تحول اخلاقي در دوره ي نوجواني


خودپيروي اخلاقي در نوجوانان از ديدگاه پياژه

مرحله ي خود پيروي، مرحله اي پيشرفته و در واقع نهايي در رشد اخلاقي محسوب مي شود، زيرا رشد اخلاقي در كودك متدرجاً در جهت طبيعي تحول مي يابد و به شكلي كه در بزرگسال وجود دارد پديدار مي شود. اين تحول در جهت اجتماعي شدن تدريجي رفتار است. در اينجا گسترش تحول اخلاقي در نوجوان معادل «خود پيروي اخلاقي» است.

در اين دوره است كه كودك آزادانه به قبول انضباط تن در مي دهد يا در پي ريزي



[ صفحه 160]



آن سهيم مي شود و بدين ترتيب بطور ارادي خود را تابع نظام دستورهاي اخلاقي متقابل مي نمايد و يا فرا خواندن دستورها و احكام اخلاقي به استقلال اخلاقي و خود پيروي تحقق مي بخشد.

پياژه در كتاب «قضاوت اخلاقي كودك» (1932) از قول «ام باوف» مي نويسد؛ در ابتدا قوانين اخلاقي يك حالت اجباري دارند؛ هر درخواستي كه از يك شخص قابل احترام صادر گردد، نقطه ي شروع يك قانون الزامي است و كودك خود را تنها موظف به انجام آنها مي داند بدون اينكه نظري در تأييد آنها داشته باشد؛ زيرا كودك هنوز خود داراي يك قضاوت مستقل نيست تا بر مبناي آن اصول اخلاقي را پذيرفته يا رد كند. به نظر او «رفتار صحيح»، اطاعت كردن از خواسته هاي بزرگترهاست و «رفتار غلط»، داشتن يك خواسته از خود شخص است.

پياژه معتقد است كه كودك در ذهن، بين قوانين اخلاقي و وظايف خود همانندي ايجاد مي نمايد. لذا ارتباط بين والدين و كودكان به طور حتم تنها آن الزام ها و فشارها نيستند بلكه بين يك محبت متقابل غير الزامي وجود دارد كه از اول كودك را تحريك مي كند كه با سخاوت و بخشندگي در مورد خواسته هاي افراد مورد اعتماد خود عمل كند و حتي فداكاري كند. بدين ترتيب است كه كودك خود را موظف به انجام آن قوانين مي داند. يعني هر عملي كه اطاعت نسبت به قانون يا حتي نسبت به فرد بزرگتر را نشان دهد، جدا از نظر خود كودك درست خواهد بود در اين مرحله رفتار اخلاقي توسط كودك تفسير نشده و مورد قضاوت قرار نمي گيرد؛ بلكه به صورت آماده و پيش ساخته از جانب ديگران صادر مي گردد. با رشد سني كه همراه رشد شناختي در كودك صورت مي گيرد كودك قوانين اخلاقي را نه به خاطر رضايت و يا اجبار بزرگسالان بلكه در اثر تشخيص شخصي خودش و براي ارتباط و همفكري و احترام متقابل قوانين اخلاقي آنها را مي پذيرد.

نتيجه ي ديگري كه پياژه از بررسي هاي خود مي گيرد ـ همانطور كه قبلاً هم اشاره شد ـ اين است كه در سنين پايين تر، كودك بيشتر متوجه مسئوليت عيني و جنبه ي مادي است؛ يعني بدون توجه به قصد و انگيزه هايي كه باعث آن عمل گرديده و تنها بر حسب ميزان و اندازه، كوچكي و بزرگي ظاهري امر خلاف اخلاق درباره ي آن به قضاوت مي پردازد. با افزايش سن و پديدآيي ساخت هاي جديد شناختي توجه به جنبه هاي مادي در هر امر كاهش يافته و كودك متوجه جنبه ي واقعي اخلاق مي گردد.



[ صفحه 161]




بازگشت