فرياد سكوت


الهي! عارفي به ملايكه ات غبطه خورد كه «الرحمن علي العرش استوي [1] » و فرشتگان تو، در حسرت «قلوب المنكسرة [2] » مانده اند كه تو به دلشكستگان نزديكي. آيا براي اين قلب كه چندين سال است در آرزوي حضور مي تپد، تيشه ي عشقي مي فرستي كه در نمازم آن را خُرد كند و مرا به معاشقه با تو فرا خوانَد؟ آن گاه كه نماز مي خوانم، سر تسليم به آستان قربان مي سپارم و آرزومندم كه پاسخ «و فديناه بذبح عظيم [3] » از تو بگيرم. خدايا! مي خواهم نمازم، مملو دعاهايي باشد كه تا عرش، صعود كند و زمين را به آسمان عشق، متصّل نمايد. الهي! آن گاه كه نماز مي خوانم، حضوري مي طلبم تا مرا نيز به نظام تسبيحي عالم وجود، در پيوندد. من، اسيري كه چشم دنيايي ام خفته است و در حسرت نجوا در سكوت شب، مانده ام. از تو مي خواهم به قلعه ي قلبم، رسوخ كني و ترسم از تو را، به عشق به تو، بدل نمايي؛ كه در محضر تو، عشق فراتر از ترس است. خدايا! آن گاه كه نماز مي خوانم، قبرستان نشين سخيفي بيش نيستم كه حَبْل «دعا» را گرفته ام، در



[ صفحه 70]



كهف «اعتكاف»، معتكف شده ام و در جست و جوي گم كرده ي خويش، صداي ملكوتي و پُر از خلوص عاشقانت را مي شنوم.

خدايا! در نمازم، از تو مي خواهم كه راز دار خلوتم گردي و گريه هاي مستانه ام را بپذيري؛ كه «گريه اوج سرمستي است». آن گاه كه نماز مي خوانم، تجلّي اراده ي تو را سجّاده مي يابم؛ كه اگر تو بخواهي، رايحه ي گل محمّدي و عطر قرآن را به مشامم، خواهي رساند. خدايا! شب، انيس نمازهاي بي نمازي من است و من در نيمه هاي شب، همراه با تسبيح مرغان عشق، به زمزمه ي نور نشسته ام. قلبم شكسته و خارزار گناه، آن را خليده است. خدايا! مقصدم پرواز و تو مي داني براي اين مقصد، قفس ويران، ارزنده تر است. پس اين قفس شكسته را نيز بپذير.



[ صفحه 71]




پاورقي

[1] قرآن كريم.

[2] قرآن كريم.

[3] قرآن كريم.


بازگشت