موجبات شوق


چون خدا را شناختي، و معرفت او يافتي ناگزير دوستش داري و چون با عشق و دوستي به عبادتش پرداختي عاشق و شيفته او گردي. گوش دار تا خداوند با داوود پيامبر چه وحي فرمود:

«اي داوود به راستي كه دل هاي عاشقان خود را از رضوانم ساختم و به نور وجهم آن را آراستم. داوود پرسيد: بر اين منزلگاه چون توان رسيد؟ فرمود: به گمان نيك و رهايي از دنيا و اهلش و خلوت و راز و نياز با من و وصول به اين مقام را امكان نبود جز براي كسي كه دوري كند از دنيا و اهلش و عدم اشتغال از يادش و فارغ سازد دلش را براي من و مرا گزيند از ميان جميع آفريدگانم؛ وقتي چنين شد مهر مي ورزم با او و كار او را به خود پردازم حجاب بين خود و او را برمي دارم تا با چشم خود به سوي من بنگرد». [1] .



[ صفحه 31]



چون دانستي كه عالم همه آيات است و آيت به معني نشانه، نشان چه؟

نشان كوي او و چون دانستي كه در كمون جانت گم شده اوست و آرامش او، و مطلوب اوست.

و چون دانستي كه تمام پيامبران نزولشان براي ارشاد بندگان به سوي اوست، بايد بداني كه كل عالم همه در كار هدايتند تا اين بشر گمراه نشود و از راه باز نماند و بسر گرداني حيرت نرسد. چگونه ممكن است تو روي به خدا آري و او تو را واپس زند؟!

«يا داوود: اگر آنان كه روي از من گردانيده اند مي دانستند انتظار و شوق مرا بر ترك معصيتشان و مدارائيم را با ايشان، هر آينه از شوق جان رها مي كردند و در اثر محبت و عشق، بند بندشان از هم مي گسست». [2] .

خوب خدايي چنين داري، حيف نباشد از چنين خداي باز ماندن؟!

فيض كاشاني (ره) در گوش جانم گويد تو اين احاديث از كتاب محجة البيضاء ما برگيري غزلي از ما را چاشني سخن خود گردان گفتم اي بچشم.



ندهي اگر باودل، بچه آرميده باشي؟

نگزيني ار غم او چه غمي گزيده باشي؟



نظري نهان بيفكن، مگرش عيان ببيني

گرش از جهان نبيني ز جهان چه ديده باشي؟





[ صفحه 32]





سوي او چو نيست چشمت، چه در آيديت بديده

سوي او چو نيست گوشت چه سخن شنيده باشي؟



نكشيده درد عشقي، نچشيده زهر هجري

تو نديده اي وصالي، به جهان چه ديده باشي؟



نبود چو بيم هجرت، نه دلي نه ديده داري

نبود اميد وصلت، به چه آرميده باشي؟



نمك دهان چه داني، شكر لبان چه داني

مگر از لب و دهانش سخني شنيده باشي؟



(فيض كاشاني)

در خلال دعاي پيامبر خداست:

«پروردگارم روزيم ده عشق خود را؛ عشق دوستانت و عشق هر آنچه مرا به تو نزديك مي كند، و محبت خود را دوست داشتني تر ساز از عشق تشنه به آب سرد.» [3] . اي عزيز، داني كه اين لقاء آمدني است. خدا كند ملاقات ما ملاقات حبيب با محبوب باشد نه ملاقات طاغي با مولاي منتقم. خوبان در آرزوي ملاقات محبوبشان اند.

«آنان كه اميد دارند پروردگارشان را ملاقات كنند و به سوي او بازگشتشان است». [4] .

«در اين ملاقات روزي چنين تحيتشان سلام است و مهياست



[ صفحه 33]



برايشان اجري بزرگ». [5] .

و نيز در اخبار داوود نبي عليه السلام آمده است كه خداوند بدو وحي فرمود كه: «اي داوود تا چه هنگام به ياد بهشت هستي ولي از شوقم ياد نمي كني. عرض كرد: پروردگارا مشتاقان تو كيانند: فرمود مشتاقانم را پيراستم از هر آلايشي؛ بر حذر داشتم از هر پرهيز؛ گشودم قلبشان را به سوي خود تا منحصراً به من بنگرند». [6] .



[ صفحه 34]




پاورقي

[1] يا داوود: اني خلقت القلوب المشتاقين من رضواني و نعمتها بنور وجهي. فقال داوود: يا رب بم نالوا منك هذا؟ قال: بحسن الظن و الكف عن الدنيا و اهلها و الخلوات بي و مناجاتهم بي و ان هذا منزل لا يناله الا من رفض الدنيا و اهلها و لم يشتغل بشيي ء من ذكرها و فرغ قلبه لي و اختارني علي جميع خلقي فعند ذلك اعطف عليه فافرع نفسه له و اكشف الحجاب فيما بيني و بينه حتي ينظر الي نظر الناظر بعينه الي الشيي. محجة البيضاء: 8.

[2] يا داوود لو علم المدبرون عني كيف انتظاري لهم و رفقي بهم و شوقي الي ترك معاصيهم لماتوا شوقا الي تقطعت او صالهم من محبتي. محجة البيضاء 8.

[3] اللهم ارزقني حبك و حب ما يقربني الي حبك و حب من يحبك و اجعل حبك احب الي من الماء البارد. محمد صلي الله عليه و آله. محجة البيضاء 8.

[4] الذين يظنون انهم ملاقوا ربهم و انهم اليه راجعون. البقره 2: 46.

[5] تحيتهم يوم يلقونه سلام. الاحزاب 33: 44.

[6] يا داوود الي كم تذكر الجنه و لا تسالني الشوق الي؟ قال: يا رب من المشتاقون اليك؟ قال ان المشتاقون الي الذين صفيتهم من كل كدر، و انبهتم بالحذر و خرقت من قلوبهم الي خرقا ينظرون الي. محجة البيضاء 8: 59.


بازگشت