد و آرام نماز بخوانيد: «فرجالا او ركبانا»؛ در حالي كه راه مي رويد نماز بخوانيد؛ همان طور در حالي كه پشت اسب سواريد، در اتومبيل سواريد، يا در هواپيما هستيد نماز بخوانيد. يعني چه؟ يعني در آن موقع كه شكل عادي



[ صفحه 96]



نماز ممكن نيست، مي جنگي، از دشمن مي گريزي، از حيوان درنده فرار مي كني، يا عامل ترس ديگري پيش آمده است كه بايد بروي، اما وقت نماز هم هست، در اين موقع هم نماز را از دست نده. معلوم مي شود نماز چيزي است كه در اين قبيل حالات جالب تر مي شود. توجه به خدا در حال ترس چقدر جالب تر است!

البته اين بخش ها را به كلي از كتاب هاي رساله علميه برداشته اند. حتي به رساله هاي جامع تري هم كه اخيرا نوشته شده نگاه كردم، ديدم اين بخش در جاي خودش، يعني بحث نماز خوف نبود - گرچه شايد آن را در بخش هاي ديگري آورده اند. بحث نماز خوف اين است كه انسان در شرايط استثنايي چگونه نماز بخواند؛ مثلا كسي كه در آب افتاده و در حال غرق شدن است، اما وقت نماز شده. مي گويد همان جا نيز دلت را به سوي خدا كن و با اشاره نماز بگزار. پس نماز چنين چيزي است. اگر نماز همين شكل ظاهري بود البته بايد در چنين مواقعي ساقط مي شد. بسياري از زنان و مردان مسلمان فهميده در اين حالت تكليف خودشان را درست نمي دانند. همين چندي قبل بود كه بيماري از يك خانواده روحاني ديني عمل جراحي داشت. بعد از عمل، موقعي كه روي تخت به هوش آمده بود نمي توانست نماز بخواند، ولي تكليف خود را نمي دانست. مي پرسيد آيا من نمازم را بعد و به صورت قضا بخوانم؟ به او گفتم بايد همين حالا به صورت اشاره نماز بخواني و حتي اگر نتواني تمام حمد و سوره را بخواني هر قدر از آن را كه مي تواني بخوان؛ مي تواني سجده و ركوع را نيز با اشاره انجام دهي. او تكليف خود را نمي دانست، چون در رساله ها نبود. شايد خيلي از مريض ها همين طور باشند كه در روزهاي اول پس از عمل اصلا نماز را كنار بگذارند؛ چون مي گويند نماز را نمي توانيم بخوانيم، پس ساقط است. آنها از اين



[ صفحه 97]



غافل اند كه در حالت عادي ركن نماز ركوع و سجود و قيام و مانند آن است كه ما بايد بدان عمل كنيم و واجبات ديگر آن قرائت است و ذكر است و تشهد؛ اما روح نماز چيزي ديگر است: به ياد خدا بودن. لذا آن اركان در شرايط استثنايي به نحو ديگري نيز (مثل اشاره) قبل اجرا هستند.

اتفاقا نماز آيات كه خواندن آن بر هر مسلمان در زماني كه ماه يا خورشيد مي گيرد، زلزله، صاعقه، طوفان يا سيل رخ مي دهد واجب است، براي اين است كه در اين حالت هاي استثنايي به خدا توجه كند و توجهش را به خدا روزافزون كند. ماه و خورشيد گرفتگي، آيات و نشانه هايي از نظم منظومه شمسي ماست. در وقتي معين ماه مي تواند ميان خورشيد و زمين فاصله شود و تاريك (كسوف)، و زمين مي تواند ميان خورشيد و ماه فاصله و ماه تاريك شود (خسوف). نماز آيات، نظم و آيه و نشانه اي از نشانه هاي خداست. لذا در اين مواقع بايد به ياد خدا بود. در زلزله و طوفان و امثال آن نشانه ي ديگري از نشانه هاي خدا وجود دارد. در اين مواقع عجز و ناتواني انسان مغرور در برابر اين حوادث مجسم مي شود و آدمي درمي يابد كه همين انسان پرقدرت چطور گاهي در تنگناي حوادث عادي يا استثنايي طبيعي قرار مي گيرد. از اين رو، مسلمان در چنين مواقعي نيز به ياد خداست. در حال بيماري و جنگ نيز در اسلام به لزوم توجه انسان به خدا تأكيد شده است. بنابراين، اگر از خواندن نماز مي ترسيد: فرجالا او ركبانا؛ پياده يا سواره (پشت اسب يا ماشين، در هواپيما،...) نماز بخوانيد.

فاذا امنتم فاذكروا الله كما علمكم ما لم تكونوا تعلمون

وقتي كه به حالت عادي بازگشتيد و ايمني پيدا كرديد به ياد خدا باشيد؛ همان طور كه به شما آنچه را نمي دانستيد ياد داد.



[ صفحه 98]



اين آيه بعدي كه شكل استثنايي نماز خوف را بيان مي كند و مي گويد حتي اگر در ميدان جنگ با دشمن رودررو هستيد و موقع نماز است، با اشاره نماز بخوانيد؛ همچنان كه در ليلةالهرير، يعني در آن شب پرغوغاي جنگ صفين كه هوا سرد بود، مولا علي - عليه السلام - با ايماء و اشاره و با لباس و زره خونين، رودررو با دشمن و در حال نبرد نماز گزارد و نماز را از ياد نبرد. جالب اينجاست كه در آن جا ديگر فرصت نيست كه سوره حمد را تمام بخواند. در آنجا كافي است بگوييد: «سبحان الله» (يك ركعت) يا: «سبحان الله والحمد لله و لا اله الا الله والله اكبر» (يك ركعت) و يك بار ديگر «سبحان الله»، و نماز را تمام كند. اين مسائل در كتاب هاي فقهي هست، اما در رساله هاي در دسترس مردم نيست.

ماهيت نماز به ياد خدا بودن است. بنابراين، اگر از اول تا آخر نماز به ياد همه چيز بوديم جز ياد خدا، ظاهر نماز را بجا آورده ايم، اما جسمي بي روح. و اگر در حال نبرد و در آن غوغاي فكري، غوغاي عملي، سر و صدا، جنجال و بزن و بكش، فقط يك «سبحان الله» گفتيم، نماز باروح خوانده ايم.

«قوموا لله قانتين» همين معنا را توضيح مي دهد: از سر كار، يا خواب برخيزيد! براي خدا، و با خضوع در برابر او. علاوه بر اين، قوموا لله قانتين در مورد نماز است. برخيزيد! - يا از سر كار، يا از خواب، يا از خانه، - و به مسجد برويد. اما ملاك و روح اين فرمان خيلي وسيع تر است و حتي قيام نبردآميز در راه خدا را هم دربر مي گيرد. هر رستاخيز، هر قيام و هر برخاستن را شامل مي شود. لذا ممكن است قوموا لله قانتين كه در مسجد شعار نماز است در ميدان نبرد شعار مبارزه باشد. اين خصلت قرآن است. قرآن بايد اين طور باشد، چون كلام ذووجوه است؛ جمله هايي است پرمعنا كه به



[ صفحه 99]



آهنگ هاي گوناگون زندگي مي توان يك جمله ي آن را به كار برد.

اين توضيحي بود كه درباره ي اين آيات لازم بود براي دوستان عرض كنم. اميدوارم كه اين بحث ها براي من و شما سازندگي داشته باشد و واقعا قرار بگذاريم نمازهايمان خيلي روح دارتر از آن باشد كه در بسياري از اوقات هست. براي اينكه نماز دوستان روح دار باشد يك امر واجب هست كه من باصراحت گفته ام آن را براي هر زن و مرد مسلمان لازم مي دانم. آن اين است كه معني و مفاد جمله هاي عربي را كه در نماز مي خوانيد ياد بگيريد. بر هر پدر و مادري لازم است به بچه ها نماز را با معني ياد بدهد؛ به طوري كه وقتي مي گويد «بسم الله الرحمن الرحيم»، مثل يك عرب معني آن را بفهمد. و اين كار مشكلي نيست. مبادا كسي فكر كند لازم است دو - سه سال عربي بخواند تا ياد بگيرد. با تجربه اي كه ما داشته ايم معلوم شد كه مي توان در چند جلسه، با حوصله و بردباري، به كودن ترين افراد هم خواندن نماز را ياد داد و هم معني آن را؛ البته به شرطي كه در اين كار به اندازه ي چند جمله انگليسي - مثل اينكه از شنيدن good morning بچه هايمان شوق و ذوق مي كنيم - علاقه نشان دهيم. انتظار جدي من اين است كه در خانواده ها، همه ي افراد معني نماز را به گونه اي ياد بگيرند كه وقتي «الله اكبر» مي گويند معناي آن را بفهمند، نه اينكه آن را مثل وردي نامعلوم بيان كنند. علاوه بر اين، چند سوره ي كوچك قرآن را (مثل والعصر، كوثر) نيز با معني ياد بگيريد. من امشب بنا را بر اين مي گذارم كه انشاءالله در چند جلسه، تا پايان ماه رمضان، همراه با اين برنامه ي تفسير، قسمت هاي مختلف نماز را به اضافه ي سوره هايي كه ذكر كردم، و چند سوره ي كوچك ديگر، معني كنم تا به اين ترتيب حتي براي آنها كه اين سوره را با معني مي دانند تذكري حاصل شود.

والحمد لله، و صلي الله علي سيدنا محمد و آله الطاهرين.



[ صفحه 103]




پاورقي

[1] سوره بقره، آيه 239.


بازگشت