ذاكر خداوند است


نكته ايست كه معرفتش تو را به شكر كشاند و آن اينكه هر آنگاه تو به ياد پروردگارت افتادي در همان حال بدان كه او تو را ياد كرد كه ورود به اين ساحت بي اذن او امكان ندارد؛ زبان گويا از او، جان از او و ياد نخستين از او و درگشايي از اوست. باش تا اين گفتار را از كلام اميرالمومنين عليه السلام بشنوي:

«ذكر از مراسم زبان نيست و از تراوشات انديشه نيست بلكه آن اول از ناحيه مذكور و سپس از ناحيه ذاكر است». [1] .

و نيز از صادق آل محمد عليه السلام بشنو:

«خدا را ياد كن به جهت آنكه او تو را ياد كند. چرا كه او ياد كرد تو را در حالي كه نيازي با تو نداشت و ياد او روشن تر و دوست داشتني و كامل تر و سابق تر از ياد تو است». [2] .



[ صفحه 76]



و همين احاديث است كه مولوي آن را به نظم كشيده:



آن يكي الله مي گفتي شبي

تا كه شيرين گردد از ذكرش لبي



گفت شيطانش خمش ايسخت گوي

چند گويي آخراي بسيار گوي



مي نيايد يك جواب از پيش تخت

چند الله مي زني با روي سخت



او شكسته دل شد و به نهاد سر

ديد در خواب او خضر را در خضر [3] .



گفت هين از ذكر چون وا مانده اي

چون پشيماني از آن كش خوانده اي



گفت لبيكم نمي آيد جواب

ز آن همي ترسم كه باشم رد باب



گفت خضرش كه خدا گفت اين به من

كه برو با او بگو اي ممتحن



ني كه آن الله تو لبيك ماست؟

آن نياز و سوز و دردت پيك ماست؟



ني تو را در كار من آورده ام؟

ني كه من مشغول ذكرت كرده ام؟





[ صفحه 77]





حليه ها و چاره جويي هاي تو

جذب ما بود و گشاد آن پاي تو



ترس و عشق تو كمند لطف ماست

زير هر يا رب تو لبيك ماست



جان جاهل زين سخن جز دور نيست

زانكه يا رب كفتنش دستور نيست



بر دهان و بر لبش قفل است و بند

تا ننالد بر خدا وقت گزند



(مولوي)

نازم عشق را كه همه از بالاست. خود آفريد و خود رهنمون شد؛ در تشريع و در تكوين و سپس الهام و سپس تر درگشايي تا تو بيايي. جداً شرم نداري كه روي از اين در باز گرداني:

«چه زيانمند آنان كه بر خداوند پشت كردند». [4] .

نه در دعا و نه در حال تنها، كه حتي در شناخت، او دست اندركار بود؛ او خود را به ما نشان داد نه ما او را شناختيم. اين كلام امام سجاد است:

«پروردگارا با تو تو را شناختم، و تو خود مرا به سوي خود ره نمودي و خواندي؛ اگر تو نمي خواستي هرگز من تو را نمي شناختم». [5] .

و جاي ديگر:

«جز اين نيست كه هر آن كس خدا را شناخته با خدا، خدا را



[ صفحه 78]



شناخته و هر كس با او او را نشناخته، شناختش صحيح نيست». [6] .

و اصولاً هر شناخت اگر معرفت حقيقي باشد با خداست نه با شخص.

«مخلوق هيچ خير را نمي شناسد جز با خدا و معرفت خدا نيز حاصل نمي شود جز با او». [7] .

حال كه بر تو اين مسائل روشن شد، اگر آمدي، اگر رو به او كردي، امكان دارد پذيراي تو نباشد؟ خود سفره كرم گسترده، خود دعوت فرموده، خود جذب نموده امكان دارد چون آمدي و به حضور پيوستي سفره را از برابرت برچيند؟! وقتي چنين است.



اي دل چه انديشيده اي در عذر آن تقصيرها

زان سوي او چندان وفا زين سوي تو چندين جفا



ز آن سوي او چندان كرم، زينسو خلاف و بيش و كم

زان سوي او چندان نعم، زين سوي تو چندين خطا



زين سوي تو چندين حسد، چندين خيال و ظن بد

زان سوي او چندان كشش، چندان چشش چندان عطا



از بد پشيمان مي شوي، الله گويان مي شوي

آن لحظه ترساننده را با خود نمي بيني چرا



از جرم ترسان مي شوي، وز چاره پرسان مي شوي

آن دم تو را او مي كشد تا وارهاند مر تو را



(مولوي)



[ صفحه 79]




پاورقي

[1] الذكر ليس من مراسم اللسان و لا من مناسم الفكر و لكنه اول من المذكور و ثان من الذاكر. علي عليه السلام، غررالحكم.

[2] اجعل ذكر الله من أجل ذكره لك فانه ذكرك و هو غني عنك فذكره لك أجل و انتهي و اتم من ذكرك له و أسبق... فمن اراد ان يذكر الله تعالي فليعلم انه ما لم يذكر الله العبد بالتوفيق لذكره لا يقدر العبد علي ذكره. امام صادق عليه السلام، بحارالانوار: 93.

[3] حضرت خصر را در سبزه زاري ديد.

[4] خسر العادلون بالله. دعاي ابوحمزه.

[5] الهي بك عرفتك و انت دللتني عليك و دعوتني اليك ولولا انت لم ادر ما انت. امام علي بن الحسين عليهماالسلام، اقبال الاعمال.

[6] انما عرف الله من عرفه بالله فمن لم يعرفه به فليس يعرفه انما يعرف غيره. امام المهدي عليه السلام، كتاب توحيد.

[7] لا يدرك مخلوق شيئا الا بالله و لا تدرك معرفة الله الا بالله. امام المهدي عليه السلام، كتاب توحيد.


بازگشت