زبان نماز


گاه درباره ي نماز، چه در نامه ها و چه در مذاكرات، برخي سؤالات مطرح مي شود كه لازم است درباره ي آنها توضيحي داده شود. فعلا برخي از اين سؤالات را مطرح مي كنم و توضيح مي دهم.

يكي از سؤالاتي كه مكرر شده و مي شود اين است كه: آيا لازم است نماز به زبان عربي خوانده شود؟ همراه با اين سؤال اين طور انتقاد مي شود كه نماز به زبان عربي، براي اعراب و آنها كه عربي زبان هستند، يك نوع عبادت و پرستش و مناجات با خدا، با توجه به معنا و مطلب و هماهنگي با زبان مادري آنهاست. براي يك عرب زبان، خواندن نماز به عربي براستي در حكم گفت وگو و مناجات با خداست؛ اما براي مردمي كه زبان مادري ايشان عربي نيست و عربي هم نمي دانند، خواندن نماز به زبان عربي و گفتن جمله هايي به زبان عربي كه معني آن را نمي دانند، آن روح مناجات و پرستش خدا و نيايش به درگاه خدا و آن معنا و معنويت را ندارد. حال كه اين طور است، آيا بهتر نيست كه همان گونه كه عربي زبان ها به زبان عربي نماز



[ صفحه 76]



مي خوانند، مردم ديگر هم به زبان خودشان نماز بخوانند؟ مثلا آنها كه زبان مادري شان فارسي است به زبان فارسي نماز بخوانند؛ آنها كه زبان مادري شان تركي است به زبان تركي؛ و به همين ترتيب آنها كه زبان مادري شان آلماني، انگليسي، فرانسه، اسپانيولي، روسي و زبان هاي ديگر دنياست، هر يك به زبان خود مناجات بكنند؟ غالبا در اين زمينه روش كليساي كاتوليك را هم پيش مي كشند و مطرح مي كنند كه كاتوليك ها مقيدند نيايش در كليسا و دعاهايي را كه در كليسا خوانده مي شود به زبان لاتين بخوانند و همين امر باعث مي شود كه اين نيايش ها براي مردم ديگر مفهوم نباشد؛ در حالي كه برخي از فرقه هاي ديگر اين قيد را برداشتند و ترجمه ي همان نيايش هايي را كه كاتوليك ها به زبان لاتين در كليسا مي خوانند، با همان معنا ولي به لغت ديگر در اختيار مردم گذاشتند و براي اهل هر زباني آن نيايش را به زبان خودشان ترجمه كردند و آنها آن ترجمه را مي خوانند و اين براي آنها روان تر، مناسب تر، مؤثرتر و معني دارتر است. از اين رو، آيا صحيح نيست كه مسلمان ها هم به جاي اينكه همه به زبان عربي نماز بخوانند، هر قومي به زبان خود نماز بخواند؟

توضيحي كه بايد درباره ي اين مطلب بدهم اين است كه يك وقت است ما مسأله را از نظر مدارك فقهي مطرح مي كنيم و اينكه آيا بر طبق آراي فقها و منابع فقه اسلامي اصلا نماز به زبان غير عربي درست است يا خير. اجازه بدهيد در اينجا وارد اين بحث مفصل فقهي نشوم و فقط اجمالا اين را عرض كنم كه تا آنجا كه تاريخ فقه نشان مي دهد، بناي فقها بر اين بوده است كه نماز، يعني قسمت حمد و سوره كه جنبه ي قرائت قرآن دارد و همچنين ذكرهاي ركوع، سجود، تشهد و سلام، بايد به زبان عربي باشد؛ ولي هر كسي مي تواند در هنگام قنوت يا بعد از ذكر ركوع يا سجود يا هر وقت كه حالش



[ صفحه 77]



مناسب بود و علاقه داشت، به زبان خود دعا كند. عده اي از فقها (نه همه) دعاي به زبان فارسي را در قنوت جايز و درست مي دانند؛ و حتي نه تنها در قنوت، بلكه به طور كلي بعد از ذكر ركوع، بعد از ذكر سجود، بعد از اينكه تسبيحات اربعه در ركعت سوم و چهارم گفته شد، يا هر جا مناسب ديده شد كه دعا بكند و حال دعا داشت، نمازگزار مي تواند به زبان خود دعا بكند. اين را عده اي از فقها تجويز كرده اند. ولي قرائت قرآن (قرائت سوره ي حمد و قرائت يك سوره بعد از سوره ي حمد) چون جنبه ي قرائت قرآن و دعا هر دو را با هم دارد، و همچنين اصل ذكر ركوع و سجود و تكبيرات، لازم است به زبان عربي انجام شود.

اينكه آيا مأخذ و مباني فقهي براي لازم دانستن زبان عربي در اين قسمت هاي بخصوص كافي است يا كافي نيست بحثي مفصل مي خواهد كه نمي توانيم آن را اينجا مطرح كنيم؛ چون يك بحث تحقيقي است و مي دانم كه سؤال كنندگان نيز مايل نيستند آنان را با چنين بحثي مشغول كنم. ولي آنچه لازم است به آن توجه شود اين است كه آيا مقيد بودن به اينكه همين قسمت هاي اصلي نماز به زبان عربي خوانده شود، بر روي هم و با توجه به نظام خاص تعاليم اسلام، چيز خوبي است يا نه؟

فرض كنيد اسلام اجازه داده بود سراسر نماز به زبان غير عربي خوانده شود؛ آيا در اين صورت چه مشكلاتي براي مسلمان ها پيش مي آمد و با اين مشكلات چه كار مي شد بكنيم؟ توجه كنيد كه در اسلام، مسلمان ها به ارتباط هر چه بيشتر با يكديگر تشويق شده اند و اسلام خواسته است مسلمانان سراسر جهان به صورت يك ملت و يك امت زندگي كنند و حتي، مخصوصا از نظر سياسي و اقتصادي، يك واحد بزرگ سياسي و اقتصادي در سراسر جهان باشند تا بتوانند استقلال، عزت و اصالت خود را حفظ كنند.



[ صفحه 78]



اينكه ما اكنون فاقد يك چنين وضعي هستيم، مسلم است كه برخلاف اسلام است و بايد همه بكوشيم تا چنين وضعي به وجود آيد. فعلا بحث ما درباره ي اسلام است؛ يعني اينكه آيا با توجه به خواسته هاي اسلام، نماز به زبان عربي خوانده بشود بهتر است، يا اينكه آزاد باشيم و به زبان غير عربي بخوانيم؟

با توجه به اهميتي كه وحدت امت اسلامي و جامعه ي اسلامي در تعاليم اسلام دارد، بايد كوشش شود عواملي براي تقويت پيوند ميان مسلمان ها و كمك به وحدت اسلامي در قسمت هاي مختلف تعاليم اسلام پيش بيني شود. يكي از اين عوامل، يكرنگ بودن و يك جور بودن در برخي از عبادات، از جمله نماز است. خوب دقت كنيد كه وقتي قرار شود در مساجد انگلستان مردم به زبان انگليسي نماز بخوانند و در مساجد ايران به زبان فارسي، در مساجد تركيه به زبان تركي و در مساجد حجاز به عربي، يك مسلمان اهل انگلستان يا ايران وقتي به حجاز مسافرت مي كند و به يكي از مساجد وارد مي شود كه مراسم و آيين نماز در آن برگزار است، اصلا خود را غريبه احساس مي كند. او همين آشنايي لفظي را هم كه الان مسلمان ها عموما به نماز دارند نخواهد داشت و بكلي خودش را از مراسمي كه انجام مي گيرد غريبه حس خواهد كرد.

يك مسلمان عرب زبان هم وقتي به ايران بيايد و به مساجد برود خودش را كاملا غريبه حس مي كند و با مراسم نماز كه برگزار مي شود بكلي هيچ آشنايي نخواهد داشت؛ حتي آن آشنايي لفظي را هم كه الان هر بچه مسلماني به نماز دارد و وقتي خوانده مي شود مي فهمد اين نماز است كه خوانده مي شود نخواهد داشت. همچنين است اذان نماز. اساس اذان اعلام اين است كه وقت نماز رسيده و نماز برگزار مي شود؛ لذا اگر قرار باشد اذان به



[ صفحه 79]



زبان غير عربي خوانده شود، چنانچه يك مسلمان عرب زبان يا انگليسي زبان يا فارسي زبان مثلا در تركيه باشد و بخواهد بداند مسجد كجاست، نماز جماعت كجاست، و آيا وقت نماز شده يا خير، اگر اذان به زبان تركي گفته شود نخواهد دانست كه آيا اين اذان است كه خوانده مي شود يا آواز. در حالي كه الان همين آشنايي لفظي به اذان و نماز سبب مي شود كه هر مسلماني به هر يك از بلاد اسلامي برود بتواند در مساجد شركت بكند و نماز بخواند. اين اذان براي او همان مفهومي را دارد كه در كشور خود دارد. اگر در كشور خود به معني نماز توجه ندارد و معني نماز را نمي فهمد، در يك كشور ديگر هم نمي فهمد؛ و اگر در كشور خود معناي نماز را مي فهمد، در كشوري ديگر نيز چنين است و به هر حال خود را در خارج از ميهن اسلامي خود و در خارج از سرزمين اسلام حس نمي كند. حتي وقتي يك مسلمان در كشورهاي غير اسلامي نيز به مسجد مي رود خود را در همان سرزمين اسلام حس مي كند.

وقتي يك مسلمان در مسأله نماز كه يكي از شعائر بزرگ اسلام است و نقشي مهم از نظر اسلامي دارد و به عنوان پايه ي بزرگ اسلام و مسلماني شناخته شده، احساس كرد كه همه جاي سرزمين اسلام براي او وطن است، به تقويت وحدت امت اسلامي و حفظ يكپارچگي مسلمانان كمك فراواني مي كند.

علاوه بر اين، مسأله نماز جماعت و نماز جمعه است. در نماز جمعه، امام نماز را به چه زباني بخواند تا براي مأمومين مفهوم باشد؟ به زبان عربي، تركي، يا فارسي؟ همچنين ما مراسم بزرگ حج را داريم. در هر سال بر صدها هزار نفر از مسلمانان واجب و لازم است كه در مكه دور هم جمع شوند. آنجا هنگام ظهر، هنگام عصر، هنگام مغرب، هنگام عشاء و



[ صفحه 80]



هنگام صبح در مسجدالحرام تقريبا بزرگ ترين نماز جماعت برگزار مي شود كه از ملت هاي مختلف، زبان هاي مختلف و سرزمين هاي مختلف در آن شركت مي كنند. آنجا نماز به چه زباني بايد خوانده شود؟ الان وقتي آنجا نماز خوانده مي شود همه ي مسلمان ها مي بينند كه دارند به يك شيوه نماز مي خوانند؛ ولي اگر اين هماهنگي و يكرنگي نباشد اصلا منظور از انجام آن مراسم بزرگ نماز جماعت كه به عنوان يكي از نشانه هاي يكپارچگي امت اسلام است، تأمين نمي شود.

برمي گرديم به انتقادي كه بر نماز خواندن به زبان عربي بدون فهم معني آن مي شود. اين انتقاد كاملا بجاست. واقع مطلب اين است كه نمازگزاري كه نماز مي خواند و معني جمله هايي را كه مي گويد نمي داند نمازش خيلي ناقص است. مي شود گفت جسمي بي روح است. ولي حل اين مشكل به اين نيست كه بگوييم هر فرد و اهل هر زباني نماز را به همان زبان خود بخواند. اين حل مشكل نيست. اين جور حل مشكل كردن كار آدم هاي تنبل، كم كار و كم ابتكار است. آيا بهتر نيست به جاي اين مطلب بگوييم در تعليم و تربيت هر كودك مسلمان، و در تعليم و تربيت هر مسلمان، لازم است از همان آغاز، معني و مفهوم جمله هاي عربي كه در نماز يا اذان مي گويد براي او گفته بشود، به طوري كه او بفهمد چه مي گويد؟ چرا مشكل را اين طور حل نكنيم؟ آيا واقعا جاي تأسف نيست كه با سيستم فرهنگي امروز در سرتاسر دنيا، يا در جاهايي كه فرهنگ پيشرفتي دارد، تقريبا عده ي زيادي از بچه ها به اندازه ي صد يا پنجاه جمله زبان انگليسي، فرانسه، يا آلماني يا يك زبان خارجي بدانند، اما به اندازه ي سي جمله ي عربي ياد نگيرند؟ چه اشكالي دارد كه بچه هاي مسلمان اقلا سي تا چهل جمله عربي بدانند، به طوري كه در برخورد با يك مسلمان ديگر اقلا به اندازه ي سي - چهل جمله



[ صفحه 81]



زبان مشترك داشته باشند؟ چرا اصلا مقيد بودن به اينكه نماز به صورت عربي برگزار شود انگيزه اي براي مسلمان ها نشود تا همه به اندازه ي تفاهم با همديگر زبان عربي را ياد بگيرند؟ در اين كه زبان مشترك نقش مؤثري در تقويت ارتباطات ميان افراد دارد شكي نيست. چرا امروز مردم در همين آلمان سعي مي كنند لااقل به اندازه ي صد جمله انگليسي ياد بگيرند؟

مي دانيد كه تحصيلات در آلمان تا مرحله ي فورشوله [1] اجباري است. در فورشوله ها از كلاس پنجم به بعد يك زبان غير آلماني تدريس مي شود كه غالبا انگليسي است. از كلاس پنجم تا نهم، پنج سال زبان خارجي مي خوانند. تعليمات هم كه اجباري است. آيا بهتر نيست كه در سرتاسر سرزمين اسلام نيز تعليمات اجباري براي باسواد كردن مردم باشد و ضمن باسواد كردن مردم در طي چهار تا پنج سال زبان عربي را هم ياد بگيرند تا دو نفر مسلمان وقتي به هم برخورد مي كنند بتوانند ده جمله با همديگر صحبت بكنند؟

به هر حال، ياد گرفتن معني جمله هاي اصلي نماز، يعني «الله اكبر»، سوره ي حمد، سوره ي توحيد، ذكر ركوع و سجود و تسبيحات اربعه و تشهد و سلام، براي هر مسلمان خيلي آسان است. همچنين، با توجه به اينكه گفتيم به فتواي عده اي از فقها هر كسي در حال نماز مي تواند به دلخواه و زبان خود دعا بكند و آنچه در دل دارد با خداي خود بگويد، مطلب يك مقدار حل مي شود. اصل نماز با يك زبان، قدر مشترك ميان همه برگزار مي شود؛ بقيه را كه جنبه ي فردي دارد و دعاي شخصي است هر كس به زبان خود مي گويد و به اين ترتيب مشكل حل خواهد شد.



[ صفحه 85]




پاورقي

[1] Volkschule.


بازگشت