قرائت


[در اشاره ي اجماليه به بعض اسرار سوره ي حمد]

بدان كه اهل معرفت بسم الله هر سوره را متعلق به خود آن سوره دانند. و از اين جهت در نظري بسم الله هر سوره را معنائي غير از سوره ي ديگر است؛ بلكه بسم الله هر قائلي در هر قول و فعلي با بسم الله ديگرش فرق دارد. و بيان اين مطلب به وجه اجمال آن است كه به تحقيق پيوسته كه تمام دار تحقق، از غاية القصواي عقول مهيمه ي قادسه تا منتهي النهايه ي صف نعال عالم هيولي و طبيعت، ظهور حضرت اسم الله اعظم است و مظهر تجلي مشيت مطلقه است كه ام اسماء فعليه است؛ چنانچه گفته اند: ظهر الوجود بسم الله الرحمن الرحيم. پس، اگر كثرت مظاهر و تعينات را ملاحظه كنيم، هر اسمي عبارت از ظهور آن فعل يا قولي است كه در تلو آن واقع شود. و سالك الي الله اول قدم سيرش آن است كه به قلب خود بفهماند كه باسم الله همه تعينات ظاهر است؛ بلكه همه، خود اسم الله هستند و در اين مشاهده



[ صفحه 86]



اسماء مختلف شوند و سعه و ضيق و احاطه و لا احاطه ي هر اسمي تابع مظهر است و تبع مرآتي است كه در آن ظهور كرده. و اسم الله گرچه به حسب اصل تحقق مقدم بر مظاهر است و مقوم و قيوم آنها است، ولي به حسب تعين متأخر از آنها است؛ چنانچه در محل خود مقرر است. و چون سالك اسقاط اضافات و رفض تعينات نمود و به سر توحيد فعلي رسيد، تمام سور و اقوال و افعال را يك بسم الله است و معني همه يكي است.

و به حسب اعتبار اول، در سور قرآنيه اسمي جامعتر و محيطتر از بسم الله در سوره ي مباركه ي حمد نيست؛ چنانچه از حديث مشهور منسوب به مولي الموالي نيز ظاهر شود؛ زيرا كه متعلق آن محيطتر از ساير متعلقات است؛ چنانچه اهل معارف گويند الحمد اشاره به عوالم غيبيه ي عقليه است، كه صرف حمد و محامد الله هستند، و لسان حمد آنها لسان ذات است؛ و رب العالمين اشاره به ظهور اسم الله در مرآت طبيعت است به مناسبت مقام ربوبيت، كه ارجاع از نقص به كمال و از ملك به ملكوت است و آن مختص به جوهر عالم ملك است؛ و رحمانيت و رحيميت از صفات خاصه ي ربوبيت است؛ و مالك يوم الدين اشاره به رجوع مطلق و قيامت كبري است.

و چون صبح ازل طالع شد و نور جلوه ي احدي بر قلب عارف در طلوع آفتاب يوم القيمه تجلي كرد، سالك را حضور مطلق دست دهد؛ پس به مخاطبه ي حضوريه در محفل انس و مقام قدس به اياك نعبد و اياك نستعين گويا شود؛ و چون به خود آيد از جذبه ي احدي و صحو بعد المحو حاصل آيد، مقام هدايت خود و مصاحبين خود را در اين سير الي الله طلب كند.

پس، سوره ي حمد جميع سلسله ي وجود است عيناً و علماً و تحققاً و سلوكاً و محواً و صحواً و ارشاداً و هدايتاً؛ و اسم مظهر آن، اسم الله اعظم و مشيت مطلقه است: فهو مفتاح الكتاب و مختامه و فاتحته و ختامه؛ چنانچه اسم الله ظهور و بطون و مفتاح و مختم است: الله نور السموات و الارض. [1] پس، تفسير اين سوره به حسب ذوق اهل معرفت چنين است: به ظهور اسم الله، كه



[ صفحه 87]



مقام مشيت مطلقه و اسم اعظم الهي است و داراي مقام مشيت رحمانيه، كه بسط وجود مطلق است، و مشيت رحيميه، كه بسط كمال وجود است، عالم حمد مطلق و اصل محامد - كه از حضرت تعين اول غيبي تا نهايت افق عالم مثال و برزخ اول است - لله، يعني براي مقام اسم جامع كه الله است، ثابت است. و از براي او است مقام ربوبيت و تربيت عالمين، كه مقام سوائيت و ظهور طبيعت است.

و اين مقام ربوبيت ظاهر است به رحمانيت و رحيميت ربوبيه، كه در مواد مستعده بسط فيض كند به رحمانيت؛ و در مهد هيولي به ظهور رحيميت تربيت آنها كند و به مقام خاص خود رساند. و آن مالك يوم الدين است كه به قبضه ي مالكيت جميع ذرات وجود را قبض كند و ارجاع به مقام غيب نمايد: كما بدئكم تعودون. [2] و اين تمام دائره ي وجود است كه در بسم الله الرحمن الرحيم به طريق اجمال مذكور است، و در حمد به طريق تفصيل؛ تا مالك يوم الدين خالص براي حق است، چنانچه در حديث است.

و چون بنده ي سالك الي الله به مرقات اقرأ و ارق [3] و عارج به معراج الصلوة معراج المؤمن مشاهده ي رجوع جميع موجودات و فناي دار تحقق در حق كند و حق براي او جلوه به وحدانيت نمايد، به زبان فطرت توحيد گويد: اياك نعبد و اياك نستعين. و چون نور فطرت انسان كامل محيط به جميع انوار جزئيه است و عبادت و توجه آن، توجه دار تحقق است، به صيغه ي جمع ادا كند - سبحنا فسبحت الملائكة و قدسنا فقدست الملائكة و لولانا ما سبحت الملائكة... الخ. [4] .



[ صفحه 88]



پس چون سالك خود و انيت و انانيت خود را يكسره تقديم ذات مقدس كرد و هرچه جز حق را محو و محق كرد، عنايت ازلي از مقام غيب احدي به فيض اقدس شامل او گردد و او را به خود آرد و صحو بعد المحو براي او دست دهد و ارجاع به مملكت خويش شود به وجود حقاني. و چون در كثرت واقع شود، از فراق و نفاق بيمناك شود و هدايت خود را، كه هدايت مطلقه است (چه كه ساير موجودات از اوراق و اغصان شجره ي مباركه ي انسان كامل است) به صراط مستقيم انسانيت - كه سير الي الاسم الجامع و رجوع به حضرت اسم الله اعظم است - كه از حد افراط و تفريط كه «مغضوب عليهم» و «ضالين» است خارج است، طلب كند. و يا آنكه هدايت به مقام برزخيت را، كه مقام عدم غلبه ي وحدت بر كثرت و كثرت بر وحدت است و حد وسط بين احتجاب از وحدت به حجاب كثرت است، كه مرتبه ي «مغضوب عليهم» است، و احتجاب از كثرت به وحدت است، كه مقام «ضالين» و متحيرين در جلال كبريا است، طلب كند.

وصل: روي في التوحيد عن الرضا عليه السلام، حين سئل عن تفسير البسملة، قال: معني قول القائل «بسم الله» اي اسم علي نفسي سمة من سمات الله و هي العبادة. قال الراوي فقلت له: ما السمة؟ قال: العلامة. [5] .

و از اين حديث شريف ظاهر شود كه سالك بايد متحقق به مقام اسم الله شود در عبادت. و تحقق به اين مقام حقيقت عبوديت، كه فناء در حضرت ربوبيت است، مي باشد. و تا در حجاب انيت و انانيت است در لباس عبوديت نيست، بلكه خودخواه و خودپرست است و معبود او هواهاي نفسانيه ي او است. ارأيت من اتخذ الهه هواه. [6] و نظر او نظر ابليس لعين است كه در



[ صفحه 89]



حجاب انانيت خود و آدم عليه السلام را ديد و خود را بر او تفضيل داد، خلقتني من نار و خلقته من طين [7] گفت و از ساحت قدس مقربين درگاه مطرود شد.

پس گوينده ي بسم الله اگر نفس خود را به «سمة الله» و «علامة الله» متصف كرد و خود به مقام اسميت رسيد و نظرش نظر آدم عليه السلام شد كه عالم تحقق را - كه خود نيز خلاصه ي آن بود - اسم الله ديد: و علم آدم الاسماء كلها؛ [8] در اين حال، تسميه ي او تسميه ي حقيقيه است و متحقق به مقام عبادت است؛ كه القاء خودي و خودپرستي و تعلق به عز قدس و انقطاع الي الله است؛ چنانچه در ذيل حديث «رزام» از حضرت امام جعفر صادق است كه مي فرمايد: يقطع علائق الاهتمام بغير من له قصد و اليه و فد و منه استرفد... الخ.

و چون سالك را مقام اسميت دست داد، خود را مستغرق در الوهيت بيند: العبودية جوهرة كنهها الربوبية؛ [9] پس خود را اسم الله و علامة الله و فاني في الله بيند و ساير موجودات را نيز چنين بيند. و اگر ولي كامل باشد، متحقق به اسم مطلق شود و براي او تحقق به عبوديت مطلقه دست دهد و «عبدالله» حقيقي شود.

و تواند بود كه تعبير به عبد در آيه ي شريفه ي سبحان الذي اسري بعبده [10] براي آن باشد كه عروج به معراج قرب و افق قدس و محفل انس به قدم عبوديت و فقر است و رفض غبار انيت و خودي و استقلال است. و شهادت به رسالت، در تشهد، بعد از شهادت به عبوديت است چه كه عبوديت مرقات رسالت است؛ و در نماز، كه معراج مؤمنين و مظهر معراج نبوت است، شروع شود، پس از رفع حجب به بسم الله، كه حقيقت عبوديت است: فسبحان الذي اسري بنبيه بمرقاة العبودية المطلقة. [11] و او را به قدم عبوديت به



[ صفحه 90]



افق احديت جذب فرمود و از كشور ملك و ملكوت و مملكت جبروت و لاهوت رهانيد؛ و ساير بندگان را كه مستظل به ظل آن نور پا كند به سمه اي از سمات الله و مرقات تحقق به اسم الله، كه باطن آن عبوديت است، به معراج قرب رساند.

و چون سالك دايره ي وجود را اسم الله ديد، به قدر قدم سلوك تواند وارد در فاتحه ي كتاب الله و مفتاح كنز الله گردد؛ پس همه ي اثنيه و محامد را به حق - به مقام اسم جامع - ارجاع كند و براي موجودي از موجودات فضايل و فواضلي نبيند؛ چه كه اثبات فضيلت و كمال براي موجودي جز حق منافات با رؤيت اسميت دارد. و اگر بسم الله را به حقيقت گفته، الحمدلله را نيز تواند به حقيقت گفت. و اگر در حجاب خلق، چون ابليس، از مقام اسم محجوب شد، محامد را نيز به حق نتواند رجوع دهد. و تا در پرده ي انانيت است، از عبوديت و اسميت محجوب است؛ و تا از اين مقام محروم است به مقام حامديت نرسد. و اگر با قدم عبوديت و حقيقت اسميت به مقام حامديت رسيد، صفت حامديت را نيز براي حق ثابت داند و حق را حامد و محمود شمارد و ببيند؛ پس تا خود را حامد و حق را محمود ديد، حامد حق نيست، بلكه حامد حق و خلق، بلكه حامد خود فقط مي باشد و از حق و حمد او محجوب است. و چون به مقام حامديت رسيد، انت كما اثنيت علي نفسك گويد، و از حجاب حامديت، كه مقرون به دعوي و ملازم با اثبات محموديت است، خارج شود؛ پس مقاله ي عبد سالك در اين مقام چنين شود: باسمه الحمد له منه الحمد و له الحمد. [12] و اين نتيجه ي قرب نوافل احببته كنت سمعه و بصره و لسانه... الخ. [13] .

رب العالمين: اگر عالمين صور اسماء كه اعيان ثابته است باشد، ربوبيت ذاتيه خواهد بود و راجع به مقام الوهيت ذاتيه، كه اسم الله اعظم است، مي باشد؛ زيرا كه اعيان ثابته به تجلي ذاتي در مقام و احديت به تبع



[ صفحه 91]



اسم جامع كه به تجلي فيض اقدس متعين است تحقق علمي پيدا كردند. و معني ربوبيت در آن مقام مقدس، تجلي به مقام الوهيت است كه بدان تجلي جميع اسماء متعين شوند و عين ثابت انسان كامل اولا، و ديگر اعيان در ظل آن، متعين شوند. و رحمانيت و رحيميت اظهار همان اعيان است از غيب هويت تا افق شهادت مطلقه؛ و ايداع فطرت عشق و محبت كمال مطلق است در خميره ي آنها، كه بدان فطرت عشقيه ي سائقه و جذبه ي قهريه ي مالكيه، كه ناصيه ي آنها را گرفته، به مقام جزاي مطلق، كه استغراق در بحر كمال و احديت است، نايل شوند، الا الي الله تصير الأمور. [14] .

پس با اين طريقه غايت آمال و نهايت حركات و منتهاي اشتياقات و مرجع موجودات و معشوق كائنات و محبوب عشاق و مطلوب مجذوبين، ذات مقدس است؛ گرچه خود آنها محجوبند از اين مطلوب و خود را عابد و عاشق و طالب و مجذوب امور ديگري دانند و اين حجاب بزرگ فطرت است كه بايد سالك الي الله به قدم معرفت آن را خرق كند؛ و تا بدين مقام نرسد، حق ندارد كه اياك نعبد گويد، يعني لا نطلب الا اياك، و جوينده ي غير تو نيستيم و خواهنده ي جز تو نخواهيم بود و ثناي غير تو نكنيم و استعانت در همه ي امور بجز از تو نجوئيم. همه ما سلسله ي موجودات و ذرات كائنات، از ادني مرتبه ي سفل ماده تا اعلي مرتبه ي غيب اعيان ثابته، حق طلب و حق جو هستيم و هر كس در هر مطلوبي طلب تو كند و با هر محبوبي عشق تو ورزد: فطرت الله التي فطر الناس عليها؛ [15] يسبح له ما في السموات و الأرض.

و چون سالك را اين مشاهده دست دهد و خود را به شراشر اجزاء وجوديه ي خود، از قواي ملكيه تا سراير غيبيه، و جميع سلسله ي وجود را عاشق و طالب حق بيند و اظهار اين تعشق و محبت را نمايد، از حق استعانت وصول طلبد و هدايت به صراط مستقيم را - كه صراط رب الانسان است (ان ربي علي



[ صفحه 92]



صراط مستقيم) [16] و آن صراط «منعم عليهم» از انبياء كمل و صديقين است كه عبارت از رجوع عين ثابت به مقام الله و فناي در آن است نه فناي در اسماء ديگر كه در حد قصور يا تقصير است - طلب كند. چنانچه منسوب به رسول اكرم است كه فرموده: كان اخي موسي عينه اليمني عمياء و اخي عيسي عينه اليسري عمياء و انا ذوالعينين. [17] جناب موسي را كثرت غلبه بر وحدت داشت، و جناب عيسي را وحدت غالب بر كثرت بود؛ و رسول ختمي را مقام برزخيت كبري، كه حد وسط و صراط مستقيم است، بود.

تا اينجا تفسير سوره بنابر آن بود كه عالمين حضرات اعيان باشد. و اگر عالمين حضرات اسماء ذاتيه يا اسماء صفتيه يا اسماء فعليه يا عوالم مجرده يا عوالم ماديه يا هر دو جميع باشد، تفسير سوره فرق مي كند.

چنانچه اگر «اسم الله» در آيه ي شريفه ي بسم الله... غير از مقام مشيت مقام ديگر باشد از اسماء ذاتيه و غير آن يا اعيان ثابته يا اعيان موجوده يا عوالم غيبيه و شهادتيه يا انسان كامل، نيز تفسير جميع سوره فرق مي كند. و همين طور اگر «الله» الوهيت ذاتيه يا ظهوريه باشد و «رحمن» و «رحيم» در بسمله صفت براي «اسم» باشد يا براي «الله» تفسير سوره ي شريفه فرق مي كند. چنانچه اگر «باء» در بسمله براي استعانت يا ملابست، يا متعلق به ظهر باشد، يا متعلق به خود سوره، يا به هر يك از اجزاء آن باشد، فرقها حاصل شود. چنانچه نيز، به حسب مقامات قراء، از وقوع در حجاب كثرت يا غلبه ي وحدت يا صحو بعد المحو و يا مقامات ديگر كه سابقاً ذكر شد، تفسير سوره را بايد فرق گذاشت. و احاطه ي به جميع آنها و به تفسير حقيقي قرآن، كه كلام جامع الهي است، از طوق امثال نويسنده خارج است (انما يعرف القرآن من خوطب به) [18] و آنچه ذكر شد علي سبيل الاحتمال بود. و الله الهادي.



[ صفحه 93]




پاورقي

[1] «خداوند نور آسمانها و زمين است.» (نور / 35).

[2] «همان طور كه در آغاز بيافريدتان باز خواهيد گشت.» (اعراف / 29).

[3] «بخوان و بالا رو.» اصول كافي، ج 4، ص 408، «كتاب فضل القرآن»، «باب فضل حامل القرآن»، حديث 10.

[4] «ما خدا را تسبيح گفتيم، پس ملائكه تسبيح گفتند؛ و ما خدا را تقديس كرديم، پس ملائكه تقديس كردند. و اگر ما نبوديم ملائكه تسبيح نمي گفتند.» عوالي اللئالي، ج 4، ص 122، حديث 201 عيون اخبار الرضا، ج 1، ص 262. و بحارالانوار، ج 25، ص 1، «كتاب الامامة»، روايات باب 1 از «ابواب خلقهم و طينتهم و ارواحهم».

[5] «در كتاب توحيد از امام رضا عليه السلام روايت شده است كه چون تفسير «بسمله»(بسم الله) از سمات خدا را مي گذارم و آن نشانه، عبادت است " راوي گفت پرسيدم: " سمه يعني چه؟ " فرمود: " نشانه "» التوحيد، ص 229، باب 31، حديث 1.

[6] «آيا ديده اي آن را كه هواي نفس خود را خداي خود گرفته.» (فرقان / 43).

[7] «مرا از آتش و او را از گل آفريده اي.» (اعراف / 12 و ص / 76).

[8] «و به آدم همه ي نامها را آموخت.» (بقره / 31).

[9] «بندگي خدا جوهري است كه باطن و مغز آن ربوبيت است.» مصباح الشريعة، باب 100.

[10] «منزه است آن كس كه بنده اش را سير داد.» (اسراء / 1).

[11] «پس منزه است آن كس كه پيامبرش را با نردبان عبوديت مطلقه سير داد.».

[12] «به نام او، حمد او راست، از اوست و براي اوست.».

[13] «چون او را دوست بدارم، گوش، چشم و زبان او باشم...» پاورقي شماره ي 159.

[14] «هان، بازگشت امور فقط به سوي خداست.» (شوري / 53).

[15] «آن فطرت الهي كه مردم را بر آن آفريد.» (روم / 30).

[16] «به درستي كه پروردگار من بر راه راست است.» (هود / 56).

[17] «برادرم موسي را چشم راست نابينا بود، و برادرم عيسي را چشم چپ، و من داراي دو چشم هستم.».

[18] «قرآن را فقط آن كس كه قرآن بدو خطاب شده مي شناسد.» بحارالانوار، ج 46، ص 349، «تاريخ الامام محمد الباقر»، باب 20، حديث 2.


بازگشت