مادر بزرگ... موقع نماز
مادر بزرگم
با موي سپيد
خيلي پير، امّا
گرم و پر اميد
بوي گل مي داد
يا بوي گلاب
بوي بنفشه
يا بوي عنّاب
وقتي كه مي خواست
قصه بگويد
از پري، از ديو
از خوب و از بد
اول از همه
به ما بچه ها
سفارش مي كرد
هميشه اين را:
[ صفحه 73]
«آغاز هر كار
با نام خدا
آسان مي كند
هر مشكلي را»
موقع نماز
كه دعا مي كرد
صحبتهاي خوب
با خدا مي كرد
ما مي نشستيم
ساكت و سنگين
آخر دعا
مي گفتيم آمين
زندگي با او
خوب و روشن بود
مادر بزرگم
دنياي من بود!
«صفورا نيري(شيرازي)»
[ صفحه 74]