اهل تهجد منظر فرشتگانند


سحر خيزان هر نيمه شب نظاره گر ملكوتند و ملكوتيان نظاره گر ايشان و پروردگارشان به نظاره هر دو عالم. بنگر تا رسول خدا صلي الله عليه و اله در اين فراز چه فرمايد:

«هر آنگاه بنده خدا در دل شب ظلماني و ديجور با مولايش خلوت كند و با او به مناجات پردازد. خداوند نور را در دلش استوار سازد سپس با فرشتگانش گويد: بنگريد به بنده ام كه در آنگاه كه غافلان و بي خبران در بستر خفته اند او با من در دل اين شب تيره خلوت كرده: گواه باشيد كه من او را آمرزيدم». [1] .

از معشوق اين همه درگشايي و از تو اين همه بي وفايي، از او اين همه وفا و



[ صفحه 149]



ز تو راين همه جفا اگر در اين ضيافت دعوت محبوب را لبيك نگويي در بازار عاشقان ژاژ [2] مي خايي، شيفتگان در نجوي و نياز و تو در بستر دراز خفته اي؟!



ور تو هستي مرد عاشق شرم دار

خواب را با ديده عاشق چكار؟!



مرد عاشق باد پيمايد به روز

شب همه مهتاب پيمايد ز سوز



چون تو نه ايني نه آن اي بي فروغ

هي مزن در عشق ما لاف دروغ



گر بخوابد عاشقي جز در كفن

عاشقش گويم، ولي بر خويشتن



چون تو در عشق از سر جهل آمدي

خواب، خوش بادت كه نااهل آمدي



(عطار)

اگر اهل وفايي و در زمره شب خيزاني مژده ديگرت آورم:

«هر آن زن يا مردي توفيق نماز شب يافت و شب را به خاطر خدا از بستر برخاست با نيتي خالصانه وضو ساخت و با دلي پاك و قلبي سليم و پيكري خاشع و چشمي گريان به نماز پرداخت، به پشت سر او خداوند نه صف از فرشتگان قرار دهد كه تعداد افراد آن صفوف را جز خودش كسي نداند؛ ابتداي هر صف در خاور و انتهاي آن در باختر بود و چون بنده از نماز فارغ آمد خداوند بعدد فرشتگان درجات بر او نويسد» [3] .



[ صفحه 150]



ديگرت از اين پروردگار كريم چه انتظار است؟ دارد، كريم هم هست اگر هزاران برابر اين هم ببخشد چيزي از او كاسته نگردد. در هر سحر از اين بارگاه،



بانگ مي آيد كه اي طالب بيا

جود محتاج گدايان چو گدا



جود محتاج است و خواهد طالبي

همچنانكه توبه خواهد تائبي



روي خوبان ز آينه زيبا شود

روي احسان از گدا پيدا شود



چون گدا آينه جود است هان

دم بود بر روي آينه زيان



پس از اين فرمود حق در والضحي

بانگ كم [4] زن اي محمد صلي الله عليه و آله بر گدا



(مولوي)

اگرت بوده است هر شبانگاهي به عشق ملاقات با پروردگار نازنينت پهلو از بستر تهي كردي، وضو ساختي و با خضوع و خشوع رو به نماز آوردي، دلت مي خواست و او را مي طلبيد ولي تن خسته بود و چشمانت خواب آلود، سر به سجده نهادي در ميان ذكر خوابت در ربود؛ با لب به تلاوت ذكر مشغول و چشمانت در خواب كه اهل تهجد را از اين حالات بس بوده است؛ پس به نظاره اين بشارت بنشين:

«به راستي كه پروردگارت مباهات دارد با ملائكه با سه



[ صفحه 151]



كس... مردي كه شبانگاه برخيزد و در خلوت گاه يكه و تنها به نماز خيزد و چون سر به سجده گذارد خوابش در ربايد خداوند با فرشتگانش گويد: هان بنگريد اين بنده ام را كه روحش در نزد من است و جسدش براي من به خاك افتاده». [5] .

مستان عشق همه شب خمار ساغر سحراند، اگر شبي درد آلود كشند، سحري ديگر صهباي صافشان دهند. آن صهبا كه ساقي آن محبوب ازلي است و چون در كشي از همه جز خدا خالي شوي.

علامه طبرسي در تفسير مجمع البيان در ذيل آيه

«و سقهم ربهم شرابا طهوراً». [6] .

از قول امام صادق عليه السلام چنين آورده كه از آن جناب پرسيده شد اين شراب از چه آدمي را طاهر كند؟ فرمودند: از ما سوي الله چرا كه ماسوي الله نجس است. دست غيور در دل دوستانش.



تيغ لا در غير قتل حق براند

در نگر زان پس كه غير از حق چه ماند؟



ماند الا الله، باقي جمله رفت

شاد باش اي عشق شركت سوز رفت



خود هم او بود آخرين و اولين

شرك جز از ديده احول ببين



(مولوي)

آنها كه ملك دلي را به دوست سپردند، اگر گه گاهي در اين مملكت



[ صفحه 152]



مزاحمي بود مزاحم را از دل عاشقان بدر كنند و صاحبدلي را به بهشت در آرند كه در كهكشان جانشان جز نور جمال و جلال نيست. باش تا سخني از غزالي بشنوي:

«عشق تام كامل آنست كه عاشق و دلش را سر تا پا فرا گيرد و جايي را براي غير باقي نگذارد. عاشق خداوند نيز مي بايد چنين باشد و نگاه و فكرش به غير محبوب معطوف نگردد. از او صاف اين عشق آنست كه مشاركت پذير نيست و جز اين عشق هر چه هست شركت پذير است؛ چون براي هر محبوبي غير از خداوند نظيري متصور است، لكن براي جمال حق چه در عالم امكان و چه در عالم واقع نظيري تصور نمي رود».

عزيزا، دانم كه اين كلمات در دلت آتشي برافروخته. خدا كند اين شعله خاموش نگردد. ما يخ زدگان را از اين دم هاي گرم چاره نيست؛ در زمستان فراق افسردن بس حسرت دارد؛ بنابراين با دم سوختگان گرم شو و مداومت اين دما نياز است چون در زمستان گرما را ننشاني و تا پايان اسفند روشن داري. هر روز بر امثال اين سخنان بنگر تا شبت از بستر بر آرد و از غفلت بزدايد. كي آلوده دامنان را توفيق نماز شب حاصل آيد؟

«آمد مردي خدمت حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام عرض كرد من از نماز شب محروم هستم. حضرت فرمود: گناهانت تو را به بند كشيده». [7] .



[ صفحه 153]



و نيز امام صادق عليه السلام فرمودند:

«به راستي كه مرد گناهي مي كند و نماز شب از او سلب مي گردد چرا كه عمل بد سريع تر از كارد در گوشت اثر مي گذارد». [8] .

و شبي جبرائيل در گوش محمد صلي الله عليه و آله زمزمه كرد كه:

«شرافت مرد قيام شبانه و عزت او بي نيازي از مردم است». [9] .

و از خود حضرت منقول است كه

«ارجمندان امت من حاملان قرآن و شب زنده دارانند». [10] .

اگر عاشقي را وعده وصل دهند براي وصول به آن نه سال ها را به شمارش كشد، نه ماه ها را و نه روزها و نه ساعت ها كه دقايق را مي شمارد. چگونه است تو را گفته اند محبوب بار عام داده و در گشاده و مناديانش را پيام داده كه مردم را بگوييد، دردمندي هست تا دردش شفا دهيم؟ نيازمندي تا نيازش برآوريم؟ سوخته اي تا آتشش فرونشانيم؟ ناآرامي تا به آرامشش درآوريم؟ تو براي اين ملاقات نياز داري يا ناز؟!

سحر ميعادگاه وصال است و افسوس كه تو را سر خواب است. آنكه عاشق دنيا بود از آخرت غافل باشد و آنكه شيفته آخرت باشد از دنيا غافل و آنكه شيفته مولي باشد از دنيا و آخرت غافل؛ زين رو بود كه سرور عاشقان جهان



[ صفحه 154]



را فرمود: «نه چشمش را به جايي گردانيد و نه به طغيان گراييد». [11] .



دنيا و آخرت به نگاهي فروختيم

سودا خوش است كه يك جا كند كسي



مناظره شيفته اي را بر درگاه باري تعالي بشنو تا استراق سمعي از حب و محبوب شنوي:



گفتم كه روي خوبت از من چرا نهان است؟

گفتا: تو خود حجابي، ورنه رخم عيان است



گفتم كه از كه پرسم جانان شان كويت؟

گفتا: نشان چه پرسي؟ آن كوي بي نشان است



گفتم: مرا غم تو خوشتر ز شادماني

گفتا: كه در ره ما غم نيز شادمان است



گفتم: كه سوخت جانم از آتش نهانم

گفت: آنكه سوخت او را كي ناله و فغان است؟



گفتم: فراق تا كي؟ گفتا: كه تا تو هستي

گفتم: نفس همين است گفتا: سخن همان است



گفتم: كه حاجتي هست؟ گفتا: بخواه از ما

گفتم: غمت بيفزا، گفتا كه رايگان است



(فيض كاشاني)

وقتي خداوند عالم به بنده اش نظر داشته باشد، درهاي خير را به روي او گشايد، مي پرسي اين ابواب چيست؟ از معصوم بشنو:



[ صفحه 155]



«هان: خبر دهم شما را به ابواب خير، روزه همچون سپر است و صدقه كه گناه را محو مي كند و قيام بنده و راز و نياز او با پروردگارش در دل شب سپس به تلاوت اين آيه پرداخت: سحرگاهان پهلو از بستر بر آرند و در ميان بيم و اميد خدا را مي خوانند». [12] .

با چند كلمه اي كه از سنگ و گچ و كوه و گياه و حيوان آموخته اند، و آموختنشان براي به دست آوردن لقمه ناني بوده و بر آن چند مدرك نامه اي گرفته اند همه جا به خود نازند كه ما علامه روزگاريم و بر زمين هم به منت پا مي گذاريم و خداوند هم ما را برتر و بالاتر از همه داند و نشاند همچنانكه فرمود:

«آيا آنان كه مي دانند با آنان كه نمي دانند يكسانند». [13] .

بنگر تا اين آيه داستان چه كساني است:

«آيا شب خيزاني كه در شب هنگام در عبادت و سجده و قيامند، از آخرت ترسان و به رحمت پروردگارشان اميد بسته اند بگو آنان كه مي دانند و آنان كه نمي دانند يكسان اند». [14] .

دانستي كه سخن از چيست و از كيست؟



[ صفحه 156]




پاورقي

[1] ان العبد اذا تخلي بسيده في جوف الليل المظلم و ناجاه اثبت الله النور في قلبه... ثم يقول جل جلاله لملائكه: ملائكتي انظروا الي عبدي فقد تخلي بي في جوف الليل المظلم و البطالون لاهون و الغافلون نيام اشهدواني غفرت له. محمد صلي الله عليه و آله، بحارالانوار 38: 99.

[2] شيره درختي است. آدامس يا كندور. كنايه از بيهوده گويي.

[3] من رزق صلوة الليل من عبد او امة قام لله عزوجل فحلضا فتوضاً و ضوا سابقاً و صلي الله عزوجل بنية صادقه و قلب سليم و بدن خاشع و عين دامع جعل الله تبارك و تعالي خلفه تسعه صفوف من الملائكه في كل صف ما لا يحصي عددهم الا لله تبارك و تعالي احد طرفي كل صف بالمشرق و الاخر بالمغرب قال: فاذا فرغ كتب له بعددهم. درجات. محمد صلي الله عليه و آله، بحارالانوار 82: 204.

[4] و اصاالسائل فلا تنهزا الضحي.

[5] ان ربك يباهي الملائكه بثلاثة نفر... رجل قام من الليل يصلي وحده فسجد و نام و هو ساجد فيقول: انظروا الي عبدي روحه عندي و جسده ساجدلي. محمد صلي الله عليه و آله، بحارالانوار 84: 259.

[6] الدهر: 22.

[7] جاء رجل الي اميرالمؤمنين عليه السلام، فقال: اني حرمت الصلاه بالليل فقال قد قيدتك ذنوبك. امام باقر عليه السلام، بحارالانوار 83: 127.

[8] ان الرجل يذنب الذنب فيحرم صلاة الليل و ان العمل السيي اسرع في صاحبه من السكين في اللحم. امام صادق عليه السلام، بحارالانوار 73: 330.

[9] جاء جبرئيل الي النبي صلي الله عليه و آله، و قال... شرف الرجل قيامه بالليل و عزه استغناؤه عن الناس. خصال صدوق.

[10] اشراف امتي حملة القرآن و اصحاب الليل. (محمد صلي الله عليه و آله، خصال صدوق).

[11] ما زاغ البصر و ما طغي. النجم 53: 17.

[12] الا اخبرك بابواب الخير، الصوم جنه و الصدقه تحط الخطيئه و قيام الرجل في جوف اليل يناجي ربه ثم قرء تنجافي جنوبهم عن المضاجع يدعون ربهم خوفا و طمعا. تفسير نور الثقلين 4: 229.

[13] هل يستوي الذي يعلمون و الذين لا يعلمون. الزمر 39: 9.

[14] امن هو قانت آناء الليل ساجداً و قائماً يحذر الآخرة و يرجوا رحمة ربه قل هل يستوي الذين يعلمون و الذين لا يعلمون. الزمر 39: 9.


بازگشت