ذكر و حب قرين يكديگرند


از آثار رواني «حب»، «ذكر» است و در خبر هم داريم كه هر كس چيزي را دوست دارد از آن زياد ياد مي كند.

اگر ضبط صوتي باشد كه سخنان روز هر كس را ضبط كند، لغتي كه در هر روز بيش تر به كار برده محبوب اوست. وقتي در كنار دنيا پرستان مي نشيند كافي است نيم ساعت به سخنان آنها توجه كنيد و دريابيد كه اين سخن درست است كه اغلب لغات به كار رفته در كلام آنها پول و چك و سفته، گراني، ركود و غيرو است.

اي عزيز، سخن تراوش جانست؛در جاني كه عشق حق تعالي است، تراوش آن معطر است؛ خوشبوست؛ نسايم رحمت است؛ گفتار نور افزاست؛ دلرباست، حيات بخش است و جاني كه محبت خدا نيست شور زار است؛ صحراي پرخار است؛ تراوشي ندارد جز دماي مسموم.

دل عاشق كارش بدآنجا رسد كه معشوق غيور ماسوي خود را از آن بيرون كند و خود سلطان دل عاشق گردد؛ در چنين حال سلامت دل فرا رسد از حضرت امام صادق عليه السلام پرسيده شد: قلب سليم در اين آيه چه معني دهد؟



[ صفحه 98]



«روزي كه نه مال به كار آيد و نه فرزندان الا آنكس كه بر خدا وارد شود با قلب سليم». [1] .

فرمود:

«قلب سليم آن قلب است كه در هنگام ملاقات پروردگارش چيزي جز خدا در آن نباشد». [2] .

و باز همي دان كه كار عاشق بدانجا كشد كه حتي خود را نيز از ياد برد و جز معشوق نبيند و جز از او نگويد و جز براي او كار نكند چنين كس كارگزارش معشوق باشد: فرمود حضرت رسول صلي الله عليه و آله:

«خداوند فرمايد: هر آن كس ياد من او را از خواسته هاي خود باز دارد به او برتر از آنچه به ديگران دهم عطا كنم». [3] .

شبلي نقل كند كه جواني شيفته و دلداده دختر حكمران شهر شده بود و كارش در عشق به رسوايي كشيده تا كار بدآنجا كشيد كه حاكم دستور داد او را در ميدان شهر صد تازيانه زنند. آن روز در آن غوغا من گذارم از آنجا بود، خلق انبوهي گرد آمده و به تماشا ايستاده بودند و جوان زير ضربات تازيانه دم نمي زد گويي نه تازيانه كه بر او بافت ابريشم مي خورد.

چون ضربات به انجام رسيد و خلق پراكنده شدند براي دلجويي در كنارش آمدم، سرش به دامان گذاشتم، آبي بر صورتش زدم. او از درد تازيانه مي ناليد، پرسيدم اكنون كه كار بانجام رسيده در هنگام شكنجه هيچ دردت نبود اكنون ناله از چيست؟



[ صفحه 99]



گفت تو چه داني، من ماه ها آرزو داشتم تا لحظه اي از خانه بدر آيد و چشمم به رخسارش افتد. امروز او در كنار جلاد به نظاره شكنجه من نشسته و من به نظاره جمال او؛ تا او بود هيچم احساس دردي نبود؛ ولي هم اكنون او ميدان را ترك كرده.

باري كار عشق چنين است و داستان محبين اين! باور نداري، در اين فراز داستان عشق بلال را بر تو آورم:



[ صفحه 100]




پاورقي

[1] يوم لا ينفع مال و لابنون الا من اتي الله بقلب السليم.

[2] القلب السليم الذي يلقي ربه و ليس فيه احد سواه. اصول كافي 2.

[3] من شغله ذكري عن مسألتي افضل ما عطي السايلين. وحدت از ديدگاه عارف حكيم حسن زاده آملي. ص 43.


بازگشت