يك انسان با ويژگي عبد بودن، چگونه انساني است


حال بايد پرسيد،

مي گويند كسي به بازار برده فروشان رفت و اظهار داشت برده اي چنين و چنان مي خواهم. فروشنده، چند برده ارائه كرد. مشتري از آنان مصاحبه به عمل مي آورد و اغلبشان را نمي پسنديد. از آنان سؤال مي كرد: «تو روزانه چه قدر كار مي كني، چه مي خوري و چه مي پوشي؟» آنان هم جواب مي دادند كه فلان قدر كار مي كنم و فلان قدر خوراك من است و اين مقدار هم مي خوابم! در نهايت آخرين برده در مصاحبه مقبول افتاد. از او پرسيد: «تو چه قدر كار مي كني؟» پاسخ داد: «هر قدر تو بخواهي!» پرسيد «چه مي خوري و چه مي پوشي؟» گفت: «هر چه ارباب عطا كند و بپوشاند.» مشتري گفت: «آري اين درست است.» مشتري پرسيد: «اينك بگو نامت چيست؟» پاسخ داد: «هر چه تو بنامي!»

اگر چه خداوند بنده اش را برده نمي خواهد و اصولا عبد



[ صفحه 60]



خدا بودن، بالاترين درجه ي آزادگي است؛ اما بنده با آگاهي و آزادي، فقط خدا را مي خواهد و فقط از او اطاعت مي كند. نمازگزار هم در نماز عرض مي كند پروردگارا من در برابر خواسته ي تو، با شور و شوق تسليم هستم؛ زيرا عبد چيزي است كه ارباب مي خواهد. سعدي مي گويد:



ما گدايان خيل سلطانيم

شهر بند هواي جانانيم



بنده را نام خويشتن نبود

هر چه ما را لقب دهند آنيم



گر ببخشايد و گر براند

ره به جاي دگر نمي دانيم



عبد بودن، به معناي اين است كه انسان اطاعت خود را خاص كسي كند و او را يكتا بداند. تنها براي او اظهار ذلت كرده و آن گاه او را خدمت كند. اگر اطاعت خود را منحصر به او نداند، مفهوم بندگي تحقق نيافته است. لذا اين حالت در برابر غير خدا «شرك» است.

توجه داشته باشيد كه كيفيت نماز، مهمتر از كميت آن است. چه بسا دو ركعت نماز با حضور قلب، از ده ها ركعت نماز بي حضور قلب، باارزشتر باشد. حضور قلب، روح نماز است و حداقل حضور قلب، آن است كه انسان در نماز، توجه قلبي به خدا داشته باشد و از ياد او غافل نباشد. در تمام حالتهاي نماز، بداند چه مي كند و چه مي گويد.

وقتي ركوع يا سجده مي كند، به قلب خود بفهماند كه در مقابل چه كسي سر خم مي كند و پيشاني به خاك مي سايد.



[ صفحه 61]



توجهش به اين باشد كه در مقابل خداي عظيم خود ايستاده و او را عبوديت مي كند. اين حالت، حضور قلب است و ضد آن، عبارت از اين است كه ذهن انسان در حال نماز، به مسائل ديگر مشغول باشد، روحش در كوچه و بازار پرسه بزند و وقتي از نماز فارغ مي شود، تازه بيدار شود كه نماز خوانده است!



[ صفحه 62]




بازگشت