نماز حضرت يحيي


يكي از پيغمبران بزرگ الهي «يحيي بن زكريا» است. او در زماني متولد شد كه پدرش «زكريا» صد و بيست سال و مادرش «كلثوم» نود سال از عمرشان گذشته بود.

قرآن مجيد، داستان حضرت «زكريا عليه السلام» و «مريم عليهاالسلام» را با زيباترين شكل بيان مي فرمايد و چنين مي گويد:

«هر وقت «زكريا» بعد از نماز داخل در محراب «مريم» مي شد مي ديد طبقي از غذا و ميوه هاي رنگارنگ (در تابستان ميوه هاي زمستاني و در زمستان ميوه هاي تابستاني) كنار «مريم» گذاشته است!

«زكريا» از روي تعجب! به «مريم» مي گفت: اي مريم! اين ميوه ها از كجا آمده و چه كسي برايت آورده است؟»

«در جواب مي گفت: اين ها از جانب خدا است، خداوند هر كس را بخواهد بدون حساب روزي مي دهد. [1] .

چون «زكريا» كرامت و بزرگواري «مريم» را ديد، عرض كرد: پروردگارا! مرا به لطف و كرم خويش فرزنداني پاك سرشت عطا فرما؛ زيرا تو مستجاب كننده ي دعاها هستي».

وقتي حضرت «زكريا عليه السلام» در محراب عبادت قرار گرفت و مشغول



[ صفحه 96]



نماز شد.

«فرشتگان او را ندا كردند و گفتند: اي زكريا! همانا خدايت تو را بشارت مي دهد به ولادت يحيي». [2] .

بعد از آن خداوند «يحيي» را به «زكريا» عنايت كرد و «يحيي» در همان سنين نوجواني جزو نمازگزاران واقعي قرار گرفت، نه تنها نماز مي خواند بلكه عاشق نماز بود و دائم به نماز عشق مي ورزيد و علتش اين بود كه روزي داخل بيت المقدس شد، ديد راهبان و عابدان بني اسرائيل لباس هايي از مو پوشيده و كلاه هايي از پشم بر سر خود گذاشته و زنجيرهايي به گردن ها و ستون هاي مسجد بسته و مشغول نماز و عبادت اند.

اين منظره براي او بسيار لذت بخش بود. فورا پيش مادر آمد و تقاضاي لباس هاي پشمين و زنجير نمود. آمد و خود را به ستون مسجد بست و مشغول نماز و راز و نياز با پروردگار عالم شد، تمام شب ها را تا صبح به عبادت مي گذرانيد و گريه مي كرد به طوري كه اشك هاي چشمش پوست و گوشت صورتش را مجروح كرده و دندان هايش نمايان شده بود.

پدرش به او فرمود: اي فرزند! كمتر به خود رنج و زحمت بده، تو هنوز كودك هستي.

در جواب گفت: اي پدر! كساني كه از من كوچكتر بودند طعم مرگ را چشيدند و از دنيا رفتند، شايد مرگ هم، به سراغ من آمد و موفق نشوم كه در بزرگي عبادت كنم. پدر به او اجازه داد كه در كودكي مشغول نماز و عبادت گردد. [3] .



[ صفحه 97]




پاورقي

[1] سوره ي آل عمران، آيه ي 36.

[2] سوره ي آل عمران، آيه ي 37 و 38.

[3] اقتباس از بحارالانوار، ج 14، ص 163 تا 190.


بازگشت