گوهر خرد و خردورزي انسان
انسان موجودي خردمند و خردورز آفريده شده است، و با ديدن هر پديده اي در مورد پديد آورنده اش مي انديشد و او را مي جويد، و
[ صفحه 23]
همين خردمندي و خردورزي انسان، انگيزه اي است كه هماره او را جوياي پديد آورنده ي دانا و توانا و فرزانه ي پديده هاي بي شمار و حيرت انگيز جهان هستي ساخته است.
اين همان حقيقتي است كه امير انديشمندان فرمود:
«ما رأيت شيئا الا و رأيت الله قبله و بعده و معه؛» [1] .
من هيچ پديده اي را نديدم جز آنكه پيش و پس از پيدايش و به همراه آن، خداي توانا را ديدم.
و نيز با اشاره اي انديشاننده به پيدايش پديده هاي كوچك و بزرگ و نقش خرد و انديشه در راهجويي به سوي پديد آورنده ي آنها مي فرمايد:
«و ما الجليل و اللطيف و الثقيل و الخفيف و القوي و الضعيف في خلقه الا سواء، و كذلك السماء و الهواء، و الرياح والماه.
فانظر الي الشمس و القمر، و النبات و الشجر، و الماء و الحجر، و اختلاف هذا الليل و النهار، و تفجر هذه البحار، و كثرة هذه الجبال، و طول هذه القلال، و تفرق هذه اللغات، والألسن المختلفات، فالويل لمن أنكر المقدر، و جحد المدبر،
زعموا أنهم كالنبات ما لهم زارع، و لا لاختلاف صورهم صانع، و لم يلجئوا الي حجة فيما ادعوا، و لا تحقيق لما أوعوا،
و هل يكون بناء من غير بان، أو جناية من غير جان؛» [2] .
همه ي پديده هاي وزين و ظريف، سبك و سنگين و نيرومند و ناتوان در اصل
[ صفحه 24]
حيات و هستي يكسانند، و آفرينش آسمان و هوا و باد و آب يكي است. پس در آفرينش خورشيد و ماه، درخت و گياه، آب و سنگ، آمد و رفت شب و روز، جوشش درياها، فراواني كوه ها، بلنداي قله ها، گوناگوني واژه ها و تفاوت زبان ها نيك بينديش كه نشانه هاي روشن پروردگارند. پس واي بر آن كه نظام بخش و تقديرگر هستي را نپذيرد و تدبيرگر جهان را ناديده گيرد!
آنان پنداشته اند كه بسان گياهي بي هدف و خود رويند و روياننده اي ندارند، و بر آنچه در سر مي پرورانند پژوهش نمي كنند. آيا بنايي زيبا و پرشكوه بدون مهندس و سازنده و يا جنايتي بدون دست جنايتكار ممكن است؟!
و آن سراينده ي عارف چنين سرود:
به صحرا بنگرم صحرا تو بينم
به دريا بنگرم دريا تو بينم
به هر جا بنگرم كوه و در و دشت
نشان از قد رعناي تو بينم
پاورقي
[1] المحجة البيضاء / ص 169.
[2] نهج البلاغة / خ 185.