غير المغضوب عليهم و لا الضالين


يعني نه به راه غضب شدگان و نه راه گمراهان

«فرق مغضوب» و «ضال»: مغضوب و ضال با توجه به آيه هاي قرآني، هر دو اهل آتشند؛ اما فرقهايي با هم دارند.

«ضال» به معناي گمراه و منحرف از راه خدا است. طبق آيه هاي قرآني، چنين كسي اگر به انحراف خود ادامه دهد، اهل جهنم است.

«مغضوب»، كسي است كه علاوه بر انحراف از راه خدا و پيامبر، معاند و محارب [1] نيز هست و وضع بدتري دارد؛ زيرا او در مقام جنگ با خدا و رسول است.

به طور طبيعي، در هر انقلابي، عده اي مخالف نظام جديد مي شوند و اينها دو طبقه هستند؛ طبقه اي كه مخالفند، دولت جديد را قبول ندارند، با آن همكاري نمي كنند و عليه آن تبليغات مي كنند. و طبقه ي ديگر، نه تنها مخالفند؛ بلكه دست



[ صفحه 132]



به اسلحه مي برند و آشوب به پا مي كنند. معلوم است كه اين دو گروه، هر دو مطرود دستگاه دولتي هستند؛ ولي طبقه ي دوم مورد قهر دولت قرار مي گيرند و با آن مقابله مي شود.

بنابراين، چون مغضوبين، با خدا و پيامبر (ص) سر جنگ دارند، علاوه بر اين كه در آخرت عذاب مي شوند، در دنيا هم حق حيات ندارند.

بعضي گفته اند: «مراد از مغضوبين يهود، و مراد از ضالين نصارا است. به اين مناسبت كه عمل يهود سرپيچي و تمرد و غرور در برابر خدا و پيامبران الهي بوده است؛ ولي نصارا در حد يهود غرور و تمرد نداشتند؛ اما به افراط و تفريط در دين و مبالغه در مورد حضرت عيسي و مريم عليهماالسلام دچار شدند و به شرك گراييدند.

چند نكته

1- چرا مغضوب بر ضال مقدم شده است؟

جواب: زيرا خطر اعمالي كه موجب مغضوب شدن انسان مي شود، مهلك و سريع است و آدمي را به كلي ساقط مي كند؛ ولي خطر اعمالي كه موجب ضلالت است، شايد با توبه و اصلاح چاره پذير باشد. بنابراين، از نظر عقلي واجب است كه انسان، اول خطر مهلك را از خود دفع كند.

2- سه گروه در سوره ي حمد: خدا در اين سوره، مردم را به



[ صفحه 133]



سه دسته تقسيم كرده است:

الف: انعمت عليهم: آناني كه اهل اطاعتند.

ب: مغضوبين: آناني كه اهل معصيت و محارب با خدايند.

ج: ضالين: آناني كه گمراه و جاهلان بي دين هستند. مشابه اين تقسيم بندي، در بيست آيه اول بقره نيز به عمل آمده است: متقين، كافرين و منافقين.

3- در اين سوره، اهل نجات، تحت عنوان «انعمت عليهم» و اهل آتش تحت عنوانهاي «مغضوب» و «ضال» مطرح شده اند؛ زيرا وقتي در انسان، توحيد نظري، يعني عقايد صحيح و توحيد عملي، يعني عمل به مقتضاي ايمان جمع باشد، از اهل نجات و «انعمت عليهم» است. و كسي كه توحيد عملي او به وسيله ي فسق و فجور ضايع شود، «مغضوب» و آن كه توحيد نظري اش مختل گردد كه به طور طبيعي عمل ناشي از آن هم معيوب خواهد شد، «ضال» و گمراه است. به طوري كه نصارا، به ويژه راهبان آنان مي خواهند به انجيل عمل كنند، لكن در عقيده شان مشكل وجود دارد؛ زيرا عيسي و مريم عليهماالسلام را فرزند خدا مي دانند. [2] .

مي توان گفت مؤمن، دارنده ي ايمان و عمل صالح است و مغضوب، محارب با خدا و رسول، و فاقد ايمان و عمل است



[ صفحه 134]



و ضال، فاقد ايمان و عمل با هم يا فاقد يكي از آن دو است.

4- چرا مقربان بايد از مغضوب شدن هراس داشته باشند؟ زيرا هر كسي موظف است در نماز، خود آن را قرائت كند. كسي كه تقرب به مقام انبيا و صديقين را خواسته است، چه ضرورتي دارد كه جمله ي غيرالمغضوب عليهم... را نيز بگويد براي اين كه فاصله ي مقام انعمت عليهم با مغضوبين خيلي زياد است؟

جواب: نكته ي اين مطلب آن است كه اين سوره مي خواهد حساس بودن صراط را نشان بدهد و بگويد كه انسان گرچه به مقام انبيا و صديقين نزديك شود، از خطر معاصي و وسوسه ي نفس اماره و شيطان در امان نيست و هر لحظه شيطان و عوامل مغضوب ساز، زير پاي آدمي را سست مي كنند.

اينجا است كه انسان دائما بين خوف و رجا قرار مي گيرد و اين امر موجب ارتباط او با خدا مي شود و تكيه ي او بر خداوند، بيش از تكيه اش بر اعمال خود مي گردد. پس انسان بايد بداند كه از آفت مغضوبيت در امان نيست و بايد مراقب خود باشد كه نلغزد.

تذكر: آنچه در اينجا مهم است و دانستنش بر هر مسلماني لازم مي باشد، اين است كه بداند چه عواملي مغضوب ساز هستند و آن، كدام معصيت است كه آدمي را مغضوب خدا مي سازد؛ آنگاه معلوم خواهد شد كه چرا بايد



[ صفحه 135]



روزانه چندين بار اين جمله را تكرار كند و به خدا پناه ببرد. از اين رو، ما به چند عامل مغضوب كننده اشاره مي كنيم:

1- «ارتداد»، يعني مرتد شدن و از دين برگشتن، و آن به اين صورت است كه آدمي يكي از مسلمات دين را انكار كند. مثلا شما به كسي كه روزه اش را مي خورد، مي گوييد چرا چنين مي كني؟ او ممكن است به شما دو گونه پاسخ دهد و بگويد من مسافر بودم و روزه بر مسافر واجب نيست. اين جا او هر چند دروغ مي گويد و مسافر نيست؛ اما اصل موضوع را انكار نمي كند. بنابراين او گمراه و ضال است. و ممكن است بگويد: اين حرفها خرافات است! در اين صورت او يك مسأله ي قطعي ديني را انكار كرده و مرتد شده است و مرتد مغضوب است و حكم مرتد در اسلام، در مواردي اعدام است.

2- اهانت به اسلام، احكام ديني، پيامبر و معصومين عليهماالسلام و توهين به احكام دين، ممكن است از طريق تحريف و حيله ي شرعي صورت بگيرد. در تورات، صيد ماهي در روز شنبه تحريم شده بود، ولي يهوديان در همان روز، ماهيان را به طرف بركه اي كه در كنار رود ساخته بودند، سوق مي دادند و سپس روز يكشنبه آنها را صيد مي كردند.

حضرت موسي (عليه السلام) به آنها فرمود: اين عمل شما گناه است. آنها تقلب خود را توجيه مي كردند و مي گفتند: ما روز شنبه صيد انجام نداده ايم. لذا اين عمل موجب



[ صفحه 136]



مغضوب شدن آنان گرديد و به خاطر اين كارشان، كه بي اعتنايي به حكم الهي بود، به ميمون مسخ شده، پس از سه روز مردند.

3- مسخره كردن مسلمات دين: آن دسته از افرادي كه از روي عمد و دشمني به مسخره كردن مسلمات دين مي پردازند در شمار مغضوبين قرار مي گيرند.

4- سد راه هدايت مردم شدن: مانند قتل عالمان دين به خاطر تبليغ اسلام. آنجا كه در قرآن فرموده است: «و يقتلون النبيين بغير الحق.»

5 - بدعت گذاري: كسي كه قانون و رسم ضد اسلامي را پايه گذاري كند، او بدعت گذار است. كسي كه در يك گناه پيشقدم مي شود و از اين راه موجب شجاعت ديگران نسبت به ارتكاب آن گناه مي گردد، معادل گناه همه ي مرتكبين را نيز در پرونده اش خواهد داشت.

6- قتل عمد و زناي محصنه: بيشتر جرايمي كه در احكام فقهي اسلام، حكمشان اعدام است، از عوامل مغضوب ساز هستند. بنابراين با توجه به مسائل فوق، نمازگزار هر روز چندين بار جمله ي غير المغضوب عليهم را در نظر مي گيرد و همچنان مراقب است.


پاورقي

[1] يعني كسي كه با خدا و رسول سر جنگ دارد.

[2] تفسير كبير، ج 1، ص 266.


بازگشت