سر تكبيرات افتتاحيه و رفع يد


پس، تو اي سالك الي الله و مجاهد في سبيل الله چون اقامه ي صلب در محضر قرب نمودي و تخليص نيت در پيشگاه عزت كردي و قلب خود را صفا دادي و در زمره ي اهل وفا داخل شدي، خود را مهياي دخول در باب كن و اجازه ي فتح ابواب طلب، و از منزل طبيعت حركت كن و حجاب غليظ آن را با تمسك به مقام كبريائي رفع كن و به پشت افكن و تكبير گويان وارد حجاب ديگر شو و آن را رفع كن و به پشت سر افكن و تكبير بگو و حجاب سوم را نيز مرتفع كن كه به سر منزل باب القلب رسيدي، پس توقف كن و دعاي مأثور بخوان: اللهم انت الملك الحق المبين... الخ. [1] .

سلب مالكيت از غير حق و حصر مطلق تصرفات را بر آن ذات مقدس نما كه خود را رافع حجاب نشماري و لايق تكبير حق نداني، فانه اكبر من ان



[ صفحه 77]



يوصف. [2] پس، قصر الوهيت در حق كن و غفران ذنوب خود را طلب نما.

و پس از آن، رفع حجاب رابع و خامس كن و به پشت افكن و تكبير را تكرير نما و چشم دل باز كن كه نداي «تقدم» شنوي. و اگر حلاوت محضر و لذت ورود يا هيبت و عظمت حضور در قلبت ظاهر شد، بدان كه از طرف اجازه ي ورود صادر شده؛ پس، با حال خوف و رجا و تبتل و تضرع بگو: لبيك و سعديك و الخير في يديك و الشر ليس اليك... الخ. [3] و تفكر در حقايق اين اذكار شريفه كن كه در آن ابوابي از معارف است و خود در آن ادب حضور است.

پس از تنزيه و تسبيح حق از ورود در حضرتش و تنزيه مقام مقدسش از توصيف، رفع حجاب سادس نما و تكبير بگو؛ و اگر خود را لايق ديدي رفع حجاب هفتم كن، كه لطيفه ي سابعه است، و الا توقف كن و باب احسان حق را بكوب و اعتراف به اسائه ي خود را از روي قلب كن و بگو: يا محسن قد اتاك المسي. [4] و ملتفت باش كه در اين كلام صادق باشي و حقيقتاً قرع باب احسان كني و الا بر حذر باش و از نفاق در محضر ذوالجلال بترس.

و پس از آن، رفع حجاب سابع كن و آن را به پست سر [افكن] به رفع يد، و تكبير احرام گو و خود را از غير محروم دان كه داخل حرم كبريا شدي، پس بگو: وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض... الخ.

و بدان كه براي تو خطر عظيمي پيش آمده كه آن، نفاق در اول عبادت در محضر عالم به سر و خفيات است. و اگر چون نويسنده ي محجوب از هر كمال و



[ صفحه 78]



معرفت و پابست علايق دنيا و حب نفس و سرگرم شهوت و غضب خود را از اين مقامات عاري ديدي، خود را در محضر حق و ملائكه ي مقربين رسوا مكن و به نقص و عجز خود اعتراف كن و از قصور و احتجاب خود در انفعال باش و با انكسار قلب و انفعال و خجلت وارد شو و اذكار را از لسان اولياء بگو كه خود لايق آن نيستي، زيرا كه تا پشت پا بر خود و هر دو جهان نزني، در اين اقوال صادق نباشي؛ و تا تسليم حقيقي بين يدي الله نباشي، مسلم نيستي؛ و تا خودبيني، از حدود شرك خارج نشدي؛ و تا فاني مطلق نشوي، نتواني گفت: ان صلوتي و نسكي و محياي و مماتي لله رب العالمين. [5] پس، اگر خود را مرد اين ميدان نديدي، در صف اهل معرفت هرگز داخل مشو و در پيشگاه احرار خويشتن را خجل منما.

فعن الصادق عليه السلام: اذا كبرت فاستصغر ما بين العلا و الثري دون كبريائه، فان الله اذا اطلع علي قلب العبد و هو يكبر و في قلبه عارض عن حقيقة تكبيره قال: يا كاذب، اتخد عني؟ و عزتي و جلالي لاحر منك حلاوة ذكري و لأحجبنك عن قربي و المسارة بمناجاتي، فاعتبر انت قلبك حين صلوتك فان كنت تجد حلاوتها و في نفسك سرورها و بهجتها و قلبك مسرور بمناجاته ملتذ بمخاطباته، فاعلم انه قد صدقك في تكبيرك له؛ و الا فقد عرفت من سلب لذة المناجاة و حرمان حلاوة العبادة، انه دليل علي تكذيب الله لك و طردك عن بابه. [6] .



[ صفحه 79]



و اما نماز اوليا - چنانچه سابق ذكر شد - نقشه ي تجليات است. پس چون قلوب صافيه ي خود را شطر عالم غيب قرار دادند و مرآت ذات خود را متوجه شمس حقيقي كردند، به مناسبت قلوب آنها از حضرت غيب تجلي خاصي بر آنها شود. و چون در اول امر تجلي تقييدي است، تكبيري گويند - فهو اكبر من التجلي التقييدي. پس، آن را از حجابهاي نور شمارند و قلب خود را از آن منصرف كنند و با دست سر رفع حجاب قلبي را نمايش دهند. پس از رفع حجاب، تجلي ديگري به قلب آنها شود كه از تجلي اول ارفع و اعلا است؛ پس تكبير گويند و رفع آن حجاب نمايند. و همين طور حجب سبعه را رفع كنند تا وصول به منتهاي كرامت حاصل شود. پس، چون تجلي ذاتي بر قلوب آنها بي تقييد و حجاب شد، وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض گويند و وارد نماز شوند و خود را به تكبير احرام از هر خاطري غير حق محروم كنند و هر چه جز دوست را بر خود حرام شمرند و توجه به غير را پشت بر قبله ي حقيقي دانند و مبطل صلوة شمارند و رجوع به انيت و انانيت خود را از احداث قاطعه ي نماز محسوب دارند. و چون متمكن به اين مقام شدند و مستقيم بر امر گرديدند فقدتم ميقات الرب. [7] و اهل معرفت گويند آيه ي شريفه ي فلما جن عليه الليل... الخ [8] اشاره ي به كيفيت سير معنوي و سفر روحاني جناب ابراهيم خليل الله است.

و اشاره اي به بعض از آنچه شنيدي نموده است در حديث شريف عن العلل باسناده عن هشام الحكم عن ابي الحسن موسي عليهماالسلام، قال: قلت: لاي علة صار التكبير في الافتتاح سبع تكبيرات افضل؟ فقال: يا هشام، ان الله خلق السموات سبعاً و الارضين سبعاً و الحجب سبعاً؛ فلما اسري



[ صفحه 80]



بالنبي صلي الله عليه و آله فكان من ربه كقاب قوسين او ادني رفع له حجاب من حجبه، فكبر رسول الله صلي الله عليه و آله و جعل يقول الكلمات التي في الافتتاح؛ فلما رفع له الثاني، كبر؛ فلم يزل كذلك حتي بلغ سبع حجب فكبر سبع تكبيرات. فلذلك العلة تكبر للافتتاح في الصلوة سبع تكبيرات. [9] .

و از حديث معراج معلوم شود كه براي حضرت ختمي مآب صلي الله عليه و آله سه مرتبه نور عظمت تجلي كرده در تكبيرات افتتاحيه؛ چنانچه براي خليل الرحمن نيز انوار تقييدي سه مرتبه تجلي كرد، پس از آن وصول حاصل شد. [10] و در اين حديث نيز چنين فرمايد: فلما فرغ من التكبير و الافتتاح، قال الله عزوجل: الان وصلت الي فسم باسمي... الحديث. [11] .


پاورقي

[1] «خداوندا، تويي پادشاه حق آشكار...» بحارالانوار، ج 81، ص 206، «كتاب الصلوة» باب 37، حديث 3.

[2] «او بزرگتر از آن است كه به وصف درآيد.» اصول كافي، ج 1، ص 159، «كتاب التوحيد»، «باب معاني الاسماء و اشتقاقها»، حديث 8 و 9. بحارالانوار، ج 81، ص 366، «كتاب الصلوة»، باب 44، حديث 20.

[3] «سرم به فرمان تو (رو به تو دارم) و سعادت از تو است؛ خير به دست تو است و شر (را) بسوي تو (راه) نيست...». بحارالانوار، ج 81، ص 206، «كتاب الصلوة»، باب 37، حديث 3.

[4] «اي نيكويي كننده، بدكار به سوي تو آمده است.» بحارالانوار، ج 81، ص 375، «كتاب الصلوة»، باب 22، حديث 29. فلاح السائل، ص 155. مستدرك الوسائل، «كتاب الصلوة»، «ابواب تكبيرةالاحرام»، «باب استحباب تفريق التكبيرات»، حديث 6.

[5] «همانا نماز من، عباداتم، زندگيم و مرگم براي خدا، پروردگار دو عالم است.» (انعام / 162).

[6] «از امام صادق عليه السلام روايت شده كه فرمود: چون تكبير (نماز) گفتي، آنچه را ما بين آسمان و زمين است در مقابل كبرياء خدا كوچك و ناچيز شمار كه اگر خداوند بر قلب بنده، زماني كه تكبير مي گويد، بنگرد و در دل او چيزي باشد كه از حقيقت معناي تكبير بازش مي دارد، به او گويد: " اي دروغگو آيا مرا مي فريبي؟ به عزت و جلالم سوگند كه از شيريني ياد خود محرومت كنم و از قرب به خود و شادماني مناجاتم محجوبت سازم ". پس به هنگام نماز گزاردنت دل خود را بيازما، اگر شيريني نماز را و در (عمق) جان سرور و بهجت (حاصل از) آن را مي يابي و دلت از راز و نياز با او شادمان است و از گفتگو با او لذت مي برد، بدان كه خداوند تو را در تكبيري كه بر زبان رانده اي تصديق فرموده است؛ وگرنه، دانسته اي كه فقدان لذت مناجات و محروميت از شيريني عبادت دليل بر اين است كه خدا تو را (در تكبيرت) دروغگو دانسته و از درگاه خود رانده است.» مصباح الشريعة، باب 13. بحارالانوار، ج 81، ص 230، «كتاب الصلوة»، باب 38، حديث 3.

[7] «همانا زمان وعده ي ديدار پروردگار كامل گشت.» (برگرفته از آيه ي 142 سوره ي اعراف).

[8] «پس چون شب او را فرا گرفت...». (انعام / 76).

[9] «از كتاب علل الشرائع به سندي كه آورده، از هشام بن حكم روايت كرد كه از ابوالحسن موسي بن جعفر عليهماالسلام پرسيدم: " چرا در افتتاح نماز (گفتن) هفت تكبير داراي فضيلت بيشتر شده است؟» " فرمود: " اي هشام، خداوند آسمانها را هفت، زمينها را هفت و حجابها را هفتگانه آفريد؛ پس چون پيامبر صلي الله عليه و آله را به معراج برد و قرب او به پروردگارش به اندازه ي فاصله ي دو كمان يا نزديك تر شد، يك حجاب از حجابهايش برداشته شد؛ رسول الله صلي الله عليه و آله تكبير گفت و آغاز نمود به گفتن كلمات افتتاحيه ي نماز؛ پس چون حجاب دوم برايش برداشته شد، تكبير گفت؛ و به همين منوال (گذشت) تا به هفت حجاب رسيد؛ پس آن جناب هفت تكبير گفت. بدين علت براي افتتاح نماز هفت تكبير گفته مي شود ".» علل الشرائع، ص 332، باب 30، حديث 4.

[10] اشاره است به مفاد آيات 76 تا 79 سوره ي انعام.

[11] «پس چون از تكبير و افتتاح نماز فارغ گشت، خداوند عزوجل فرمود: " اينك به من رسيدي پس نام مرا ببر ".» حديث ادامه دارد. علل الشرائع، ص 312، باب 1، حديث 1.


بازگشت