علت يا صفت


«چوبين پايان» فيلسوف با ديدار معلول به دنبال علت مي روند و سالكان عشقباز با ديدار صفت به منبع آن روي مي آورند؛ راه علت و معلول راه انديشه است ولي راه يابي با عشق صفت راه آسماني است؛ آنجا ره سپري خواهد و اينجا پرواز طلبد. با مثال مولانا مسئله روشن تر گردد.



همچو صيادي سوي اشكار شد

گام آهو ديد و اندر كار شد



چند گاهش گام آهو در خور است

بعد از آنش ناف آهو رهبر است



رفتن يك گام اندر بوي ناف

بهتر از صد منزل گام و طواف



در كوچه باغ ها به بوي گل مي آمدي تا عطري فراهم سازي چون به درخت گل رسيدي، عشق گلت آن گونه سرمست كرد كه عطر از يادت رفت. آمدم تا از احسان محسن دامني پر كنم جمال محسنم آنگونه مسحور كرد كه دامن از دستم رفت. ديگر به بويم چه كار. آواره هر كويم؛ عاشق اويم؛ شيفته آن رويم؛ خودش را نه احسانش را.



من غريبم از بيابان آمدم

بر اميد لطف سلطان آمدم





[ صفحه 42]





بوي لطف او بيابان ها گرفت

ذره هاي ريگ هم جان ها گرفت



تا باينجا بهر دينار آمدم

چون رسيدم مست ديدار آمدم



بهرنان مردي سوي نانوا دويد

داد جان چون حسن نانوا را بديد



رفت موسي كاتشي آرد بدست

آتشي ديد او كه از آتش برست



بي غرض نبود به گردش در جهان

غير جسم و غير جان عاشقان



عاشقان كل نه اين عشاق جزو

ماند از كل آنكه شد مشتاق جزو



(مولوي)

هر جا صفتي است دلداده اي در كنار اوست؛ هيچ دلبر بي صفت نيست و هيچ صفت بي دلداده نه؛ چون شيفتگان عالم به منبع همه صفات رسند ديگر جمالي براي هيچ جميل نماند. نديدي آنجا كه خليل الله دلبري ستاره اش بفريفت عشق تا آنجا بود كه ماه از جيب افق ندميده بود و سپس ماه دلبر و اين دلبري تا آنگاه كه خورشيد فروزان را نديده بود و چون دلبري اين بيش بود، دل به سوي اين دلبر رفت؛ ولي آنگاه كه تيرگي بر جاي روشني نشست، غايت را يافت و به حقيقتي رسيد كه فرمود:

«به راستي كه من غروب كنندگان را دوست ندارم. [1] من روي نهم به سوي آن پروردگار كه آفريدگار آسمان ها و زمين است، حق پرستم و تسليم امراويم و از شرك آوردندگان نيم». [2] .



بال بگشا پر زنان چون جبرئيل

لا أحب الافلين گو چون خليل





[ صفحه 43]





نور استاره چو كرم شب چراغ

كي كند روشن فضاي باغ و راغ



چون محاق ماه راداني ز پيش

دل چه سازي بهر بدر اينگونه ريش



هر طلوعي را چو ميداني غروب

اندر اين ره زايلان را در مكوب



مقعد صدقي كه آنت در خور است

خالق استاره و ماه و خور است



(مؤلف)



[ صفحه 44]




پاورقي

[1] فلما افل قال لا أحب الأفلين. الانعام 77:6.

[2] اني وجهت وجهي للذي فطر السموات و الارض حنيفا و ما أنا من المشركين. الانعام 80:6.


بازگشت