چگونه مي توان در بهشت آرامش آرميد


خداوند مي فرمايد:

«بهشت با جان متقين نزديك است و دور نيست». [1] .

و نيز مي فرمايد:

«جهنم بر جان كافران احاطت دارد».

مومن با هر ياد نسايم رحمت بر جان خويش مي وزاند و با هر خير شجره اي طوبي در آن مي نشاند و كافر با هر كفر ظلمتي و با هر فسق آتشي در جان مي افروزد تا در مجموع از ميان جان و دلش جهنم بر افروزد.

«و اما ستمكاران خود هيزم جهنم باشند» [2] .

حال بينم چه نقصي در ماست كه گه گاه آرامش از ما صلب مي شود و پريشاني روي مي آورد؛ فراغت كجا يافت مي شود؟ و گويي هر چه فرهنگ و تمدن پيش تر مي رود آرامش عقب تر مي ايستد و بشر ديروز با دشواري هايي كه



[ صفحه 187]



در زندگي داشت دلي آرامتر و جاني شادابترش مي بود. چه بهتر كه دواي درد را از معصوم بخواهيم:

«آرامش و راحت در خشنودي و يقين است و غم و اندوه در شك و ناراضي بودنست.». [3] .

در اين كلام، امام صادق عليه السلام داروي درد پريشاني و غم و اندوه را يقين مي دانند؛ آن بنده خدا كه به توحيد حق يقين داشت و دانست كه جز دست حق در كار عالم كارگر نيست و آنهم دست عالم مهربان است به مقدرات راضي است و مي داند در طريقت هر چه پيش سالك آيد خير اوست، طبعاً در اين يقين جانش مي آرامد و تشويش از خاطرش مي رود و در سخني ديگر همين بزرگوار نسخه اي ديگر بر اين بيماري دارند. به اين نسخه نيز با توجه و تفكر بيش تر بنگر:

«راحت حقيقي براي مومن جز در لقاي پروردگارش نيست و اما بعد از آن در چهار چيز است: خاموشي تا در آن به وضع قلب و جانت در آنچه بين تو و پروردگارت مي گذرد توجه كني و خلوتي تا از آفات ظاهري و باطني زمانه در امان ماني و گرسنگي تا در وجود تو شهوات و وسوسه ها بميرد و سحرخيزي تا بدان قلبت منور گردد و طبيعت پاك و جانت پيراسته شود». [4] .



[ صفحه 188]



در اين حديث شريف نيز نكاتي دلكش مي يابي نخست آنكه چون غايت آلامال مومن وصال محبوبش و پروردگارش مي باشد جز در لقاي او جانش آرامش حقيقي نمي يابد. بنابراين آرامش ناب براي مومن در دار خلود است، نه در دار غرور و اما آرامش نسبي او در چهار چيز: خاموشي اما نه آن خموشي كه به فكر و غصه دنيا فرو روي، يا در حسد جاه و مال ديگران باشي؛ بل آن خموشي و سكوتي كه به قلب و جان خويش بنگري و آن را از غفلت و عدم رضايت بازداري و آنچه در هر لحظه از فيوضات ربت مي رسد نظاره گر باشي و آميزشي كمتر، تا از آفات زمان در امان ماني.

و آفات را ظاهري و باطني فرمودند؛ چه وقتي است كه اين آميزش ها تو را از خرج كردن به افراط باز نمي دارد؛ از خوابت مي كاهد، گه گاه در ميان جمع عصباني مي شوي؛ گاه سخنت به مجادله و محادثه مي كشد؛ اينها آفات ظاهري است و گه گاه در اين آميزش ها با هزل و لغو و دروغ و غيبت و تكاثر و تفاخر مواجه هستي و كم تر مجالستي است كه در آن ياد خدا باشد و تو را به غفلت نكشاند و اينها هم آثار باطني معاشرت ها مي باشد.

و ديگر چيز، روزه و گرسنگي تا از بركت آن شهوات و وسواس در تو بميرد و نماز شب كه سه اكسير در خواص آن بر شمردند: اول دلت را نوراني كند و آنكه خورشيد در جانش طالع گرديد از ظلمت بيرونش باك نباشد. دوم سرشت و طبيعت نيز پاك و روشن شود؛ يعني در همين دنيا هم غم از دلت مي رود و ديگر جهان را تاريك نمي يابي و سوم خاصيت كه با العفوالعفو نيمه شب ها گناهت آمرزيده و از آلودگيت كاسته و جانت پاك و منزه مي شود. به خدا سوگند، با اين مكتب اگر كسي به سعادت دنيا و آخرت نرسد جاي شگفتي است.



[ صفحه 189]



روزي حسن بصري در خدمت حضرت علي ابن الحسين عليه السلام عرض كرد: «عجب نيست از آنكه به ضلالت و هلاكت افتاد بلكه شگفت از آنكه توانست از مهالك برهد و به سعادت برسد». حضرت فرمودند «و اما من مي گويم: شگفت از آن نيست كه نجات يافت و چگونه نجات يافت؛ بلكه شگفت از آنكه هلاك شد و چگونه به هلاكت رسيد» [5] .

عزيزا، خود را جز به خدا فروختن بس خسران است؛ آنكه خويش به خالق خويش فروخت، پروردگارش به جنت خويش برد كه جنت لقاست. در وصف شهيدان كويش فرمود: «عند ربهم يرزقون» و براي صاحبان نفس مطمئنه فرمود:«فادخلي في جنتي» در بهشت من درآي. تو را آن شاهپر داده اند كه تا به چكاد آن مقام پرواز تواني كرد؛ مبادا دار غرور تو را بفريبد. حضرت علي عليه السلام مي فرمايند:

«هر آن كس خويشتن را جز به بهشت فروخت بر او محنتي بس عظيم است». [6] .

حال بنگر كه ثمن بهشت چيست؟ اين پرسشي بود كه روزي ابوذر از سلطان عالم صلي الله عليه و آله پرسيد و آن حضرت به او فرمود: دوست داري كه به بهشت درآيي؟ عرض كرد آري جانم به فدايت. حضرت صلي الله عليه و آله فرمود:

«آرزوها را كوتاه دار و مرگ را پيش روي آر و از خدا شرم دار آنگونه كه شايسته است». [7] .

چرا مرگ را پيش روي داريم؟ چون مرگ دروازه سعادت سرمدي و يا شقاوت ابدي است و آدمي كه از نيش پشه اي هراس دارد و در كسب جزيي



[ صفحه 190]



سودي شتابان است چرا سعادت ابدي خويش از ياد برد و شقاوت سرمدي را كوچك انگارد؟ باز از مولايت علي عليه السلام ياد دار:

«نديدم همچون بهشت كه طالبش را خواب ربايد و همچون جهنم كه هراسنده اش به خواب رود». [8] .



[ صفحه 191]




پاورقي

[1] وازلفت الجنة للمتقين غير بعيد. ق 50: 31.

[2] و اما القاسطون فكانوالجهنم حطبا. الجن 72: 16.

[3] الروح و الراحة في الرضا و اليقين و الهم و الحزن في الشك و السحط. امام صادق عليه السلام مشكوة الانوار: 184.

[4] لا راحة للمومن علي الحقيقة الا عند لقاء الله و ما سوي ذلك ففي رابعة اشياء صمت تعرف به حال قلبك و نفسك فيما يكون بينك و بين ربك و خلوة تنجوبها من آفات الزمان ظاهراً و باطناً و جوع تميت به الشهوات و الوسواس و سهر تنور به قلبك و تنفي به طبعك و تزكي به روحك. امام صادق عليه السلام بحارالانوار 72: 79.

[5] بحارالانوار 153:78.

[6] من باع نفسه بغير الجنة فقد عظمت عليه المحنة. علي عليه السلام، غررالحكم.

[7] فاقصر من الامل، و اجعل الموت نصب عينك و استح من الله حق الحياء. بحارالانوار 83:7.

[8] الا واني لم اركالجنة نام طالبها و لا كالنار نام ها ربها. علي عليه السلام، بحارالانوار 2.


بازگشت