از خاطره هاي سحر


در كتاب «مرآت الاحوال» چنين آمده:

«آخوند ملا محمد تقي مجلسي رحمةالله نقل مي كند كه در يكي از شب ها بعد از تهجد و گريه و زاري به درگاه پروردگار، حالي خاص دست داد كه ملهم شدم كه در آن حال هر چه از او بخواهم مورد قبول قرار گيرد. در اين انديشه بودم كه چه از خدا خواهم دنيايي و يا اخروي؛ ناگاه در همين حال صداي گريه فرزند نو پايم «ملامحمد باقر مجلسي» از گهواره برخاست. دست به درگاهش برداشتم و از او خواستم تا اين كودك مروج دين و ناشر احكام سيد المرسلين صلي الله عليه و آله قرار گيرد [1] باري اين چنين توفيقات براي اشخاص نوعاً از بركت دعاي نيمه شب ها بوده.

«مرحوم حاج ميرزا جواد آقاملكي رحمةالله عارف بزرگوار شب ها كه براي تهجد و



[ صفحه 140]



نماز شب برمي خاست، ابتدا در بسترش مدتي مي گريست. سپس بيرون مي آمد و به آسمان نظر مي دوخت و آيات «ان في خلق السموات و الارض... [2] را تلاوت مي نمود». و سپس سر به ديوار مي گذاشت و مدتي گريه مي نمود و پس از تطهير كنار حوض مي نشست و مي گريست و با خداوند زمزمه ها داشت تا به قيام نماز مي پرداخت [3] .

شهيد محراب مرحوم صدوقي رحمةالله گويد:

«ما مسافرت هايي با امام خميني قدس سره داشتيم. ايشان از اول تكليف نماز شب شان ترك نمي شد؛ وقتي از زيارت مشهد باز مي گشتيم در عصري كه ايران تحت تسخير متفقين بود در راه روس ها جلو ماشين ما را گرفتند و ما ناچار به توقف شديم. وقت نماز شب بود ولي اينجا آبي براي وضو نبود. يك وقت نگاه كردم ديدم در كنار دست امام خميني قدس سره آبي جاري شد و ايشان مشغول نماز گرديدند. ديگر نفهميدم كه اين آب تاكي جريان داشت به هر حال در آن سفر ما چنين كرامتي از ايشان ديديم».

«پنجاه سال است نماز شب امام خميني قدس سره ترك نشده، ايشان در بيماري، در صحت در زندان و در تبعيد حتي بر روي تخت بيمارستان قلب نماز شب مي خواند. شبي كه امام دچار آمفاكتوس قلبي در قم گرديدند شبي بسيار سرد بود، برف مي باريد و به دستور پزشكان مي بايستي به تهران منتقل گردند. به مجرد قرار گرفتن بر تخت بيمارستان قلب نيمه شب امام به نماز مشغول



[ صفحه 141]



شدند. شبي كه از پاريس به سوي تهران مي آمديم تمام افراد در هواپيما خواب بودند؛ تنها امام در قسمت جلو هواپيما مشغول نماز بودند. هر آنكه امام را از نزديك ديده مي داند كه آثار اشك بر گونه هاي مباركش پيداست؛ در همان شب امام در حالت نماز شب آنگونه مي گريست كه مهماندار هواپيما از من پرسيد آيا امام از چيزي ناراحت هست؟» «گفتم: خير اين برنامه هر شب ايشان است» [4] .

آخوند ملامحمد كاشي رحمةالله هر نيمه شب نمازي چنان باسوز و گداز مي خواند كه بدنش به لرزه مي افتاد و از بيرون حجره صداي لرزش استخوان هايش شنيده مي شد. روزي پس از ختم درس يكي از طلاب به مدرس درس آن بزرگوار آمد و گفت: «آقا اين شيخ مي گويد كه ديشب وقت سحر ديدم كه از در و ديوار صداي «سبوح قدوس ربنا و رب الملائكه و الروح» بر مي آيد چون در نگريستم و ديدم كه آقاي آخوند به سجده مشغول است و ذكر مي گويد» آخوند فرمود: «اينكه در و ديوار به ذكر من متذكر باشند امري مهم نيست. مهم آنست كه او از كجا محرم اين راز گشته» [5] .

«ياد دارم با كارواني همه شب رفته بودم و سحرگاه در كنار بيشه اي خفته. شوريده اي با ما بود، همه شب نيارميد چون صبح شد او را گفتم اين چه حالت بود؟ گفت بلبلان را ديدم كه به نالش در آمده بودند بر درخت كبكان در كوه، غوكان در آب و بهايم در بيشه، حيفم آمد همه در تسبيح و من خاموش».



[ صفحه 142]





دوش مرغي به صبح مي ناليد

عقل و صبرم ببرد و طاقت و هوش



يكي از دوستان مخلص را

مگر آواز من رسيد به گوش



گفت باور نداشتم كه تو را

بانگ مرغي چنين كند مدهوش



گفتم اين شرط آدميت نيست

مرغ تسبيح خوان و من خاموش



(گلستان سعدي)

«دزدي به خانه رابعه اندر آمد، چيزي نيافت مگر آفتابه اي. تا خواست بيرون رود رابعه او را صدا زد و گفت: هان اگر از عياراني، دست خالي بيرون مرو. دزد گفت: چيزي در اين خانه نيافتم. رابعه گفت: بيا با همان آفتابه وضويي ساز و وارد اين كلبه شو، دو ركعت نماز بگذار، آنوقت است كه دست خالي بيرون نرفته اي. دزد همان كار را نمود. چون به نماز نشست، رابعه دست بر آسمان برداشت و گفت: اي سرور من اي مولاي من: اين شخص به در خانه من آمد و در اينجا چيزي نيافت من او را به در خانه تو حوالت كردم. تو از فضل و ثوابش بي نصيب مفرما چون از نماز فارغ شد، عبادت آن گونه در كامش لذت بخشيد كه تا پايان شب، دست از آن بر نداشت، سحرگاهان كه رابعه به سراغش آمد ديد هنوز در سجده است و اين اشعار را زمزمه مي كند:

«اگرم پروردگار گويد: آيا آندم كه بر من عصيان ورزيدي از من حيا نكردي؟ گناه از بندگانم پنهان مي داري ولي با نافرماني ها به سوي من مي آيي؟ اگرم اينگونه مورد سرزنش قرار داد و لعنتم كرد با او چه گويم؟». [6] .



دزد اين اشعار را مي خواند و با خداوند راز مي گفت و مي گريست. رابعه گفت:



[ صفحه 143]



اي دوست شبت چون گذشت؟ دزد گفت: به خوش و خير و با ذلت و فقر به درگاه مولايم. ولي او عذرم پذيرفت و نقصانم مرتفع ساخت و گناهانم را آمرزيد سپس سر به زير انداخت و حجره رابعه را ترك گفت.

رابعه دست بر آسمان برداشت و گفت اي آقاي من اي مولاي من، اين مرد يك ساعت با تو در ايستاد و تو از او اينگونه استقبال كردي. من از آن دم كه تو را شناختم. در برابرت به خدمت ايستاده ام. آيا انتظار نداشته باشم كه مرا نيز پذيرفته باشي؟ به ناگاه از درونش صدايي برخاست كه از رابعه: ما او راهم اگر پذيرفتيم به خاطر درخواست تو بود. چگونه تو را نمي پذيريم». [7] .



[ صفحه 144]




پاورقي

[1] سيماي فرزانگان ص 223.

[2] مراد آيات 190 تا 194 آل عمران است كه مستحب است چون سحر بآسمان نظر دوختند تلاوت كنند.

[3] سيماي فرزانگان 222.

[4] سيماي فرزانگان 220.

[5] تاريخ حكما و عرفا.

[6]



اذا ما قال لي ربي

اما استحيت تعصيني



و تخفي الذنب من خلق

و بالعصيان تاتيني



فما قولي له لما

يعاتيني و يقضيني.

[7] كتاب رابعه عدويه نسخه واتيكان.


بازگشت