در تشهدهاي من شهد سلام كيست باز
در گلوي لحظه ها بغض صداي كيست اين
يك نيستان ناله و سوز است، ناي كيست اين
ناگهان در سينه ها شور جنون كيست باز
در رگ انديشه ها جريان خون كيست باز
سينه سينه مي وزد راز و نيازي تا هنوز
نيتِ سرخِ بلنداي نمازي تا هنوز
استخوان سوز است امشب شعله ي تب گوييا
پرده در پرده دلم مي سوزد امشب گوييا
در تبي اندازه ي قد قامت سجاده ها
در خودم مي ايستم پشت سرِ افتاده ها
در دلم، هفتاد و دو سوز است، هفتاد و دو تب
مي وزد اين داغ روي لحظه هايم روز و شب
در نفس هايم زلالِ عطر نام كيست باز
در تشهدهاي من شهد سلام كيست باز
[ صفحه 59]