جوالدوز گمشده


مي گويند در روزگاران نه چندان گذشته، مردي بود كه زندگي خود را از راه كفاشي مي گذرانيد. روزي جوالدوزش را گم كرد و هر چه گشت، آن را در حجره ي خود نيافت و حتي وقتي كه شب هنگام به خانه بازمي گشت، در فكر جوالدوز گمشده اش بود. تا اين كه وضو گرفت و به نماز ايستاد. فرزند نوجوانش شاهد نماز خواندن پدر بود كه مشاهده كرد پدر، به طور ناگهاني به نمازش سرعت داد و پس از اين كه سلام نماز را گفت، با شادي و شعف بسيار فرياد كشيد كه يافتم! يافتم! يافتم! نوجوان شگفت زده از پدر پرسيد: «چه چيزي را يافتيد پدر؟» مرد كه از خوشحالي در پوست خود نمي گنجيد، گفت: «جوالدوزم را، جوالدوزي كه گم كرده بودم پيدا شد.» نوجوان پرسيد: «جوالدوزتان را گم كرده بوديد؟ كجا پيدايش كرديد؟» پدر گفت: «آن را در كنار حوض وسط بازارچه جا گذاشته ام؛



[ صفحه 63]



ولي فراموش كرده بودم. اما وقتي كه مشغول نماز بودم، ناگهان به يادم آمد كه جوالدوز كجا است.»

پدر آماده ي بيرون رفتن بود كه با پرسشي از جانب فرزندش بر جاي خود ميخكوب شد. سؤالي كه مسير زندگي او را تغيير داد؛ تا جايي كه گفته اند از آن پس به تحصيل علوم ديني پرداخت و دانشمندي زاهد شد، و آن سؤال اين بود، فرزند پرسيد: «پدرم! آيا در حال نماز و راز و نياز با خدا بودي يا دنبال جوالدوزت مي گشتي؟»

براي ايجاد حداقل حضور قلب، دو نكته را بايد رعايت كرد؛

اول آن كه محلي براي نماز انتخاب شود كه انسان را به خود مشغول نكند، لذا گفته اند در مقابل نمازگزار نبايد عكس، يا دري كه به بيرون باز است و موجب مي شود توجه انسان به بيرون جلب شود، وجود داشته باشد.

دوم، دانستن معناي جمله هاي نماز است؛ از اين رو به شما پيشنهاد مي كنيم ترجمه ي ساده نماز را ياد بگيريد و سپس تفسير و نكات آن را به تدريج فرابگيريد.



[ صفحه 64]




بازگشت