نفس گرم تو آشوب و شرر مي ريزد


به نماز امام حسين (ع) در ظهر عاشورا



نفسِ گرم تو آشوب و شرر مي ريزد

ظهر طوفان زده بر دشت، اگر مي ريزد



چيست در جذبه ي آواي تو، اي ناي زلال!

از نفس هاي تو داوود، مگر مي ريزد؟



در نيِ ناي تو حزني ست كه با هر مويه

مو به مو بر تن احساس، اثر مي ريزد



آه، معراجِ فرادست تر از هر پرواز!

جبرئيل است اگر، پيش تو پر مي ريزد



دست در سرخيِ آن آب وضويي داري

كه ز هر چكه ي آن خون جگر مي ريزد [1] .





[ صفحه 27]





سرِ سجاده اي از جنس سكوتي، هر چند

همهمه از در و ديوار به سر مي ريزد



تر و تازه ست تمامِ لحظات از اين پس

در نمازي كه از اين لحظه ي تر مي ريزد





[ صفحه 28]




پاورقي

[1] نماز در خم آن ابروان محرابي

كسي كند كه به خون جگر طهارت كرد حافظ.


بازگشت