نماز شب داخل گنجه


قبل از عمليات والفجر مقدماتي، در پادگان دوكوهه بوديم. آن موقع، هنوز حسينيه شهيد حاج همت ساخته نشده بود و نماز جماعت در ميدان صبحگاه برگزار مي شد. ساختماني كه گردان ها در آن مستقر بودند، با ميدان صبحگاه فاصله زيادي داشت و آسفالت هم نشده بود. وقتي كه باران مي باريد، تمام اين مسير از گل و لاي انباشته مي شد. در تاريك روشن صبح، وقتي اين مسير را طي مي كرديم تا در نماز جماعت شركت كنيم، روزي نبود كه در چاله اي نيفتيم و پاهايمان در گل فرو نرود. اما هيچ كس به خاطر اين سختي ها از نماز شانه خالي نمي كرد. هيچ كس به خاطر دوري راه از نماز غافل نمي شد. حالا هم بايد از اين ها درس بگيريم؛ از معنويت بچه هاي جبهه كه بر پا داشتن نماز، هدفشان را تشكيل مي داد؛ وقتي برپايي نماز هدف باشد ديگر هيچ عاملي بازدارنده آن نيست.

زماني كه در پادگان دوكوهه بوديم، در ساختماني كه ما بوديم، در هر طبقه دو اتاق بزرگ وجود داشت. در اين اطاق ها يك گنجه بزرگ بود كه در آن ها پتوها را مي چيدند. برادري بود به نام قاسم با نماز مأنوس بود حتي در لحظه شهادت، در حالت سجده نماز تير به سر ايشان خورده بود و به حالت سجده روي خاك افتاده بود، بعد از شهادت ايشان متوجه شديم كه به خاطر اين كه نمي خواست خودنمايي كرده باشد، پنهاني به راز و نياز مي پرداخت و هيچ كسي فكرش را نمي كرد كه داخل گنجه كسي مشغول خواندن نماز شب باشد!


بازگشت