غنيمت زندگي


عزيزا:



كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش

كي روي؟ ره ز كه پرسي؟ چه كني چون باشي؟



در هر غروب خورشيد، شبان روزي را از عمر تو با خود مي برد و فردا براي غارت روزي ديگر با چهره خونين خويش ظاهر مي شود. بنگر تا از اين گذشت ايام چه با خود مي بري؟ پيامبر عزيزت صلي الله عليه و آله مي فرمايد:

«غنيمت دان پنج چيز را پيش از پنج چيز: حيات پيش از آنكه مرگ در رسد، تندرستي پيش از بيماري و فراغت قبل از گرفتاري و جواني پيش از پيري و غنا قبل از فقر». [1] .

كه آدمي قدر هيچكدام از اين پنج نعمت نداند تا آنها را از دست ندهد و هر آن كس كه از اينها بهره ور بود و در آن غنيمت خود نگرفت جز پشيماني و آه و



[ صفحه 171]



افسوس چيزي در دست ندارد. حال بنگر تا از اين پنج گوهر چند در دستت مانده؟ خوش بر آن بنده كه از هر پنج بهره ور بود و در آنها كار خود سازد. گويند: خليفه اي بود بر لب بحر نشسته، درج جواهر در پيش نهاده و يك يك در بحر مي افكند. او را گفتند:اي امير اين چه كار است؟ گفت: از صداي برخورد جواهر با آب لذت مي برم. گويي اين چه سفيه مردي بود و نداني كه اين سفاهت در خود ماست و اين جواهر ساعات عمر و آن دريا بحر عدم كه يكي پس از ديگري بعدم مي فرستيم؛ در برخورداري از جزيي حظي.



هر نفس ز انفاس عمرت گوهري است

آن نفس سوي خدايت رهبري است



در تفسير آيه:

«فراموش مكن بهره ات را از دنيا». [2] حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام چنين فرمودند كه معني آن بود:

«كه فراموش مكن تا سلامتي و نيرو و آسايش و جواني و نشاطت را در راه طلب آخرت به كار گيري». [3] .



جوانا ره طاعت امروز گير

كه فردا جواني نيايد ز پير



فراغ دلت هست و نيروي تن

چو ميدان فراخ است گويي بزن



شكسته قدح ور ببندند چست

نياورد خواهد بهاي درست



كنون كاو فتادت به غفلت ز دست

طريقي ندارد مگر باز پست



چو آن چابكان جمله رفتند تيز

تو بي دست و پا از نشستن بخيز



(سعدي)



[ صفحه 172]



شيخ شيراز در اين اشعار توصيه مي فرمايد: كه بهترين وقت سلوك ايام جواني است. و همه گفته اند كه دست كم اين راه بيست سال زمان مي خواهد و بهترين ايامش از بيست تا چهل سالگي است؛ پس خوش به حالت عزيز خواننده اگر در چنين ايامي باشي؛ كمر بربند و عازم سفر شو اگر چون من اين ايام نفيس از دست برفت مبادا از در خانه كريم نوميد شوي. بيا بگو: بار پروردگارا من يك بازرگان ورشكسته ام كه سرمايه عمر به تاراج داده ام؛ نيرويم به ضعف گراييده و سلامتي رخت بربسته؛ پيري روي نهاده و دستم از هر خير كوتاه است؛ از پيامبرت اين سخن به ياد دارم كه فرموده: خداوند از بنده اي كه موي در اسلام سپيد كرده شرم دارد و من:



دلم وقت، وقت مي دهد اين اميد

كه حق شرم دارد ز موي سپيد



عجب دارم از شرم دارد ز من

كه شرمم نمي آيد از خويشتن



به ناداني ار بندگان سركشند

خداوندگاران قلم در كشند



اگر جرم بخشي به مقدار جود

نماند گنه كاري اندر وجود



اگر دست گيري به جايي رسم

وگر بفكني بر نگيرد كسم



بضاعت نياوردم الا اميد

خدايا زعفوم مكن نااميد



(سعدي)

اين سخنان باشد زبان حال پيريت؛ مبادا غفلت آنگونه ات مشغول ساخته باشد كه هنوز هم باد و غرور جواني در سرت باشد كه فرموده اند:

«بهترين جوانان شما آنانند كه به پيران شبيه اند و بدترين پيران آنان كه در پيري جواني مي كنند». [4] .

و فرمود:



[ صفحه 173]



«هيچكس در پيشگاه خداوند محبوبتر از جوان تائب نيست و هيچكس در پيشگاه خداوند مبغوض تر از پير گنه كار نيست». [5] .

عزيزا، حديث شريف «الطرق الي الله بعدد انفاس الخلايق» راه هاي به سوي خدا به عدد انفاس مخلوقات است را محققين انفاس را جمع نفس به فتح اول و دوم گرفته اند و سخني صحيح است؛ براي اينكه نفوس كافران را با خدا راه نيست؛ با اين معني يعني نيست هيچ لحظه اي كه تو را با خداوند راهي و ربطي نباشد اگر روي آن سوي داري مي فرمايند:

«به راستي كه عمر تو شامل دم زدن هاي تست و بر آنها نگهباني است كه آنها را به حساب مي آورد». [6] .

تصور كن در هر دم كلمه جلاله الله از سينه ات بر آمد با پنج دم؛ پنج ياد از خدا داشتي و با هر ياد سرمايه اي در آخرت.

بزرگي گويد: در دل، الله، الله گوي مدتي دير برنيايد كه اگر تو از گفتن غافل ماندي دل خود گويد و شنيدم وضع مرگ عارفي را كه براي جواز دفن وي چون طبيب جنازه را معاينه مي كرد از دادن جواز تاخير مي نمود و ساعت ها جواز نمي نوشت؛ بعد از دفن از تاخير پرسيده بودند وي گفته بود، كل بدن مرده بود اما از درون قلب به جاي صداي ضربان زمزمه الله، الله برمي خاست!



نام تو آهنگ سازم هر شب است

صد ستاره ناظر اين يا رب است





[ صفحه 174]





جز جمال مطلقت در پيش ني

مرغ حقم نغمه ائيم بيش ني



خوش هم آوازم در ذكر نگار

هر دو همرازيم در شب هاي تار



ساز يك تارم چو من كوكو ستي

آنچه مي گويد نه كو، آن هوستي



هوي من با هوي او آميخته است

اشك ما با اشك شبنم ريخته است



در سپيده هر دو آوا سر دهيم

نغمه اي يكتا ز دو پيكر دهيم



دست تو بر ناي من هر جا كه سود

نغمه رحماني عشق تو بود



ساز يك تارم ندارم نغمه بيش

نيستم جز عاشق نايي خويش



(مولف)

داني كه بخل بد صفتي است؛ بخيل درهم و دينار خود را به رايگان از دست ندهد؛ اين صفت بد را اگر در خرج سرمايه عمر به كارگيري صفتي نيكو شود؛ تا بدانجا كه دقيقه اي را خرج نكني جز آنكه از آن در اندوختن سرمايه آخرت چيزي گرفته باشي. كه پيامبرت صلي الله عليه و آله مي فرمايند:

«در خرج عمرت بخيل تر باش از خرج درهم و دينارت» [7] .

و فرمود مولايت اميرالمؤمنين عليه السلام:



[ صفحه 175]



«گذشته هاي عمرت گذشت و آينده عمرت آرزويي بيش نيست؛ هم اينك در دست تو است و به عمل پرداز». [8] .



سعديا دي رفت و فردا همچنان موجود نيست

پس ميان اين و آن فرصت شمار امروز را



و هم آن بزرگ مي فرمايند:

«به راستي كه شب و روز روي تو عمل مي كنند؛ تو نيز در آنها به كار پرداز آنها از تو همي گيرند، تو نيز از آنها بگير». [9] .

با دست غارتگر خويش نشاط كودكي و جواني از تو گرفتند؛ موي مشكينت را خاكستر پيري نشاندند؛ صدف زار دندانت به سنگزار بدل نمودند؛ توانت را به ناتواني سپردند؛ قدرتت را به ضعف كشاندند، خوب برگوي تا با اين شب و روز غارتگر چه كردي؟ چيزي از ايشان گرفته اي يا به هنگام پس دادن آن نعمات در خويشتن جز آلودگي نيافتي.



چون چراغيد همه در ستد و داد حيات

كانچه در شام ستانيد سحر باز دهيد



آب هر عشوه كه در جيب شما ريزد چرخ

در سحرگاه هم از دامن تر باز دهيد



(اقبال لاهوري)

و همچنين فرمود:

«چه زود گذرند ساعات در روز و چه زودگذر روزها در ماه و ماه ها در سال و چه زودگذر سال ها در عمر». [10] .



[ صفحه 176]



باري گذشته گذشت. اين چند صباح ديگر كه باقي مانده به دست و دندان بگير، كه بسا معدودي بيش نباشد ولي هر چه هست سرنوشت ابدي تو در دست همين چند صباح هست. كه در لحظات آن تواني كاخ ها در سراي ابديت سازي. نقل است كه در شب معراج حضرت محمد صلي الله عليه و آله در مشاهدت بهشت زميني را مشاهده كردند كه در آن فرشتگان به سازندگي كاخي مشغول بودند كه آجري از آن طلا بود و آجر ديگر نقره اما گه گاه از كار دست مي كشيدند حضرت پرسيدند: چرا نمي سازيد؟ عرض كردند: مصالح ساختمان نداريم در انتظار مصالح هستيم. حضرت فرمودند: مصالح اين ساختمان از كجا مي رسد؟ عرض كردند: مصالح ذكر بنده مؤمن است در قول: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اكبر». و چون ساكت شود ما به ناچار دست از كار باز مي داريم. [11] .

داني كه رگ هاي مغز به نازكي ريسمان خياطي است و رگ هاي قلب به اندازه نخ قالي بافي ما حيات مان در گرو دو ريسمان است.



مگر مي رفت استاد مهينه

خري مي برد بارش آبگينه



يكي گفتا كه بس آهسته كاري

به اين آهستگي بر خر چه داري؟



بگفتا خود دلي پرپيچ دارم

كه گر اين خر بيافتد هيچ دارم





[ صفحه 177]





چوپي بر باد دارد عمر، هيچ است

ببين كاين هيچ را صد گونه پيچ است



چنين عمري كز او جان تو شاد است

به جان تو چو مرگ آيد به باد است



(عطار)



[ صفحه 178]




پاورقي

[1] اغتنم خمساً قبل خمس: حياتك قبل موتك، و صحتك قبل سقمك و فراغك قبل شغلك و شبابك قبل هرمك و غناك قبل فقرك. محمد صلي الله عليه و آله، كنز العمال.

[2] و لا تنس نصيبك من الدنيا. سوره قصص 28: 78.

[3] لا تنس صحتك و قوتك و شبابك و نشاطك ان تطلب بها الاخرة. علي عليه السلام، بحارالانوار 71: 177.

[4] خير شبابكم من تشبه بكهولكم و شر كهولكم من تشبه بشبابكم. محمد صلي الله عليه و آله، كنز العمال.

[5] ما من شئي احب الي الله تعالي من شاب تائب و ما من شيئي ابغض الي الله تعالي من شيخ مقيم علي معاصيه.محمد صلي الله عليه و آله،كنز العمال.

[6] ان عمرك عدد انفاسك و عليها رقيب يحصيها. علي عليه السلام، غررالحكم.

[7] كن علي عمرك اشح منك علي درهمك و دينارك. محمد صلي الله عليه و آله. بحارالانوار 77: 76.

[8] ان ماضي عمرك اجل، و آتيه امل، و الوقت عمل. علي عليه السلام، غررالحكم.

[9] ان ليل و النهار يعملان فيك فاعمل فيها، و ياخذان منك فخذمنها. علي عليه السلام، غررالحكم.

[10] ما اسرع الساعات في اليوم و اسرع الايام في الشهر و اسرع الشهور في سنة و اسرع السنته في العمر. علي عليه السلام، نهج البلاغه.

[11] بحارالانوار 18: 292.


بازگشت