ذكر و ياد خدا


نياز تن را به خوراك داني و چون گرسنه شوي علاوه بر دانستن احساس نمايي، روح و جان تو از عالم ملكوت است؛ شنيده اي كه ملكوتيان با نور ذكر، حيات دارند و در خبر است كه چهل شبانه روزي كه حضرت موسي - علي نبينا و آله عليه السلام - از امت كناره گزيد و به عزلت پناه جست. نه خورد و نه آشاميد بلكه منحصراً با ذكر و ياد، قدرت حيات داشت. اما بدن را چون بيماري آيد، با آنكه نياز به خوراك دارد آن نياز درك نكند. يك نوع بيماري را ابن سينا نام مي برد به نام بليموس كه شخص را لاغر كند و از خوراك بيزار نمايد و بيمار، با آنكه گرسنه است و نياز به خوراك دارد، خود درك نمي كند. حال كه اين را دانستي بدانكه روح را نظير اين بيماري در اثر گناه ظاهر شود، كه نياز خود را به عبادت و ذكر و ياد حق تعالي فراموش كند و با آنكه در عين فقر و نياز است از عبادت دوري كند تا بدانجا كه مرگش مسلم گردد و اينان همانند كه خدا با پيامبرش در حق شان فرمود:

«به راستي كه تو نمي شنواني مردگان را و نشنواني كران را».



[ صفحه 61]



باري كار جان به جايي رسد كه در حين زندگي مرده است؛ آن مرگي كه پيامبر عزيزش هم نتواند دوباره او را حيات دهد. عزيزا، تو نياز به نور عبادت را در خود مي يابي؟ از ظلمات غفلت، تا جانت مرگ آن چناني را نيافته بدرآي و به نور عبادت پيوند. از زبان اميرالمؤمنين عليه السلام بشنو:

«خداوند يادش را روشني دل ها قرار داده، كه گوش دل پس از سنگيني در اثر آن شنوا مي گردد و چشم دل پس از كوري بينا مي شود، و تو سني دل به آرامي تبديل مي شود. خداوندگار صاحب نعمت در هر عصر و زماني بندگاني داشته است كه در انديشه آنها راز مي گفته و با خودشان سخن مي رانده؛ با نور بيداري چراغ فهم و بصيرت در ديده آنها روشن مي ساخته.

به ياد ايام الهي هستند و ديگران را به آن ايام ياد آور مي شوند و از جلال و عظمت خداوند مردم را بيم مي دهند؛ گويي اينان راهنمايان كويرند؛ راه مستقيم را به خلق مي نمايند و آنان را به نجات بشارت مي دهند؛ آنان كه از راه مستقيم عدول مي نمايند ايشان را تذكر مي دهند و از هلاكت آنها را بيم مي دهند. بدين وسيله اين پاكان چراغ هدايت آن راه هاي تاريك و راهنماي آن پرتگاه ها هستند.

براي ياد خداوند اهلي است كه ياد حق را به جاي عشق به دنيا برگزيده اند؛داد و ستد و تجارت آنان را از ياد حق باز ندارد و زندگي را بدين گونه به پايان آرند. غافلان را با فريادهاي خود از محارم الهي بيم مي دهند؛ به راه عدالت فرمان مي دهند و



[ صفحه 62]



خود عامل آنند. با آنكه در دنيا به سر مي برند گويي آن را رها كرده و به آخرت پيوسته اند؛ اينان ماوراء دنيا را به مشاهده نشسته اند، از ناديدني هاي برزخ آگاه شده و اقامت طولاني برزخيان را از اينجا مشاهده مي كنند و حقيقت قيامت برايشان روشن شده؛ به ناچار اين پرده ها را براي جهانيان كنار زده، اينان چيزهايي مي بينند كه ديگران نمي بينند. مطالبي را مي شنوند كه ديگران نمي شنوند». [1] .

از اين كلام چيزهايي در مي يابيم؛ يكي آنكه دل ها شنوا نيستند در سايه ياد حق شنوا مي شوند چشم دل باز نيست؛ در سايه ياد حق بينا مي گردد. دل توسني وحشي است در اثر ياد حق رام مي شود و چون رام شد مهبط نجواي ملكوت مي گردد و خداوند با چنين صاحبدل سخن مي گويد و نور معرفت بر آن مي تابد. هم اينانند كه چون سرمايه برگرفتند چراغ هدايت گمگشتگان راه كوير دنيا مي شوند. مردم را از خطرها باز مي دارند و به سوي هدايت مي كشانند.



[ صفحه 63]



چون به برترين لذات كام جستند ديگر زرق و برق دنيا ايشان را نمي فريبد و اگر هم براي امرار معاش در تجارت و معامله مشغولند از ياد محبوبشان باز نمي مانند. نظر آنان تا به حدي دوربين است كه در ازاي طويل عالم برزخ و ساكنانش را مي نگرند و جهنميان و بهشتيان را در همين دنيا به مشاهده نشسته اند.

خوش بر اين عقابهاي بلند پرواز كه اوج پروازشان به بلنداي تمام هستي است. براستي كه در اين بازار دنيا،

«ذكر و ياد خدا بالاترين غنيمت است». [2] هم آن را كه عشق با محبوب ازلي است، آنجا كه وصلش در دسترس نيست،

«ذكر و يادش لذت جان عاشقان است». [3] .

آن دل كه بر انس او آرميد كي از او روي تواند برتافت؟



بي دل و دلدار نتوانم نشست

بي جمال يار نتوانم نشست



صحبت يارم چو مي آيد به دست

بيش با اغيار نتوانم نشست



ساقيم چون چشم مست او بود

يك زمان هشيار نتوانم نشست



بر اميد وعده ديدار گل

بيش از اين با خار نتوانم نشست



بلبل آسا در گلستان رخش

يكدم از گفتار نتوانم نشست



چون هزاران كار دارد هر زمان [4] .

يك زمان بي كار نتوانم نشست



(مغربي)

«پروردگارم اگر نبود امرت كه تو را ياد كنم من تو را منزه تر



[ صفحه 64]



از آن دانم كه به ياد تو بنشينم و تازه آن ياد به اندازه فهم و معرفت منست نه در خور عظمت تو؛ معذالك با همان ياد ناقص با تو نزديكتر شوم و همين كه ذكر تو بر زبانم جاريست اين خود عظيم ترين نعمت براي منست. وه كه اذن تو بر ياد كردن من چه موهبت والايي است! پس از پروردگار يادت را در همه حال در جمعيت و تنهايي، در آشكار و پنهان در روزگاه و شب هنگام، در خوشي ها و ناخوشي ها بر من الهام فرما و با ياد درونم آشنا ساز». [5] .

در بازار زندگي خسران داني چيست؟ با تماشاي بازار مشغول شدن و از خريد متاع بازماندن و سرمايه به هدر دادن و دست خالي از بازار بيرون رفتن است. خداوند حقيقت اين معني در اين آيت با تو گفته است:

«اي گروندگان اموال و اولاد شما را از ياد خداوند غافل ندارد آن كس كه چنين نمود زيانكار است». [6] .

داني كه لذايذ اين جهاني همه فنا پذيرند و بعد از فناي خودشان اغلب وبال آن ها باقي و جان را عذاب است وقتي در كنار همين لذات، لذت انس و ياد خدا موجود است و آن لذت با جان عجين مي گردد و سپس ميبالد و ثمر مي دهد، چرا از چنين لذت روي برتابي؟! بنگر تا علي ابن الحسين عليهماالسلام در دعا اين مطلب را با پروردگارش چگونه در ميان مي گذارد:



[ صفحه 65]



«طلب آمرزش مي كنم از هر لذت كه يافتم جز ياد تو و از هر آرامشي جز آرامش انس با تو؛ از هر آن شادي جز شادي قرب تو و از هر گرفتاري جز گرفتاري عبادت و طاعت تو». [7] .



زندگي بي دوست فرسودن است

مرگ حاضر غائب از حق بودنست



عمر و مرگ اين هر دو با حق خوش بود

بي خدا آب حيات آتش بود



كدام هجران كشيده است كه از همنشيني بامحبوب سرباز زند؟ كدام دور افتاده ايست كه تمناي ديدار معشوق ندارد و كدامين شب زده كه در انتظار طلوع صبح به سر نبرد؟ مگر نمي داني كه:

«ياد خدا كردن همنشيني با اوست». [8] .

بدامان شب در آويز و به اذيال بامداد چنگ زن؛ آنگاه كه ستارگان با چشمك هاي خود با تو سلام مي گويند و آندم كه در ميان طلوع انوار خورشيد از تو خداحافظي مي كنند؛ ساعات عزيزي كه خلق از كار دنيا دست كشيده اند و فرشتگان درهاي ملكوت بر روي جهانيان گشاده، در همين ساعات:

«اي گروندگان خدا را زياد ياد كنيد و تسبيح گوييد او را بامداد و شب هنگام». [9] .

عزيزا، نهالستان گلزار بهشت جان عارفان است؛ داني كه چون خواهند بستان سازند، گوشه اي برگزينند و آنجا قلمستان كنند و از هر درخت قلمي



[ صفحه 66]



آنجا پرورش دهند و چون باليد به گلستان منتقل نمايند. و چون خواهند گلزار سازند، باغچه اي را بذر گل ريزند و بپرورند و هر روز آب دهند تا پرورده كه شد به باغ برند و آنجا را با آن بيارايند و از هر بوته صد گل آورند. در اين عالم عبادات و اذكار همه نهال ها و بذرهاست و تخمدان آن جان سالكان است كه از اينجا به آنجا برند و از هر بذر هزار گل آفرينند و از هر ساق صد باغ زايند اين جهان همه آيت است و هر آيت نشانه اي از محبوب، اين آيت ها همه سخن دارند و اين سخن ها همه پيام است تا جان كه پيام پذير بود؟



مي فرستد هر زماني دوست پيغامي دگر

مي رسد دلدار از او هر لحظه الهامي دگر



كاي دل سرگشته غير از ما دلآرامي مجو

زانكه نتوان يافتن جز ما دل آرامي دگر



از پي صيادي مرغ دل ما مي نهد

خال و زلفش هر زماني دانه و دامي دگر



چون توان هشيار بودن؟ چون پيامي مي دهد

هر زمان ساقي شرابي ديگر از جامي دگر



دل بكامي از لب جانان كجا راضي شود

هر نفس خواهد كز او حاصل كند كامي دگر



جز رخ و زلفش كه صبح و شام ارباب دلند

مغربي را نيست صبحي ديگر و شامي دگر



(مغربي)



[ صفحه 67]




پاورقي

[1] ان الله سبحانه تعالي جعل الذكر جلاء للقلوب، تسمع به بعد الوقرة، و تبصر به بعد العشوه و تنقاد به بعد المعانده و ما برح لله عزت الاؤه في البرهة و في ازمان الفترات عباد ناجاهم في فكرهم و كلمهم في ذات عقولهم فاستصبحوا بنور يقظة في الاسماع و الابصار و الافتدة. يذكرون بايام الله، و يخوفون مقامه بمنزلة الادلة في الفلوات، من أخذ القصد حمدوا اليه طريقه و بشروه بالنجاة. و من أخذ يميناً و شمالاً ذموا اليه الطريق و حذروه من الهلكة و كانوا كذلك مصابيح تلك الظلمات و ادلة تلك الشبهات.

و ان لذكر لاهلا أخذوه من الدنيا بدلا فلم تشغلهم تجارة و لا بيع عنه، يقطعون به ايام الحياة و يهتفون بالزواجر عن محارم الله في اسماع الغافلين. و يأمرون بالقسط و يأتمدون به، و ينهون عن المنكر و يتناهون عنه. فكأنما قطعوا الدنيا الي الاخرة و هم فيها فشاهدوا ما وراء ذلك، فكأنما اطلعوا غيوب أهل البرزخ في طول الاقامة فيه و حققت القيامة عليهم عداتها. فكشفوا غطاء ذلك لأهل الدنيا حتي كأنهم يرون ما لا يري الناس، و يسمعون ما لا يسمعون، خطبه ي 222 نهج البلاغه.

[2] الذكر افضل الغنيمتين. علي عليه السلام، غرر الحكم.

[3] الذكر لذة المحبين. علي عليه السلام، غررالحكم.

[4] كل يوم هو في شأن. الرحمن 30:55.

[5] لولا الواجب من قبول امرك لنزهتك من ذكري اياك علي ان ذكري لك بقدري لا بقدرك و ما عسي ان يبلغ حتي اجعل محلا لتقديك و من اعظم النعم علينا جريان ذكرك علي السنتا و اذنك لنا بدعائك و تنزيهك و تسبيحك. اليه فالهمنا ذكرك في الخلاء و الملاء و الليل و النهار و الاعلان و الاسرار و في السراء و الضراء و آنسنا بالذكر الخفي. مناجات الذاكرين، امام سجاد عليه السلام.

[6] يا ايها الذين آمنوا لا تلهكم اموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله و من يفعل ذلك فاولئك هم الخاسرون. المنافقون 63: 9.

[7] و استغفرك من كل لذة بغير ذكرك و من كل راحة بغير انسك و من كل سرور بغير قربك و من كل شغل بغير طاعتك، امام سجاد عليه السلام،مناجات الذاكرين.

[8] الذكر مجالستة المحبوب. علي عليه السلام، غررالحكم.

[9] يا ايها الذين آمنوا اذكرو الله كثيرا و سبحوه بكرة واصيلا. الاحزاب 33: 41.


بازگشت