سلام رساندن به ديگران
تازه از سفر رسيده بوديم كه سلمان را در شهر ديديم. بعد از سلام و احوال پرسي، پرسيد: «امانتي من كجاست؟ امانتي مرا بياوريد.»
ـ «امانتي؟ كدام امانتي؟ در مدتي كه پيش آشنايانت بوديم جز يك سلام خشك و خالي، چيزي ندادند تا برايت بياوريم.»
ـ «من هم همان را مي گويم، چه امانتي ارزشمندتر از سلام، سلام، درود و دعاي اهل بهشت است.»
[ صفحه 123]