آه، فانوس ترين بر سر سقف ظلمات
با نفس هاي تو تا دشت، وضو مي گيرد
رنگ يكپارچه اشراقيِ هو مي گيرد
اي سبكبارترين! در خنكاي تو نسيم
بال در گستره ي ساحت او مي گيرد
نام تو داغ زلالي ست كه با بردن آن
سينه مي سوزد و از بغض، گلو مي گيرد
آه، فانوس ترين بر سر سقف ظلمات [1]
كلبه ي روح من از چشم تو سو مي گيرد
نام تو شعشعه ي طور، كه با بردن آن
در لبم شعله ي اسرار مگو مي گيرد
مي وزد تازگيِ عطر فضاي ملكوت
با نفس هاي تو تا دشت، وضو مي گيرد
[ صفحه 26]
پاورقي
[1] ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة.