تربيت نسلي نمازگزار


دكتر محمود گلزاري

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

در جوار حرم مطهر امام هشتم عليه السلام در جمع برادراني صالح و عزيز، دقايقي را درباره ي مهم ترين فريضه ي دين، نماز - به سخن نشسته ايم. سخن در دو قسمت به هم پيوسته است؛ نگاهي گذرا به بركات نماز، بخصوص با توجه به مسائل و مشكلات كنوني جامعه ي ما و بويژه جوانان و سپس برداشتن قدمهاي عملي و كاربردي با تكيه بر مسأله ي نماز.

بر طبق يك آمار نسبتاً رسمي، 20 درصد افراد جامعه ي ما دچار مشكلات خفيف تا جدّي رواني هستند. در حدود دو سال پيش در سميناري كه كيهان قسمتي از آن را چاپ كرد، معاون وقت وزارت بهداري كه روان پزشك هم بودند، يعني هم از نظر اجرايي و هم از نظر تخصصي به اين مسائل آگاه بودند، اعلام كردند كه حدود 10 ميليون نفر از جامعه ي ما داراي اختلالات خفيف تا



[ صفحه 72]



جدّي رواني هستند. مسأله اضطراب و افسردگي جزء عمده ترين ناراحتي هاي جامعه ي ماست كه حدود 20 درصد از بيماران را به خود اختصاص مي دهد. در دانشگاهها و در ميان نسل جوان اين دو مشكل بسيار فراوان است.

زماني قرن بيستم را «قرن اضطراب» نام مي گذاشتند، امّا از حدود سال 1982، بر طبق آمار سازمان بهداشت جهاني، افسردگي كه اضطراب را هم معمولاً با خودش دارد، در اغلب نقاط جهان به عنوان شايع ترين بيماري رواني مطرح است.

در جامعه ي ما گونه هاي مختلف از اين اختلالات ديده مي شود صرفنظر از يكي از بيماريهاي شديد رواني كه به اصطلاح متخصصين به آن «شيزوفرني» مي گويند، آنهايي كه مشكلاتشان مايه ي ژنتيكي كمتري دارد، بالاي 20 درصد است. در دانشگاهها اين مسايل را زياد مي بينيم. از ديگر سو متأسفانه آمار خودكشي هم در سالهاي اخير بالا رفته است. در يكي دو ماه گذشته گزارشي از يكي از مناطق شمالي به صدا و سيما رسيده بود مبني بر اينكه هفته اي پانزده جوان در آن منطقه خودكشي مي كنند. صدا و سيماي مركز مشهد با همراهي مركز تحقيقات راديو و تلويزيون، درباره ي اين خودكشي هاي منطقه اي در شمال تحقيقاتي كرده اند. مسأله ي اضطراب، افسردگي، وسواس، گونه هاي مختلف ترسهاي غير منطقي و خودكشي در جامعه ي ما اگر نگوييم روزافزون است، دارد زياد مي شود. در كنار اين مشكلات عمده ي رواني، انحرافات اخلاقي هم زياد است. در كميسيون تحقيقات و تأليفات مي گفتند: مسأله ي عمده ي ما مسائل اخلاقي، مسائل بي حجابي و تهاجم فرهنگي است و بايد مستقلاً فكري هم به حال آن كرد. ما به خارج كاري نداريم، آنجا قتل، تجاوز به عنف، خشونت هاي



[ صفحه 73]



متعدد نسبت به اطفال در سالهاي اخير رواج يافته است. كمتر هفته اي است كه در يكي از مطبوعات خودمان گزارشهاي تكان دهنده اي از سيماي كريه و ناراحت كننده ي تمدن الحادي غرب را نبينيم. اجازه بدهيد همين دو مشكل اساسي را در ارتباط با نماز بررسي كنيم. اين صحبت ها زياد شده، اما من از زاويه ديگري اين بحث را پي مي گيرم تا ببينيم كه چگونه مي توانيم برخورد كنيم. بحثي كه از حدود ده سال پيش در جوامع علمي روان شناسي مطرح مي كنند، اصطلاح انگليسي آن رشته اي به نام «كاميونيتي سايكولوژي» يعني روان شناسي در خدمت اجتماع است و از نيروهاي اجتماعي استفاده مي شود، نه روان شناسي اجتماعي و اين بحث را شايد در چند سال پيش سازمان بهداشت جهاني به عنوان يك بحث جدّي مطرح كرد. حرف متخصصان اين است كه به دليل روزافزون شدن بيماران رواني، ما مي توانيم با تربيت نيروي متخصص، جلوي بيماري ها را بگيريم. آنها آمار داده بودند كه ما در جامعه مان بالاي 20 درصد بيمار رواني داريم. بيش از پنجاه هزار نفر داراي مدرك دكتراي روان شناسي و بيش از اين عده روان پزشك داريم، اما به دليل اينكه شمار بيماران مرتباً زياد مي شود، نيروهاي متخصص ما كفاف آنها را نمي دهند. هزينه ي تربيت نيروي متخصص بسيار بالاست. تازه بعد از اين، متخصصين معمولاً برخوردشان با بيماران يك برخورد تبعيض آميز است. آنها از يك بيماري كه متخصصين دچار آن هستند، نام برده بودند كه اين بيماري يي است به نام «ياغيست» .

منظور از ياغيست در انگليسي حروف اول اين كلمات را گويند: جوان و جذاب و پولدار و خوش تيپ و خوش گفتار، يعني متخصصين اين طور بيماران



[ صفحه 74]



را ترجيح مي دهند. خود اينها دچار مشكل ياغيست هستند، يعني اولاً عده ي متخصصين كفاف بيماران را نمي دهند، ثانياً هزينه هاي تربيت متخصصين بالاست. ثالثاً متخصصين با ديدي انتخابي و گزينشي برخورد مي كنند. اصولاً برخورد تبعيض آميز فراواني را ما در آنجا داريم. اين وضعي است كه الان در كشورهايي كه بيش از پنجاه هزار متخصص روان شناسي باليني و بيش از اين عده روان پزشك دارند، وجود دارد. ما در جامعه مان همان درصد بيمار رواني داريم. بر طبق آمار صاحبنظران عده ي متخصصين درمانگر ما در روان شناسي باليني به زحمت به ده نفر در كلّ ايران مي رسد. روان پزشكان ما به 250 نفر نمي رسند و تربيت نيروي متخصص برايمان مشكل است. وقتي آنها با آن وضع از نظر نيروي متخصص هستند و همان درصد را اعلام مي كنند، ما ناگزيريم اكنون دو مرحله را براي تأمين نسبي اين نيروها طي كنيم. مرحله ي اول آموزش دادن به خانواده ها و معلمان است. زمينه ي اصلي بحث سازمان بهداشت جوانان در سالهاي اخير اين است كه بايد خانواده ها و معلمان آموزش ببينند تا در مسأله ي پيشگيري از بيماريهاي رواني اقدام كنند و اين قسمت اصلي است و بعد آموزشهايي مثل آموزش بهياري و آموزش پيراپزشكي مطرح مي شود، تا فاصله ي بين مردم و متخصصين اصلي كم شود و جلوي اين همه بيماري را بگيرد. اين وضعي است كه الان دنيا به آن رسيده است. در مسأله ي انحرافات آنها واقعاً به بن بست رسيده اند. نگوييم كه آنجا اين مسائل برايشان عادي است. مسأله ي سوءاستفاده و آزار كودكان در سالهاي اخير موضوعي بسيار جدي شده است، سال گذشته كه به دانشگاه مك گيل كانادا رفته بودم، بيش از سي كتاب فقط در سال 1990 راجع به سوءاستفاده و آزار كودكان در آنجا منتشر شده بود.



[ صفحه 75]



بيشترين سوءاستفاده كنندگان را هم كه آشنايان و فاميل درجه ي اول ذكر كرده بودند. قتل و خشونت و جنايت هم كه در آنجا بسيار شايع است. مسأله ي تجاوز به عنف آنچنان زياد شده كه بر طبق آماري كه يكي از خانمهاي روان شناس اجتماعي در مجله اي به نام مجله ي روان شناسي سياسي اعلام كرده است، از دانشجويان كانادايي و آمريكايي پرسيده اند شما در چه شرايطي حاضر به تجاوز به عنف هستيد؟ 60 درصد از دانشجويان گفته اند كه از چنگ پليس فرار كنيم، حاضريم، و آن خانم نوشته بود كه شما را به خدا حالا بگوييد در چنين جامعه اي، زنها چقدر امنيت اجتماعي دارند، وقتي كه 60 درصد جوانانشان مترصد تجاوز به عنفند.

خلاصه اينكه جامعه ما بايد از اين راههاي به بن بست رسيده ي آنها عبرت بياموزد و درس بگيرد. عزيزان آگاه به مسايل روان شناسي مي دانند كه آخرين پيشرفتهاي درمان در روان شناسي ناظر بر درمان شناختي است، يعني درماني كه در آن مي بايست ذهنيات فرد نسبت به مشكل و مسأله ي به قول خودشان به «استرس» تبديل بشود، ديد جديدي از زندگي و جهان پيدا بكنند. خوب معلوم است نظرياتي كه ريشه در الحاد و نفي خدا دارد در درمانهاي شناختي آن هم طبعاً مؤثر نيست. آنهايي كه در اين زمينه كار كرده اند مي بينند كه يك جايي فرد به بن بست مي رسد و راهي جز بي بندوباري يا خودكشي ندارد. مناسب است به اين بحث از زاويه اسلامي نيز نگاهي بكنيم. مجله «العالم» در حدود دو سال پيش مقاله اي را منتشر، و طي آن با چند روان شناس و روان پزشك مسلمان پاكستاني كه در اردوگاه برادران افغاني در پيشاور كار علمي مي كردند، مصاحبه كرده بود. آنجا ذكر شده بود كه اين اردوگاه جزء بزرگترين اردوگاههاي



[ صفحه 76]



پناهندگان در دنياست و خدمات پزشكي مفصل دارد. آن برادران روان پزشك پاكستاني ذكر كرده بودند (اين مقاله بعداً ترجمه و در مجله ي تربيت هم چاپ شد) كه ما وقتي كه نسخه هايي از احاديث نبوي را به بيماران افغاني مي دهيم مي بينيم كه درجه ي درمان خيلي بالا مي رود و بعد خود آن متخصصين پاكستاني اشاره كرده بودند كه يكي از صاحبنظران و دانشمندان اسلامي در قرن چهارم كه من الان اسمش به خاطرم نيست (اصلاً اندلسي بوده است) ، در قرن چهارم تمام خصوصيات و ويژگيهاي بيماري افسردگي را نام برده، اما اصلاً اشاره اي نكرده كه آدم افسرده خودكشي مي كند، در حالي كه اين روزها همه مي دانند كه معمولاً آدم افسرده در درجات شديد از افسردگي آمادگي خودكشي اش خيلي بيشتر است. بعد آنها ذكر كرده بودند كه معلوم مي شود تربيت اسلامي باعث شده كه حتي اگر فرد افسرده هم بشود، خودكشي به ذهنش خطور نكند و ما در متون پزشكي گذشته مان اين مسأله را مي بينيم كه به عنوان علامت يا پيامد ناراحتيها و افسردگي، از خودكشي نام برده نمي شود. اين دو نكته ي عمده اي كه الان هم جامعه ي ما و تمامي دنيا را تهديد مي كند، جامعه ي ما هم دست به گريبانش است و اين ناراحتيهاي روحي و انحرافات و يا به تعبيري بگوييم مشكلاتي كه فرد در مقابله ي با زندگي دارد يا به درون مي ريزد و يا به بيرون سرايت مي كند، يا بيرون را اذيت مي كند و دچار انحراف مي كند يا درون را تخريب و دچار بيماري مي سازد. طبعاً با نگاهي به آيات و روايات مربوط به نماز مي بينيم كه نماز درمان همه ي اين بيماريهاست. اقم الصلوة لذكري، نشان دهنده ي تأثير رواني نماز است و اينكه نماز اصلش و روحش ذكر خداوند است و اين ذكر آرامش بخش كه: «الا بذكراللَّه تطمئن القلوب» ، ذكر خدا آرامش مي آورد «و من اعرض عن ذكري فان



[ صفحه 77]



له معيشة ضنكا» ، اگر ذكر نباشد و ياد خدا نباشد زندگي سخت مي شود «و مَن يَعشُ عَن ذِكرِ الرَّحمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيطاناً فَهُوَلَهُ قَرينٌ» ، كسي كه از ذكر خدا روي بگرداند شيطان بر او مسلط مي شود و همه جا با اوست. در نهج البلاغه داريم كه «اِنَّ اللَّهَ سُبْحانَهُ وَ تَعالي جَعَلَ الذكر جَلاءً لِلْقُلوب» ، اين روشني قلب ها و دل ها مال ذكر خداست. در كتاب گرانقدر غررالحكم بيش از بيست روايت هست كه به رابطه ي ذكر و نورانيت قلب به صورتهاي مختلف اشاره مي كند. نورانيت قلب، نورانيت عقل، خارج كردن انسان از ظلمات شك و ترديد و نااميدي كه در نورانيت قلب است، اينكه فرموده اند: «الذكر نورالعقل و حيات النفوس و جلاء الصدور» ، اينكه فرموده اند: ذكراللَّه دواء الاعلال بالنّفوس، ذكر خدا داروي بيماريهاي رواني است، دواء الاعلال بالنفوس، و اينكه قوت روح است و مفتاح تمام شايستگيهاست، اين در روايات زياد مي بينيم. همان گونه كه گفته شد، بيماريهاي رواني يا معلول فشارها و يا معلول روش غلط زندگي است. روش غلط زندگي را با ياد خدا و برخورد ايماني مي توانيم از بين ببريم. در قرآن نيز آمده است: كساني كه ايمان دارند وَلَمْ يَلْبِسُوا ايمانَهُمْ بِظُلْم اولئكَ لَهُمُ الاْمْن، امنيت واقعي مال اين مؤمنان است. تأكيد است كه اولئك لهم الامن و يا در مسأله ي استرس ها و فشارهاي زندگي مي فرمايد: ان الانسان خلق هلوعا اذا مسه الشر جزوعا و اذا مسه الخير منوعا الا المصلون، شايد بشود گفت اين انسان هلوع اگر كنترل و تربيت نشود، در برخورد با استرس ها و فشارها آن حالت را دارد و در برخورد با نعمت ها آن حالت را. شايد با تبيين كلي از همه ي مشكلات زندگي بشود گفت كه حتي آن مصلين كه ساهون هستند، يرائون و يمنعون الماعون هستند، يمنعون الماعونش همان اذا مسه الخير منوعا مي باشد و يرائونش هم نماز درست



[ صفحه 78]



نخواندن، كه انسان را به دامان انحرافات و مشكلات و بيماريها مي اندازد. در مسأله ي انحرافات نيز اين را بارها شنيده ايد كه ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر يا فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات. خلاصه ي رابطه نماز با كم كردن بيماريها و كم كردن انحرافات جامعه بسيار مشخص است.

من اين قسمت از صحبتم را با اين بشارتهاي الهي درباره ي نماز كه در صدر دو سوره ي قرآن است پايان مي دهم و به قسمتي مي رسم كه هدي و بشري للمؤمنين الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة و هم بالاخره هم يوقنون و در جاي ديگر هدي و رحمة للمحسنين، الذين يقيمون الصلوة و يؤتون الزكوة وهم بالاخرة يوقنون اولئك علي هدي من ربهم و اولئك هم المفلحون. بشارت، هدايت، فلاح و رستگاري براي اقامه كنندگان نماز است. در يك تقسيم بندي كلّي در جامعه ي ما، بويژه در محيط دانشگاهي، در مورد نماز نه دسته را مي توان يافت. عده ي بسيار كمي هستند كه با حضور قلب نماز مي خوانند و براي اقامه ي نماز هم اقدام مي كنند. عده اي هستند كه با حضور قلب نماز مي خوانند، اما خودشان تنها! بعد از اينها عده اي هستند كه نماز مي خوانند، نماز عادتي، ولي حضور قلب ندارند. عده اي هستند كه نماز مي خوانند، اما مداومت ندارند. اينها نمازخوان ها بودند. اما عدّه اي از جوانان هستند كه معتقدند، نماز هم بلدند، اما نمي خوانند، عده اي هم داريم كه معتقدند، بلد نيستند و نمي خوانند، عده اي داريم كه نسبت به اعتقادات شك دارند و طبعاً نماز نمي خوانند. عده اي هم منكرند و عده اي هم در آخر خط قراردارند و مخالفند و براي مبارزه ي با نماز درست نقطه ي مقابل گروه اول اقدام مي كنند. اينها امام جور هستند و كوشش براي از بين بردن نماز دارند. حال چه بايد بكنيم؟ ما در روان شناسي بحثي داريم به نام يادگيري اجتماعي. نخستين مسأله ي



[ صفحه 79]



در يادگيري اجتماعي اين است كه بين يادگيري و عملكرد تفاوت است. چه بسا من چيزي را ياد دارم، ولي عمل نمي كنم. مثل بچه اي كه نماز بلد است، اما نمي خواند. ياد گرفته، اما نمي خواند. در اينجا چنين بحث مي كنند كه الگو، يعني آن كسي كه رفتارش مورد مشاهده ي نسبتاً زياد قرار مي گيرد و محبوب هم هست؛ محبوب موفّقي كه پيوسته با فرد است، يادگيري را در فرد ايجاد مي كند، اما دليل نيست كه بعداً اين يادگيري به عمل بپيوندند و اين يادگيري از طريق مشاهده ي رفتار الگو صورت مي گيرد. سپس عوامل انگيزشي ديگري وجود دارد. اينكه در نظريه ي يادگيري اجتماعي مي گويند انگيزش باعث يادگيري نمي شود، انگيزش يادگيري را به عمل مي رساند، كاملاً پذيرفته است. بسيار خوب، ما يك مرحله داريم كه در آن بايد كوشش كنيم در خانواده پدر و مادر الگو باشند تا آن يادگيري صورت بگيرد و با انگيزش هاي گوناگون مانند تشويق، جايزه، برخورد و مسائل ديگر انجام بشود و در جامعه اي هم كه هستيم اولاً نسبت به عزيزانمان توجه بيشتر داشته باشيم، ثانياً براي انگيزش آنها اقدام كنيم.

در كتاب منهج التربية النبوية للطّفل از دكتر محمد فوزي فيض اللَّه و سه نفر از دوستانش (اين كتاب در 1988 در كويت به چاپ رسيده است) ، بسيار عالمانه و با توجه به روايات و آيات و تخصص روز به مسأله ي نماز پرداخته اند. مؤلفان كتاب مي گويند: براي نماز خوان كردن، هفت مرحله وجود دارد، البته اين مراحل كاملاً مورد قبول ما نيست. مرحله ي اول: امر به نماز، مرحله ي دوم: تعليم طفل، مرحله ي سوم: امر به نماز و زدن او به خاطر ترك نماز است، مرحله ي چهارم: تمرين براي حضور او در نماز جمعه است، مرحله ي پنجم: تشويق براي نماز شب، مرحله ي ششم: عادت دادن به نمازهاي مستحبي است و مرحله ي هفتم: همراه بردن



[ صفحه 80]



در نماز عيد است. شايد خيلي هم ضروري نباشد با اين سبك پيش برويم، اما در چهار آيه ي قرآن آمده است كه:

يأمر اَهْلُهُ بالصلوةِ و الزكوة،

واْمُرْ اَهْلَكَ بِالصَّلوةِ و اصْطَبِر عَلَيْها،

يا بَنيَّ اقم الصلوة و اْمُرْ بالمعروف،

رب اجعلني مقيم الصلاة وَ مِنْ ذرّيتي.

اين آيات فرد و خانواده را به نماز دعوت مي كند. در كتاب وسايل الشيعه و مكارم الاخلاق رسول خدا فرموده اند: كودك وقتي كه سه ساله شد او را ياد بدهيد كه هفت بار بگويد لااله الااللَّه. سه سال و هفت ماه و بيست روزش كه شد، هفت بار بگويد محمداً رسول اللَّه، بعد رهايش كنيد، چهار سالگي كه كامل شد هفت بار صل اللَّه علي محمدو آل محمد بگويد. وقتي در پنج سالگي دست چپ و راستش را شناخت، رو به قبله اش كنيد و سجده يادش بدهيد و در شش سالگي ركوع و سجود را بياموزد، در هفت سالگي دست و صورت شستن و وضو را يادش بدهيد و در نه سالگي وضو را بايد كاملاً بلد باشد و اين مراحل اگر طي شد و بلد نبود توبيخش كنيد و در ده سالگي نماز بخواند و اگر نخواند باز توبيخش كنيد فاذا تَعَلَّم الوضوء والصَّلوة غَفَراللَّه لوالده ان شاءاللَّه، اگر اين گونه نماز ياد گرفت، خداوند پدر و مادرش را ان شاءاللَّه مي بخشد. نكته ي بسيار مهم در مسايل تربيتي اسلامي اين است كه در هفت سال اول، با صميميت و محبت كودك را به نماز واداريد و در ده سالگي اگر نخواند او را توبيخ كنيد. اما از روايات ديگر معلوم مي شود كه سن زير هفت، سن سيد بودن بچه است و هنوز زمينه ي پذيرشهاي جدي را ندارد. سن تقليد است، تلقين و عاطفه است. خانواده بايد با صميميت،



[ صفحه 81]



محبت، الگو بودن و تشويق و فرصت دادن، فرزند را به نماز راغب كند. ما نبايد سعي كنيم بچه تند تند در سه سالگي يك نماز كامل ياد بگيرد. ما در روايت داريم واقبلْ صَبيّك. بر اساس تحقيقي كه در مورد نوجوانان و جوانان انجام داديم، عزيزان معلم ما بدانند كه يكي از علتهاي مهم بي نمازي بچه ها احساس گناه است. نوجوانان بعد از اينكه دچار يك خطاي جنسي و يا يك انحراف مي شوند، كه در سن نوجواني زياد به چشم مي خورد، از خودشان بدشان مي آيد و چون فكر مي كنند نمازخوان واقعي نيستند، نماز را ترك مي كنند.

حسن ختام بحث را نكته اي از مرحوم مجلسي اول در شرح فارسي «من لايحضرة الفقيه» قرار مي دهم: در ذيل اين روايت كه از امام صادق (ع) مي پرسند آيا مي شود انسان براي بچه اي كه مرده نماز بخواند؟ حضرت مي فرمايند: اذا عرف الصلوة (هر گاه نماز را مي شناخت) مي شود. راوي مي پرسد: «متي عرفها؟» حضرت مي فرمايند: «سته سنين» در شش سالگي كه عرفان به نماز پيدا مي شود.



[ صفحه 85]




بازگشت