ماجراي بو در عرفان


از جهان بوي محبوب آيد؛ اي عزيز شامه ات را اين بو نواخته است يا باد گناه بيني تو را از درك اين بو بسته داشته؟ از هر اثر بوي مؤثر مي آيد چرا كه گونه اثر به مؤثر ماند؛ قرآن فرمايد:

«همه به گونه خود عمل مي كنند». [1] .

و در ضرب المثل داريم كه:

«از كوزه همان برون تراود كه در اوست».

جهان يكپارچه علم است. عالم يعني يك عالم علم؛ چرا كه خالقش علم كل است. ماده را در فيزيك انرژي متراكم معني كرده اند چرا كه پروردگارش قدرت مطلق است. گياه و حيوان و انسان سرمست حياتند؛ چرا كه با حي لا يموت دست اندركارند. در گياه گرده پرچم ها به دست باد راهي مادگي ها هستند؛ پروانگان به دنبال جفت در پرواز؛ عندليبان به فصل بهار نغمه سراي عشق؛ كبوتران به دنبال دانه براي جوجه ها؛ حشرات براي نوزاد مشغول خانه سازي؛



[ صفحه 38]



همه جا نسايم عشق مي وزد. به راستي در پشت پرده دست كه در كار است؟!



هر زمان كزوي نشاني مي رسد

شخص را جاني به جاني مي رسد



ماهي بيچاره را پيش آمد آب

اين نشان ها تلك آيات الكتاب [2] .



ذره ها را كي تواند كس شمرد

خاصه آن كاو عشق از وي عقل برد



مي شمارم برگ هاي باغ او

مي شمارم بانگ كبك و زاغ او



اذكروا الله [3] شاه ما دستور داد

اندر آتش ديد ما را نور داد



اين همه خوبي ز دريايي است شرف

جزء را بگذار و بر كل دار طرف



(مولوي)

«از ناحيه پروردگارتان در روزگاران تان نسايمي بر جانتان مي وزد. خويشتن را بر آن عرضه داريد چه بسا با اين نسايم بدبختي به سوي شما نيايد». [4] .

(محمد صلي الله عليه و آله)



گفت پيغمبر كه نفحت هاي حق

اندر اين ايام مي آرد سبق



گوش هش داريد اين اوقات را

در رباييد اين چنين نفحات را



نفحه اي آمد شما را ديد و رفت

هر كه را مي خواست جان بخشيد و رفت





[ صفحه 39]





نفحه ديگر رسيد اي خواجه تاش

تا ز تو در نگذرد آگاه باش



(مولوي)

اي عزيز جاني، گه با گفتاري، گه با نوشتاري، گه با وزش نسيمي و گاهي با چشمك زدن ستاره اي اين نسيم بر جانت وزد. خدا كند اين دفتر بويي از آن نسايم بر مشامت رسانند دل را بر اين نسايم عرضه دار؛ تا تواني آن را رها مكن، كه دل تنگ غنچه ها با همين نسايم شكوفا مي گردد.



هست مهمانخانه اين تن اي جوان

هر صباحي ضيف نو آيد دوان



هر چه آيد از جهان غيب وش

در دلت ضيف است آن را دار خوش



تا كه چون با اصل گردد متحد

شكر گويد از تو با سلطان دل



(مولوي)

اين سلطان دل، گاه جواهر خزائنش را برانداز مي كند؛ ولي در ميان جواهر، دل مؤمن را از هر گوهري دوست تر دارد. دست انبوي دستش دل مؤمن است گه او را تنگ كند گه به عظمت آسمان ها وسعتش دهد؛ گه شادش و گه محزونش، تا بيابد كه در هر حالي چونست؟ مؤمن در تنگناي دل التجا به او كند؛ در شرح صدر به عظمت و جلالش نگرد؛ در شادي سپاس او دارد و در غم سفره دل را بر او گشايد. به راستي كه دل مؤمن در همه حال زيبا و منظر نظر فرشتگان است. بنگر تا رسول خدا صلي الله عليه و آله و چه فرمايد:

«دل مؤمن ميان دو انگشت خداوندگار است مي گرداند آن را



[ صفحه 40]



آنگونه كه خواهد». [5] .

باري اين نسايم از اين كوچه باغ هاي عالم طبيعت تو را به سوي گلزار وصال او همي كشاند هر چند پيش تر آيي شميم عطر آگينش بيشتر جانت را نوازد؛ در اين راه بيا كه توقف جايز نيست.



بوي گل ديدي كه آنجا گل نبود

جوش مل ديدي كه آنجا مل نبود



بو، قلاووز است و رهبر مر تو را

مي كشد تا خلد و كوثر مر تو را



بو، دواي چشم باشد نور ساز

شد ز بويي ديده يعقوب باز



هر كجا بوي خوش آيد ره بريد

سوي آن سر كاشناي آن سريد



(مولوي)



[ صفحه 41]




پاورقي

[1] قل كل يعمل علي شاكلته. الاسري 17: 85.

[2] تلك آيات الكتاب الحكيم. يوسف 12: 1.

[3] و اذكر ربك اذا نسيت. الكهف 18: 24.

[4] ان في ايام دهركم نفحات فتعرضواله لعله ان يصيبكم نفحة منها فلا تشقون بعدها ابدا. محمد صلي الله عليه و آله، كنز العمال.

[5] قلب المؤمن بين اصبعين من اصابع الرحمن يقلب كيف يشاء محمد صلي الله عليه و آله.


بازگشت