بين نماز يادش آمده
اين هم درد سر نگهداري داداش كوچيكه! همين طور كه داشت روي پاهام خوابش مي برد احساس كردم پاهام خيس شد.
خلاصه يه ذره شلوار و پاي ما رو نجس كرد. بلند شدم تا برم لباسم رو عوض كنم كه توي هال، تلويزيون مشغولم كرد و يادم رفت. بعد هم با همون حال وضو گرفتم و نماز خوندم. وسط نماز گريه ي همون كوچوله يادم انداخت كه لباس و بدنم پاك نبوده، بايد نمازم رو رها مي كردم، لباسم رو عوض مي كردم و دوباره مي خوندم.
با همه شيرين كاري هاش، اين هم دردسر بغل كردنش! [1] .
[ صفحه 28]
پاورقي
[1] توضيح المسائل امام خميني (ره)، مسأله 803.