ديري ست اي ناي شفاف، درسينه تاب و تب توست






ديري ست اي ناي شفاف! در سينه تاب و تب توست

چشم تمام دقايق، در روشناي شب توست



يك سينه وحي است در تو، كرب و بلا مدين تو

انديشه هاي رسالت، طعم زلال لب توست



سرخ است رنگ حقايق، در دفتري از شقايق

در سطر سطر صدايت، تا عشق، سر مطلب توست



اي لحظه ي ناب تجريد! در اين همه شك و ترديد

سرچشمه هاي يقين است، رنگي كه در مذهب توست



در شفع و وتر تو دائم، جاري ست بادي ملايم

«اني احب الصلوة» است، عطري كه روي لب توست





[ صفحه 22]




بازگشت