تفسير سوره ي حمد


بسم الله الرحمن الرحيم. يعني به نام خداي رحمن و رحيم. در اين جمله، حرف «با»، نشان مي دهد كه يك جمله ي حذف شده، پيش از بسم الله وجود دارد و در اصطلاح، به آن «متعلق» بسم الله مي گويند. در اين كه اين جمله ي تقديري، چه جمله اي است، سه نظر داده شده است:

الف: شروع مي كنم به نام خدا. ب: كمك مي خواهم از نام او. ج: كارم را با نام او نشاندار و مبارك مي گردانم، با نام خدا به كارم رنگ مقدس الهي مي بخشم.

تذكر: متعلق بسم الله را هر چه بگيريم، بايد بدانيم با گفتن بسم الله، در شروع هر كاري، به خداي متعال، تعهد ضمني مي دهيم كه آن را به معصيت و حرام آلوده نخواهيم كرد. لذا كسي كه كار حرام يا معامله ي خلاف شريعت را انجام مي دهد، معنا ندارد كه آن را با بسم الله شروع كند!



[ صفحه 78]



از پيامبر اسلام (ص) روايت شده است: «هر كاري كه با بسم الله الرحمن الرحيم شروع نشود، ناقص است و به آخر نمي رسد»، پس كاري كه بدون نام خدا آغاز شود، عاقبت مطلوبي نخواهد داشت.

بسم الله، كار انسان را از آلوده شدن به گناه و آفت پايان كار مصون مي دارد و مي توان گفت، كاري كه براي هدفهاي اخروي انجام مي شود، مشروط به ذكر بسم الله است.

بسم الله هر سوره اي، معنا و هدف خاص خود را دارد. از آن جا كه بسم الله براي رسيدن به هدف الهي است، هدف در هر سوره اي، رسيدن به هدفهاي تربيتي همان سوره است. «فسبح باسم ربك» يعني نام پروردگارت را منزه كن! يعني نامهاي ديگر را در كنار نام خدا نياور؛ مانند اين كه گفته شود «به نام خدا و به نام خلق قهرمان». هر چه به نام خدا تحقق يابد، تا قيامت باقي مي ماند و هر عملي كه به نام خدا و با نيت خالص انجام نگيرد، محكوم به فنا است. عملي كه به خاطر جاه و مقام و كسب اعتبار صورت بگيرد، بسم الله ندارد.

معناي بسم الله در سوره ي حمد، با توجه به اين كه سوره درباره ي معرفت خدا و عبوديت او مي باشد، اين است كه به نام خدا و خالي از هر نوع هدف مادي و ريايي، نماز مي خوانيم تا به بقاي الهي پيوند بخورد.



[ صفحه 79]



فرق رحمن با رحيم

در اين مورد دو نظريه وجود دارد:

نظريه ي اول: در اين نظريه «رحمن» به معناي رحمتي است كه در دنيا به مؤمن و كافر مي رسد و «رحيم» به معناي رحمتي است كه در آخرت، تنها به مؤمن مي رسد.

بيان علمي آن، عبارت از اين است كه: «رحمن» رحمت عامه است؛ يعني رحمتي كه نه تنها به مؤمن و كافر مي رسد؛ بلكه شامل همه ي موجودات هم مي شود و مي بينيم كه از خوان كرم الهي، ماهيهاي درياها، حيوانات خشكيها، پرندگان هوا و حشرات و نباتات هم بهره مند مي شوند.

«رحيم»، رحمت خاصه است، رحمتي كه فقط شامل مؤمنان مي شود. از اين رو، بهشت، رحمت خاصه است كه به هر انساني نمي رسد و شرط آن، «ايمان و عمل صالح» است.

«ابن عربي» در تفسير خود آورده است: «رحمن» به معناي آن است كه خداوند، فيض وجود و كمال را به موجودات ارزاني داشته است. و «رحيم» به معناي اين است كه خدا فيض كمال معنوي را كه مخصوص نوع انساني است، به وي عطا كرده است.

فرق رحمن و رحيم از لحاظ ادبي: در ادبيات عرب گفته مي شود: «كثرة المبادي تدل علي كثرة المعاني»: يعني كثرت مقدمات چيزي يا كثرت حروف كلمه اي، دليل بر معاني و



[ صفحه 80]



مفاهيم زياد آن است؛ يعني حامل معناي بيشتري است.

پس با توجه به اين كه حروف كلمه ي «رحمان» بيش از حروف كلمه ي «رحيم» است، «رحمن» را رحمت عامه و «رحيم» را رحمت خاصه مي دانيم. گيرنده ي رحمت رحماني عموم مخلوقات و گيرنده ي رحمت رحيمي، گروه خاصي هستند.

اين قاعده در موجودات عالم نيز جاري است؛ مثلا دو دستگاه تلويزيون را در نظر بگيريد كه يكي سياه و سفيد، و ديگري رنگي و داراي سيستم كنترل از راه دور است. حالا اگر شما پشت آنها را باز كنيد، كدام يك پيچيده تر و داراي قطعه هاي بيشتري است؟ معلوم است كه تلويزيون رنگي وسايل بيشتري دارد و اين ادوات اضافي، كارآيي بيشتري را در آن پديد آورده است.

ما در اين ميان، به يك مسأله ي فراموش شده ي بسيار مهمي مي رسيم و آن، تفاوتي است كه ميان دو انسان ساده و پيچيده وجود دارد! انسان ساده، كسي است كه تنها جنبه ي حيواني خود را تأمين مي كند و تمام تلاشهايش در جهت تأمين اميال و غرايز مادي است؛ ولي جنبه ي ملكوتي و انساني اش همچنان دست نخورده و ساده باقي مانده و رو به فرسايش است.

انسان پيچيده، كسي است كه تمام تلاشهاي خود را بر مبناي وحي تنظيم كرده و در اصلاح جنبه ي ملكوتي خويش، سعي بسياري نموده است. وقتي اين دو را مقايسه مي كنيم،



[ صفحه 81]



اين قاعده خودنمايي مي كند كه هر آنچه، مقدماتش بيش، كارآيي و خاصيتش بيش.

با بيان يك مثال، اين موضوع را روشنتر مي كنيم؛ شما به جاي دو انساني كه در فرض پيش ملاحظه كرديد، سه انسان را فرض كنيد:

انسان اول، مؤمني است كه در حد تكليف شرعي انجام واجبات و ترك محرمات را مراعات مي كند و به همان مقدار هم اكتفا نموده است. معلوم است كه اين انسان در مقايسه با انساني كه جز به خوردن و خوابيدن نمي انديشد، پيچيده تر و با محتواتر است.

انسان دوم، مؤمني است كه علاوه بر انجام واجبات و ترك محرمات، برنامه ي مستحبات، مخالفت با هواي نفس، ايثار و... دارد؛ يعني او مؤمن عارفي است كه در مقايسه با اولي، از پيچيدگي و محتواي عاليتري برخوردار است. اولياي الهي اين گونه انسانهايي هستند.

حال، ما در كنار اين دو انسان مؤمن و انسان عارف بالله، يك انسان فاقد عقيده و معرفت را نيز در نظر مي گيريم.

اصل موضوع

حال به اصل مطلب باز مي گرديم. گفتيم دو كلمه اي كه از يك ريشه باشند، حروف هر يك بيشتر باشد، معناي بيشتري



[ صفحه 82]



را حمل خواهد كرد و چون «رحمن» حروف بيشتري را دارا است، وسعت بيشتري از معناي رحمت را شامل مي شود. لذا مي گوييم مراد از آن، رحمت عامه و عمومي، و مراد از رحيم، رحمت خاصه است.

مشكل ازدواج هميشه بوده!

او در زمان شاهان قاجاريه، طلبه ي «مدرسه ي سپهسالار» (مدرسه ي عالي شهيد مطهري فعلي تهران) بود. وي براي رهايي از فشار زندگي مجردي، درصدد ازدواج و تشكيل خانواده برآمد. او هر چه خود را به اين در و آن در زد، نتيجه اي نگرفت. به همه ي انواع توسلات و نذر و نيازها دست زد؛ اما طرفي نبست.

در حالي كه مأيوس نشسته بود، ناگاه به ذهنش آمد كه به خود پروردگار متعال توسل جويد. از اين رو، عرض كرد: «خدايا! من به هر دري زدم، جوابي نيامد. حالا مصمم شدم كه به تو عريضه اي بنويسم؛ تا چه پيش آيد! و چنين نوشت:

از اين بنده ي حقير، به آن خالق بزرگ.

حاجت: وسعت روزي. آدرس: تهران، مدرسه ي سپهسالار.

سپس نامه را در پاكتي گذاشت و آن را در پشت بام مسجد، روي بلندي طاقي گذاشت و برگشت؛ بي آنكه به



[ صفحه 83]



پشت سر خود نگاه كند؛ در حالي كه در دل خود به كارش مي خنديد!

حال ببينيم آن سوي صحنه چه مي گذرد. «ملك»، يكي از مقامات دولتي وقت، با پيشكار خود در حياط محل اقامتش قدم مي زد. در اين هنگام، گردباد تندي درپيچيد و همه چيز را از زمين به هوا بلند كرد. در ميان كاغذ پاره ها، كاغذ نامه اي به صحن حياط فروافتاد. ملك دستور داد كاغذ را بياورند. و نامه را خواند، از مضمونش به خنده آمد و دلش به حال كاتب نامه سوخت. دستور داد تا نويسنده ي نامه را پيدا كرده، به حضورش آورند.

شيخ بزرگوار را آوردند. او هراسان و بي خبر از همه جا مقابل ملك ايستاد. ملك گفت: «حاجت تو چيست؟» آن طلبه پس از تعارفات زياد، سرانجام نياز خود را برملا كرد. ملك، كيسه اي پول كه كفاف حوايج او را مي كرد تقديم داشت. طلبه تشكر كرد و راه خود را گرفت كه بازگردد، ملك خطاب كرد كه: «آقا! هيچ نپرسيدي، چرا من به تو اين پول را تقديم كردم.» شيخ گفت: «كرامت ملك اقتضا مي كرد.» ملك گفت: «نخير، مسأله چيز ديگري است و آن اين كه، خدا نامه ي محرمانه ي تو را به من حواله كرده است.» آن گاه نامه را به شيخ نشان داد. شيخ تا اين منظره را ديد و فاصله ي مدرسه ي سپهسالار تا محل اقامت ملك را كه در حدود سه كيلومتر مي شد،



[ صفحه 84]



مد نظر قرار داد، تمام حوايجش را فراموش كرد و انقلابي در درونش پديد آمد و دست خدا و سرعت استجابت را لمس كرد. به سجده افتاد و كيسه ي پول را از كف انداخت و گفت: «با محبتي كه از خداوندگارم بر دل افتاد، همه چيز را فراموش كردم و به چيزي جز او عشق نمي ورزم.» و با اين حالت رفت...

نظريه ي دوم: «رحمن» صفت ذات است؛ يعني او رحمت مطلق و بيكران است. و «رحيم» صفت فعل است؛ يعني رحمت خدا به مخلوقات جاري مي شود. به عبارت ديگر، خدا رحمت خود را در مقام بخشش و احسان كه مقام فعل است، به مخلوقات عطا مي كند. بنابراين، دنيا با همه ي پديده هايش، فعل خدا و صادر شده از رحمت او است و از صفت رحيم بودن نشأت مي گيرد. همچنين عالم ملكوت و بهشت، تبلور و جلوه ي رحمت رحيمي خداوند است.

پس آنچه از جانب خدا، خلعت وجود گرفته و پا به عرصه ي عالم گذاشته، از صفت فعل ناشي شده است و صفت رحيمي هم از رحمانيت ذات حضرت حق تعالي نشأت گرفته است!

پس آنچه به عنوان رحمت، در دنيا شامل حال مؤمن و كافر، جاندار و نبات مي شود و نيز آنچه به عنوان رحمت در بهشت، تنها شامل مؤمن مي گردد همگي از صفت رحيم



[ صفحه 85]



بودن خدا حاصل مي شود و مي بينيم كلمه ي «رحيم» در قرآن، علاوه بر اين كه در مورد مؤمن به كار رفته است، شامل حال ناس، اعم از مؤمن و كافر نيز گرديده است. «ان الله بالناس لرؤف رحيم.» [1] .

از طرفي، كلمه «رحمن» در قرآن، مترادف كلمه ي «الله» به كار رفته است؛ به طوري كه اگر به جاي اين كلمه، نام «الله» را بگذاريم، به وضعيت جمله لطمه اي نمي خورد و به صورت غلط درنمي آيد. اما اگر به جاي كلمه ي «رحيم»، نام «الله» گذاشته شود، جمله، وضعيت صحيح خود را از دست مي دهد؛ زيرا «رحيم» از مقوله ي فعل است و شائبه فعلي دارد.

مثالي براي توضيح بيشتر درباره ي موضوع فوق مي آوريم. البته مثال نمي تواند تمام حقيقت مثل را نشان بدهد؛ ولي براي نزديك شدن مفهوم موضوع به ذهن، از آن استفاده مي كنيم.

در مورد يك عالم و دانشمند، مي توان دو تعبير به كار برد؛ يك بار مي گوييد كه اين شخص فيلسوف و دانشمند است. در اين جا به ماهيت علمي او نظر داريد و او را عالم معرفي مي كنيد. وقتي شما به او عالم اطلاق مي كنيد، به ذات او نظر داريد كه او دارنده ي دانش است و كاري به اين نداريد كه آيا او علمش را به ديگري هم تعليم مي دهد يا نه!



[ صفحه 86]



در تعبير ديگر، مي گوييد كه اين شخص، مدرس و معلم است. اين تعبير نشان دهنده ي اين است كه او علمش را به ديگران نيز منتقل مي كند.

بنابراين، كلمه ي «معلم يا مدرس» صفت فعل است و ناظر به شغل و كار است.

از اين رو، وقتي مي گوييم «رحمن»، نظر به ذات خدا كه داراي رحمت بيكران است، داريم و چون مي گوييم «رحيم»؛ نظر به فعل او داريم. «رحيم» نشان مي دهد كه او از رحمت خود به مخلوقات عطا كرده است.

مثال ديگر؛ فردي را در نظر بگيريد كه ثروت كلاني دارد. وقتي مي گوييد او ثروتمند است، نظر به موجودي و ثروت وي داريد؛ اما وقتي مي گوييد او سخاوتمند است، نظر به اين داريد كه او از ثروتش به ديگران عطا مي كند.

حال در مورد اين مثال، سه فرض را مي توان در نظر گرفت:

الف: كسي كه هم ثروت كلان دارد و هم سخاوتمند است؛ چنين شخصي مايه ي اميد و تكيه گاه مستمندان است و دلها به سوي او اميدوار مي شود.

ب: كسي كه فقط ثروت دارد، ولي فاقد سخاوت است؛ چنين آدمي به هيچ وجه مايه ي اميد نيست.

ج: كسي كه سخاوت دارد، اما ثروتي ندارد؛ اين شخص هم مايه ي اميد در رفع مشكل كسي نيست؛ زيرا سخاوت، بدون



[ صفحه 87]



پشتوانه ي ثروت، كاري از پيش نمي برد. آنچه كارساز و اميدبخش است، اجتماع ثروت و سخاوت، هر دو است. از اين رو ما در آيه ي «بسم الله» وقتي رحمن و رحيم را در كنار هم ذكر مي كنيم، اميدهايمان همگي به خداي كريم معطوف مي گردد، به خدايي كه هم رحمت بي پايان دارد؛ يعني رحمن است و هم سخاوت اعطاي آن را دارد؛ يعني رحيم است.

يك نكته

چرا در جمله ي بسم الله به دو صفت رحمان و رحيم تكيه شده است؟ در حالي كه خداوند صفات كماليه ي بي شماري دارد. دو پاسخ به اين سؤال داده شده است:

1- پاسخ همان است كه در بالا گفتيم؛ يعني به خدايي دل مي بنديم كه هم رحمت كلامي دارد و هم از آن به ديگران مي بخشد.

2- بشر هميشه در كنار قدرتها نوعي خطر و بي مهري نسبت به انسانها را تجربه كرده است. تمام طاغوتها، شاهان و كارگزاران طاغوتي، قدرتمندان خطرناكي براي مردم بوده اند. اين مسأله حتي در مراتب پايين تر هم مصداق دارد. يك حيوان درنده ي قوي پيكر، خطر آفرين است. يك انسان قوي و پرزور، از يك آدم معمولي خطرناكتر مي نمايد. بعضي همين كه در جامعه قدرتي به دست مي آورند، ديگر كسي را



[ صفحه 88]



نمي شناسند! اما خداوند متعال، قدرتي مطلق، ولي همراه با لطف فراوان و بي انتها است. از اين رو در جمله ي «بسم الله» خود را به عنوان قدرتي مي شناساند كه رحمت و ملاطفت بيكران با او است.



[ صفحه 89]




پاورقي

[1] بقره: 143.


بازگشت