الحمد لله رب العالمين


يعني تمام حمدها براي خداي رب العالمين است. حمد به معناي ستايش و تعريف در مقابل كمال است.

نظر به اين كه خداي متعال، موجودات عالم را در كمال ظرافت آفريده و بدين وسيله، جزء كوچكي از كمال و قدرت خود را نشان داده است، تحسين و ستايش بيكراني را مي طلبد. پس همه ي حمدها هم بايد از آن او باشد. وقتي يك مخترع را به خاطر كارش تحسين مي كنيم، در واقع، به طور غيرمستقيم خدا را ستوده ايم؛ زيرا قدرت خلاقيت را خدا به او عطا كرده است.

فرق «شكر» و «حمد» در اين است كه شكر، در موردي است كه از منعم، نعمتي به انسان برسد، ولي حمد در جايي است كه از منعم، كمالاتي مشاهده شده است؛ خواه چيزي از آن به انسان برسد، خواه نرسد. پس حمد براي نعمتها و



[ صفحه 90]



كمالاتي است كه در عالم آفرينش از خداوند متجلي است.

ال: در قواعد ادبيات عربي الف و لام، يا براي تعريف است يا براي جنس. بنابراين، اگر «ال» تعريف بر سر اسم نكره آيد، آن را معرفه ي «نشاندار و مشخص» مي كند. رجل يعني مردي. الرجل يعني آن مرد معين. و اگر «ال» جنس بر سر اسم قرار گيرد، اسم بر عموم دلالت خواهد كرد؛ مانند «الانسان» يعني همه ي انسانها.

اينك در مورد اين كه آيا الف و لام در «الحمد»، «تعريف» است يا «جنس»، دو قول وجود دارد:

الف: به معناي جنس است. بنابراين، «الحمد» يعني همه ي حمدها. و مفهوم آيه چنين مي شود: «تمام حمد و تحسينها كه از انسانها يا فرشتگان صادر مي شود، مخصوص خداوند است.» ما از اين عموميت مي فهميم كه تمام زيباييها و كمالها در عالم آفرينش، كار خداوند متعال است.

ب: به معناي تعريف است. بنابراين، مفهوم آيه چنين مي شود: «آن حمد شناخته شده ي در شأن خدا، از آن او است.»

اين نظريه، از نظريه ي اول قويتر است. ما نبايد تصور كنيم، با گفتن اين كه تمام حمدها و ستايشهاي انسانها از آن خدا است، حق حمد خدا را ادا كرده ايم؛ زيرا ما محدوديم و معرفت ما نيز به كوچكي ما است. آيا واقعا اگر انسانها دست به دست هم بدهند، مي توانند يكي از هزاران كمال خدا را



[ صفحه 91]



بفهمند يا حمد واقعي او را به جا آورند؟ پس بهتر آن كه اقرار كنيم، ما از حمد واقعي او عاجزيم و تنها آن حمد واقعي كه ما آن را نمي شناسيم و خدا خود آن را تعيين مي كند، شايسته ي او است.

پيامبر اكرم (ص) عرض مي كند: «ما عرفناك حق معرفتك: خدايا ما تو را آن طور كه بايد نشناختيم و به تو معرفت نرسانديم.» امام زين العابدين عليه السلام در «مناجات ذاكرين» عرض مي كند: «خدايا، اگر يادت را بر من واجب نكرده بودي، هرگز تو را ياد نمي كردم. براي اين كه ذكر من، به قدر من است، نه در حدي كه تو هستي.» [1] .

يك مقايسه

«ويليام جيمز» درباره ي تعداد ستارگان آسمان مي گويد: «اگر ما كتابخانه اي در ابعاد صد كيلومتر داشته باشيم و از اولين كتاب شروع كرده، به هر ستاره، يك حرف بدهيم، حروف تمام كتابهاي اين كتابخانه تمام مي شود؛ در حالي كه بسياري از ستارگان، بي حرف مي مانند!» آن گاه مي افزايد: «اگر ما در اين كتابخانه، به طور اتفاقي، كتابي را برداريم و آن را باز كنيم و ببينيم مثلا نقطه ي حرف نوني افتاده است، آيا در اين كتابخانه ي عظيم، خللي وارد شده است؟ البته خير.»



[ صفحه 92]



او مي گويد: «نسبت زمين ما به كتابخانه ي عظيم كيهاني، مثل همان نقطه است.» [2] .

از اين رو حمد و ستايش ما نقطه نشينان، نسبت به خداي متعال، نقطه اي بيش نيست و معرفت ما هم به همان اندازه است. حال اگر بگوييم همه ي حمدهاي عالميان، از آن خدا است، واقعا حق حمد او را ادا كرده ايم؟ پس بهتر آن كه همراه حمد خدا اقرار كنيم كه: «خدايا تو از حمد من بالاتر و منزهي.»

در تفسير «الميزان» اشاره شده است كه در قرآن از ما خواسته شده تا تسبيح و تنزيه را با حمد خدا همراه كنيم؛ به اين معنا كه او فوق تحميد ما است. «فسبح بحمد ربك»؛ يعني: «خدا را با حمد، تنزيه و مبرا كن.» ما اگر در كنار حمد خدا، قيد كنيم كه او فوق تحميد ما است، تا حدي به حمد حقيقي خدا نزديك شده ايم؛ زيرا انسان با تحسين خود، خدا را محدود مي كند، چون كه حمد او در كلمه هاي آدميان نمي گنجد، لذا بايد به وسيله ي همين حمد و تحسين، خدا را فراتر از آن بداند و قبول كند كه هر چه او را تحميد كند، باز هم كم است، پس بايد بگويد: «خدا را مي ستايم به آنچه در توان كلمه هاي من است و به آنچه خارج از ظرفيت گفتار انساني است و در شأن خداوند است.»



[ صفحه 93]



تكبيرة الاحرام

«الله اكبر» يعني خدا بزرگتر است از آن كه وصف شود؛ يعني هر چه او را وصف كنيد، باز هم بالاتر از آن است. نماز با تكبيرة الاحرام شروع مي شود و با تكبير پايان مي يابد. شايد بتوان گفت، نظر به اين كه انسان در نماز مي خواهد به وصف خدا بپردازد، پيشاپيش با گفتن تكبير نماز، به خود القا مي كند كه هر چه او را وصف كني، بدان كه حق معرفت او ادا نخواهد شد؛ زيرا كلمه هاي رايج زبان ما، از وصف عالم ملكوت قاصر است، چه رسد به وصف خالق ملكوت. از اين رو، نمازگزار بعد از هر مقطع نماز، يك بار تكبير مي گويد. به طوري كه بعد از قرائت، ركوع، سجود و تسبيحات اربعه، «الله اكبر» مي گويد؛ يعني خداوند از اين وصفي كه نمودم، بالاتر است. تا اين كه در پايان نماز كه از وصفهاي كلامي و تعظيمهاي عملي به صورت ركوع و سجود فارغ مي شود، سه بار مي گويد «الله اكبر»؛ يعني خداوند متعال بارها و بارها از وصف انساني قاصر چون من فراتر است.

نكته

گرچه حمد به معناي ستايش و تحسين است؛ اما نوعي پرستش به حساب مي آيد. از نظر شهيد «مطهري»، حمد يك



[ صفحه 94]



احساس پاك دروني است كه از خودباختگي در برابر شوكت و عظمت خدا ناشي مي شود و از اعماق روح آدمي برمي خيزد. در حمد، سه عنصر ستايش، سپاس و پرستش دخيل هستند، لذا حمد به اين معنا، براي غير خدا جايز نيست و شرك محسوب مي شود. ستايش و تحسيني كه براي غير خدا صورت مي پذيرد، مدح و ثنا است و در آن مفهوم پرستش نيست. [3] .

رب العالمين

«رب» يعني مالك و صاحب اختياري كه مملوك خود را از قوه به فعل مي رساند. «عالم» يعني هر آنچه كه علم به آن تعلق مي گيرد و به مفهوم همه ي موجودات است. به گروه خاصي از موجودات نيز «عالم» اطلاق مي شود؛ مانند عالم انسانها، عالم فرشتگان، عالم برزخ، عالم حيوانات و گياهان.

رب العالمين، يعني خدايي كه سازنده و پردازنده ي جميع عالميان است. اداره و ربوبيت هر يك از عوالم ذكر شده، ضوابط خاصي دارد و امري بسيار پيچيده است.

مثلا چشم پزشك، پس از آن همه تحصيل و تجربه، تازه يك متخصص چشم مي شود. در واقع او، مي خواهد چشم را



[ صفحه 95]



كنترل كند، تا از نظامي كه ربوبيت خدا براي آن تعيين نموده، خارج نگردد.



[ صفحه 96]




پاورقي

[1] مفاتيح الجنان، مناجات الذاكرين.

[2] قرآن بر فراز اعصار.

[3] آشنايي با قرآن، سوره حمد، شهيد مطهري.


بازگشت