«تحول اخلاقي نوجوانان از ديدگاه لورنس كهلبرگ»


Moral Developmental

«اخلاق خود پيروي [1] » يا فرا قراردادي [2] .

كهلبرگ دوره هاي تحول اخلاق را به سه دوره و شش مرحله تقسيم مي كند. در اينجا تنها به دوره ي سوم و مراحل پنجم و ششم كه خاص دوره ي نوجواني است اشاره مي شود:

در اين سطح فرد نسبت به جزميت و قطعيت و تغييرناپذيري قوانين موجود ترديد مي كند و در ماوراء آن قوانين به جستجوي معنا و مفهوم آنها مي پردازد. او به اين نتيجه مي رسد كه قانون صرفاً جدولي از آنچه بايد انجام داد و يا نداد نيست بلكه مصالحي وضع آن قوانين را ايجاب كرده است و آن صلاح و رفاه عمومي است در اين دوره ي انتقالي، فرد نقطه نظرات موجود در جامعه را به زير سؤال مي كشد و آنچه را به عنوان سنت ها، ارزش ها و مقررات اخلاقي و اجتماعي بدست او رسيده است مورد تشكيك قرار مي دهد. اگر فرد از اين دوره بحراني جان سالم به در برد به جايي مي رسد كه رفتار اخلاقي نشان مي دهد و در نهايت فرد خود را از حصارهاي تسخيرناپذير جامعه آزاد كرده و آزادانه و آگاهانه در مورد ارزش هاي اخلاقي تصميم مي گيرد.

استقلال در قضاوت اخلاقي، ويژگي بارز اين دوره مي باشد، هر چند در مراحل قبل از اين سطح اثري از آن وجود نداشت زيرا در آن مراحل منبع كنترل رفتار اخلاقي فرد را ترس، پاداش، انتظارات گروه و يا قانون تعيين مي كرد و او هيچگاه با انتخاب آزاد و آگاهانه خود رفتار اخلاقي مناسب را بر نمي گزيند. در اين دوره از رشد اخلاقي تلاش فرد بر اين است كه در وراي قانون جامعه، رابطه او با گروه خويش و جامعه و خواست قدرت حاكم بر جامعه به تبيين اصول و ارزش هاي اخلاقي بپردازد. افرادي كه به سطح سوم دست مي يابند مراحل قبلي را با موفقيت به پايان رسانده اند و قادر به درك ارزش هايي فراتر از منافع شخصي خود هستند و مواضعي كه اتخاذ مي كنند در قلمرو اصول جهاني براي همه مردم در همه جا مي باشد.

«كهلبرگ» معتقد است بيشتر افراد بزرگسال بنابر دلايل فرهنگي، تربيتي و اجتماعي در سطح قراردادي توقف مي كنند و قادر به دست يابي به مراحل بالاتر نيستند.



[ صفحه 162]



لورنس كهلبرگ اخلاق نوجواني را به دو مرحله تقسيم مي كند كه ادامه ي مراحل قبلي مي باشد.

1ـ اخلاق مبتني بر پيمان و ميثاق اجتماعي؛ در اين مرحله فرد تصور مي كند كه قانون چيزي قراردادي اما الزامي است كه نوعي هماهنگي ميان افراد ايجاد مي كند. اما توفيق ناشي از توافق متقابل و با هدف مشخص برقرار گشته اند. هدفي كه مي تواند تغيير يابد، آنچه حائز اهميت است محتواي قانون نيست بلكه توافقي است، كه قانون معرف آن است. قانون بايد حمايت عامه را برانگيخته و هدف آن رفاه جامعه باشد. چه، اين تنها اصلي است كه به حساب مي آيد. در اين مرحله فرد، بيش از آنكه خواسته هاي ديگري و نظم برقرار شده تبعيت كند از وجدان خود، پيروي مي كند، به عبارت ديگر، از ديد اجتماعي، زماني كه افراد يك جامعه به طور منطقي و از روي استدلال به اين شناخت دست يابند به هنجارهاي ديگر و قوانين جديدتري بهتر مي توانند براي اكثريت جامعه مفيد واقع شود هنجارها و قوانين قبلي قابل اصلاح و تغيير مي باشد.

كهلبرگ در گزارشات خود از پژوهش هاي انجام شده نشان داده كه در جاهايي اتفاق افتاده است كه افراد، اين مرحله از تحول اخلاقي را درك نمي كنند و در بعضي از كشورها مفهوم عدالت به معناي در نظر گرفتن فراسوي منافع شخصي توسعه نيافته است.

2ـ «اخلاق مبتني بر اصول جهاني»، در اين مرحله اصول اخلاقي دروني شده و تعميم مي يابد؛ تغيير فرد به اصول اخلاق ارادي و اختياري است و بر اساس الزام به اطاعت از قدرت نيست (سربازي كه، به عنوان مثال، در جريان جنگ ويتنام دستور مبتني بر قتل عام را اطاعت نكرده، به اين مرحله رسيده بود)، فردي كه به اين مرحله رسيده است فكر مي كند يك عمل درست، عملي است كه با معيارهاي وجدان وي مطابقت دارد؛ امري كه ممكن است وي را به تخلف از قوانين رهنمون شود. اصول اخلاقي اين مرحله بر اساس تفاهم و احترام متقابل بين افراد قرار دارد، اصلي كه افراد در اين مرحله به آن مقيد مي شوند از اين نوع است: «آنچه بر خود نمي پسندي بر ديگران روا مدار» از طرف ديگر، نهايت تحول اخلاقي فرد در اين مرحله اين است كه وي با اعتقاد به اصول انساني و جهان شمول آنچه را كه آزادانه و آگاهانه انتخاب مي كند، اخلاقي مي داند به اجرا در مي آورد.



[ صفحه 163]




پاورقي

[1] Autonomy.

[2] Post Conventional.


بازگشت