فرياد طفل را نشنيد


هنگامي كه آن حضرت در دل شب مشغول نماز بود يكي از فرزندان آن جناب از بلندي افتاد و دستش شكست. از اهل خانه فرياد بلند شد به طوري كه همسايگان متوجه شدند، آمدند و بچه را پيش شكسته بند برده و دست او را بستند در حالي كه آن طفل بر اثر درد، فرياد مي زد. آن حضرت متوجه نشدند و صداي فرياد آن طفل را نمي شنيدند، چون صبح شد و از نماز فارغ شدند، ديدند دست بچه به گردنش آويخته است، علت آن را پرسيدند، اهل منزل داستان شب گذشته را بيان كردند.


بازگشت