ذكر تو را پر مي كند و غفلت پوچ


حالت آن نزار كه خوراك به معده او نرسد و طلب آن را هم نداشته باشد بر تو آوردم؛ جان همچون تن نياز به تقويت دارد؛ خوراك جان نور ذكر است. اگر اين نور بدو نرسد همچون گياهي است در سايه پرورده نه گل دهد نه ميوه، لب به معني تو پر است اولواالالباب به معني صاحب خردان، انسان هاي مغزدار انسان هاي تو پر. خداوند اهل ذكر را اولواالالباب مي خواند:

«به راستي كه در آفرينش آسمان ها و زمين و آمد و شد شب و روز نشانه ها براي خردمندان است؛ هم آنان كه ايستاده و نشسته، بر پهلو خفته خدا را ياد مي كنند و در آفرينش آسمان ها و زمين مي انديشند و مي گويند: پروردگارا ما را عبث و بيهوده نيافريدي منزهي تو ما را عذاب آتش نگهدار». [1] .



[ صفحه 80]



خوش، ژرف انديشان را، خوش عبرت گيرندگان را و خوش متفكران را، بدا آن مردمان يخ زده، پوچ گرا، كه نه دردي دارند و نه طلبي:

«هم آنان كه مي خورند و تمتع مي برند همچون حيوانات». [2] .

قرآن اينها را سبك و پوچ و بي مقدار مي داند مي فرمايد:

«شتاب زدگان، سر به هوايان، آنان كه هيچ گاه به خود نمي نگرند و دل هاشان پوچ و تهي باشد». [3] .

آنكه به ياد حق مي نشيند در حقيقت خود را يافته است؛ به خويشتن خويش پرداخته، جان را تقويت مي كند. و آنكه از حق غافل ماند، در حقيقت خود را از ياد برده، به جان خوراك نرسانيده، نخوانده اي كه خداوند فرمود:

«مباشيد همچون آن كساني كه فراموش كردند خدا را در نتيجه خداوند ايشان را از خويشتنشان غافل ساخت».

تعداد پاي حشرات را مي داند، از سم خر و پاي سگ بي خبر نيست، طول هيماليا و عمق آمازون را در خاطرش هست ولي هنوز خود را يك لحظه هم به تماشا ننشسته؛ اينان اگر جهان را هم به دست آورند باز چون خود را باختند در زيانند.

«به راستي كه زيانكاران هم آنانند كه خود را باختند». [4] .

افسوس و صد افسوس كه همه خود باختگان اند و هم كس باخته هم خود را به آتش كشيدند و هم كسان خود را.

«بگو به راستي كه زيانكاران آنانند كه هم خود زيان كردند و



[ صفحه 81]



هم كسانشان». [5] .

عزيزا، ملك الموت با خود آينه دارد؛ آن آينه، آينه جان نماست و تو در آن جان خودنگري، شاهد و زيبارو بي آينه رنج مي برد، و سياه زنگباري را با آينه آشتي نيست؛ آنكه هر روز در آينه مراقبت و خلسه، جان خود را مي نگرد، اگر كدورتي در آن مشاهده كرد با آب توبه و طلب آمرزش مي زدايد؛ ناچار هميشه آينه جانش مصفا و درخشنده است. ولي آن تيره روز كه هرگز به تماشاي دل و جان ننشسته و با ياد خدا آن را جلا نداده و زنگار از آن نزدوده، واي از آن دم كه آينه را به او نشان دهند.



پيش ترك آينه را خوش رنگي است

پيش زنگي آينه هم زنگي است



اي كه بگريزي ز مرگ اندر فرار

آن ز خود مي ترسي اي جان هوشدار



زشت روي تست ني رخسار مرگ

جان تو همچون درخت و مرگ برگ



گر ز خاري خسته اي خود كشته اي

ور حرير و قز [6] دري خود رشته اي



از تو رسته است ار نكويست اربد است

نا خوش و خوش هم ضميرت از خود است



(مولوي)

خوش حال آنان كه در چشم قلبشان جز تجلي حق تعالي نيست و هر



[ صفحه 82]



صوت را جز ياد او در گوش جان شان ره ندهند؛ فرمود جناب اميرالمومنين عليه السلام كه مرا آموخت پيامبر صلي الله عليه و آله دعايي كه هر روز بخوانم و فرازي از آن اين است:

«پروردگارا بگشاي گوش هاي جانم را فقط براي ياد خودت و فرمانبرداري از خود و رسول؛ نصيبم گردان توفيق عمل به كتاب آسمانيت». [7] .

و خوش حال آنان كه لب جز در ياد او به سخن نگشايند.

«زهي آن كس كه ساكت است و جز در ياد او به سخن لب نگشايد». [8] .

(علي عليه السلام)

و در دعاهاي امام سجاد عليه السلام مي خواني:

«اي آنكه يادت شرافت براي ياد كنندگان است و اي آنكه سپاس از تو رستگاري براي سپاسگزارانست واي آنكه فرمانبرداري از تو نجات فرمانبردارانست؛ دل هاي ما را از هر ياد فقط به ياد خود مشغول دار». [9] .

چون در توحيد دانستي كه جز ذات حق را اصالتي نيست هر چه جز او در دل آيد پوچ است و در نتيجه دلت را پوچ كند و چون ذات اصيل ذات اوست با ياد او دلت را جاودانه سازي. محسوس تر و ملموس تر گويم هر عددي كه نويسي كه اولش يك و آخرش يك و در وسط صفر باشد نمايشي از عالم و اوست به صفرها منگر به آن اول و آخر بنگر.



[ صفحه 83]





كرديم رقم هزار و يك نام الله

پس با نظر هندسه كرديم نگاه



ديديم كه آغاز و هم انجام يك است

باقي همه در ميانه صفر است و تباه

(شهابي)



به او بنگر كه نور اينجاست باقي همه ظلمت است.

«بر ذكر خدا هيچ چيز را بر مگزين چه دانستي كه همو فرموده: هر آينه ياد خدا برترين است». [10] .

آنكه هو گويد و همه دم از او گويد و او را جويد نخست پندارد او غايب است، از آن جهت هو در قرآن فراوانست كه اكثر مردم او را غايب دانند؛ ولي آنكه با اسم حاضر و شاهد و ظاهر آشنايي يافت معني

«او با شماست هر جا كه باشيد». [11] .

داند. اي فرزانه بر خوان اين مطلب را از اين حديث جانانه:

«موسي خداوند را چنين خواند كه اي پروردگار گر نزديكي تا با تو نجوي كنم و گر دوري تا بر تو ندا سر دهم؛ به راستي كه من صداي تو را مي شنوم ولي خودت را نمي بينم تو كجايي اي محبوب پس خداوند او را فرمود: من پشت سر تو در سمت چپ و راست تو و هم در پيش روي توام اي موسي من با هر آنكسم كه يادم كند؛ همنشين هر آن كس كه مرا بخواند هستم». [12] .



[ صفحه 84]





تو مرا مونس روان بودي

ليك از چشم سرنهان بودي



از تو مي يافتم خبر به گمان

چون شدم با خبر عيان بودي



من خود اندر حجاب خود بودم

ورنه با من تو در ميان بودي



جانم اندر جهان تو را مي جست

تو خود اندر ميان جان بودي





[ صفحه 85]




پاورقي

[1] ان في خلق السموات و الارض و اختلاف الليل و النهار لآيات لاولي الالباب. الذين يذكرون الله قياماً و قعوداً و علي جنوبهم و ينفكرون في خلق السموات و الارض، ربنا ما خلقت هذا باطلاً سبحانك فقنا عذاب النار. آل عمران 3: 190 و 191.

[2] ياكلون و يتمتعون كما تاكل الانعام. محمد صلي الله عليه و آله 19: 13.

[3] مهطعين مقنعي رءوسهم لا يرتد اليهم طرفهم و افئدتهم هواء ابراهيم 14: 43.

[4] ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم. الزمر 39: 15.

[5] ان الخاسرين الذين خسروا انفسهم و اهليهم يوم القيامة. الشوري 42: 46.

[6] ابريشم.

[7] اللهم افتح مسامع قلبي لذكرك و ارزقني طاعتك و طاعة رسولك و عملاً بكتابك. كنز العمال.

[8] طوبي لمن صمت الا بذكرالله. علي عليه السلام غررالحكم.

[9] يا من ذكره شرف للذاكرين، يا من شكره فوز لشاكرين يا من طاعته نجات للمطيعين و اشغل قلوبنا بذكرك عن كل ذكر.

[10] لا تختاون علي ذكرالله شيئا فانه يقول «و لذكر الله اكبر» محمد صلي الله عليه و آله، بحارالانوار: 77.

[11] هو معكم اينما كنتم.

[12] يا رب اقريب انت فأناجيك، ام بعيد فاناديك فاني احس صوتك و لااراك، فأين انت؟ فقال الله: انا خلفك و امامك و عن يمينك و عن شمالك، يا موسي انا جليس عبدي حين يذكرني و انا معه اذا دعاني. محمد صلي الله عليه و آله، كنز العمال.


بازگشت