زلال، پاك و بي آلايش، بيرنگ، بيرنگ تر از آب، بيرنگ تر از زلال، زلال را هم رنگي است كه چشمان دنيابين ما قادر به ديدن است. آن قدر پاك كه ديدگان ما عاجز از ديدار است، او پاك نيست! پاك مثل اوست؛ او منزه نيست، بلكه نام منزه از او نشأت گرفته.

سبحانك يا لا اله الا أنت الغوث الغوث خلصنا من النار يا رب؛ [1] سبحانك سبحانك سبحانك يا عظيم اغفر لي الذنب العظيم.

سبحان من هو حفيظ لا يفعل، سبحان من هو رحيم لا يعجل، سبحان من هو قائم لا يسهر، سبحان من هو دائم لا يلهو، سبحانك سبحانك سبحانك يا عظيم اغفر لي الذنب العظيم [2] .



[ صفحه 79]



سبحانا! من پر از غبارهاي سرپيچي ام و اين گردهايي كه گرداگرد جانم را احاطه كرده اند مكدر و خالي از پاكي ام نموده اند؛ مرا بروب و بشوي.

چشم هاي بيناي دل، وجودم را تار مي بينند، اين تاري از من است نه چشمان دل؛ مرا زلال كن.



[ صفحه 80]