روح تقليد و دنباله روي، در دوران كودكي


آيت الله سبحاني

بسم اللَّه الرحمن الرحيم

«الحمدللَّه رب العالمين بارِيِ الخلائق اجمعين و الصلوة و السلام علي خير خلقه و آله الطاهرين و لعنةاللَّه علي اعدائهم اجمعين الي يوم الدين. قال الحكيم في محكم كتابه الكريم اعوذ باللَّه من الشيطان الرجيم، يا بُنَي اَقِمِ الصَّلوةَ وَ أمُرْ بِالمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ اصْبِر عَلي ما اَصابَكَ اِنَّ ذلِكَ مِنْ عَزْم الامُوُرِ»

موضوع سخن دو شخصيتي بودن انسان است. بخشي از شخصيت انسان را تقليد تشكيل مي دهد. كلمه ي تقليد را از نظر روان شناسي محاكاة مي گوييم. تقليد در فارسي به معناي دنباله روي است. در دوراني از زندگي انسان خداوند متعال در آفرينش هر كودكي روح پيروي و دنباله روي (محاكاة) و تقليد را قرار مي دهد و اگر اين نعمت از كودك گرفته شود، زندگي كودك تباه خواهد شد و چيزي كه دست كودك را مي گيرد و از آن مرحله ي ابهام و به اصطلاح جهل مطلق به عالم علم مي كشد، همين روح تقليد و دنباله روي و پيروي بدون چون و



[ صفحه 60]



چراست. خالق متعال كه تقليد را مذمّت مي كند: «اِنَا وَجَدْنا اباءَنا عَلي اُمَةٍ وَ اِنَّا علي اثارهِم مقتدون» [1] و در آيه ي ديگري «مهتدون» [2] ، همان خدايي كه تقليد را مذمت مي كند، اين قدرت را و اين نعمت را به كودك داده و اگر در دوران كودكي اين نعمت و اين حالت از فطرت انسان گرفته شود، بشر كوچكترين نكته اي را نمي آموزد. قرآن مجيد مي فرمايد: ما همه ي شما را از شكمهاي مادران بيرون كشيديم «لا تَعْلَمونَ شَيْئاً» [3] همان «لاتعلمون» بتدريج منقلب به علم و دانش و آگاهي مي شود و از طريق تقليد و محاكاة و دنباله روي هر كسي هر كاري مي كند، كم كم كودك اصرار دارد همان را انجام دهد و اگر اين حالت نبود كودك زبان نمي آموخت، راه نمي رفت، حركت نمي كرد. تمام اين حركتها و فعاليت ها از همان روح محاكاة سرچشمه مي گيرد.

امير مؤمنان كه مي فرمايد: «قَلبُ الْحَدَثِ كَالاَرضِ الْخالِية» ، همين است. يك سرزمين بكر، چيزي كه اين را در سنين كودكي و نوجواني از بكارت بيرون مي كشد، از حالت بكارت بيرون مي برد، روح محاكاة است. اين يك نعمت است. امّا آيا اين نعمت هميشه براي بشر نعمت است؟ نه، تا مدتي كه تعقّل و تفكر پيدا نكرده بايد اين در را بكوبد، اين در را بزند تا به كمال برسد. بعد از اينكه عقلش شكوفا شد، توانست تفكر كند، در آنجا ديگر مسأله تقليد نيست، ابتكار و تفكر است و برهان و انديشيدن است. از همين مقدمه كوتاه وارد ذي المقدمه مي شويم. نماز خواندن يك كودك، يك مسلمان در طول عمر مرهون دو عامل است: در



[ صفحه 61]



درجه ي اول بايد عواملي در داخل خانه باشد، روح محاكاة و تقليد را زنده كند تا اين كودك نماز را بياموزد، همان طوري كه زبان را مي آموزد و اگر در نقطه اي زندگي مي كند كه در آنجا از نيايش و عبادت خبري نيست، اين قوّه در آنجا به كار نخواهد افتاد. وارد كردن يك جوان به نماز، نخستين مرحله اش در خانه است. در خانه بايد اين حالت شكوفا بشود. روح تقليد، اين جوان را نمازگزار كند، بعد از اينكه نمازگزار شد نوبت مراحل تفكر مي رسد. لقمان حكيم مربّي نمونه است، واقعاً از نظر تربيت، انسان كاملي است و سخنانش در كنار وحي قرار دارد. هنگامي كه جوان خود را نصيحت مي كند، از تفكر و تعقل شروع مي كند. معلوم است هنگامي كه لقمان پسري دارد، او حالت محاكاة را گذرانده، يعني لقمان نمازخوان، بچه اش نمازگزار است. او از دو نيروي محاكاة و تقليد بهره گرفته و نمازگزار است، امّا بايد وارد مرحله ي دوّم بشود. از تقليد وارد مرحله ي تعقل بشود. اين مربّي نمونه از آن مرحله ي تعقل شروع مي كند، چون مرحله ي اول مسلّم است. لقمان يا پيامبر است يا يك ولي اي است از اولياي الهي و حتماً در كنار فرزندش، دخترش نماز مي گزارد و آن مسأله تمام بوده است.

او تعقل را از همان خداشناسي شروع مي كند: «يا بُنَي لاتُشْرِكْ بِاللَّهِ انَّ الشِّركَ لظُلمٌ عَظيمٌ» . اگر بناست موجودي را تعظيم كنم، موجودي را بپرستم، كه شايسته است و آن خداي يكتاست. بعداً مسأله اي را مطرح مي كند كه در انسان ايجاد خوف مي كند و به دنبالش نماز را مي گويد. او كدام مسأله را مطرح مي كند؟ آگاهي خدا از آنچه در جهان آفرينش است: «يا بُنَيَّ اِنّها اِن تَكُ مِثْقال حَبَّةٍ



[ صفحه 62]



مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ في صَخرةٍ اَوْ فِي السَّمواتِ اَوفيِ الاْرضِ يَأتِ بِها اللَّه» [4] فرزند عزيزم، خدايي كه مسجود و معبود توست آنچنان علم گسترده اي دارد كه هر كار كوچكي را انجام دهي لابلاي سنگها و لابلاي درياها بگذاري، خدا آگاه است. حضرت آيةاللَّه حائري نكته اي را فرمودند، ايشان گفتند آني كه انسان را به نماز مي كشد، آن حالت ترس از مرگ و ترس از ماوراي طبيعت است. اين همان نكته اي است كه از آيه ي سوره ي لقمان استفاده مي شود. امير مؤمنان مي فرمايد: «يَعْلَمُ عَجيجَ الْوحوُش في الفلوات» [5] خدايي كه از ضجه هاي وحوش در جنگلها آگاه است. «واخْتِلافَ النينانَ فِي البحار الغامِرات» - از حركت ماهيان در درياها آگاه است. اگر يك چنين خدايي را در دل جوان وارد كنيم، مي داند كه همه ي حركاتش عكسبرداري مي شود و قطعاً خدا را فراموش نمي كند. لقمان شرك را مي گويد، بعداً آگاهي خدا را مي گويد، مرحله ي سوم نماز را مطرح مي كند و به دنبال آن خوف و ترس، نماز را مي گويد، «يا بُنَيَّ اَقِمِ الصَّلوة» . مسلماً يك نوع ترتّبي هست، اگر هم ترتّب ظاهري نباشد، يك نوع انسجامي در ميان اين مواعظ هست، به دليل اينكه اول توحيد را شروع مي كند كه اساس تمام شرايع است، بعداً مسأله علم كه به دنبالش خوف است و ترس، و سپس مي رسد به مسأله نماز: «اَقِمِ الصَّلوة» كلمه بُنَيّ را بكار مي برد. بُنَيّ ولو به معني كوچولوست، امّا در لغت عرب اين كلمه در مقام محبت استعمال مي شود. هر موقع پدر بخواهد به بچه ي خود اظهار محبّت كند، بُنَيّ را مي گويد. بُنَيّ نشانه تحقير نيست. كلمه بُنَيّ را بكار مي برد هم از عواطف و مهر پدر بهره مي گيرد و هم علم خدا را مطرح مي كند، كه اين علم گسترده به دنبالش



[ صفحه 63]



خضوع است. من اگر واقعاً بدانم رئيس من بالاي سر من و از كارهاي من آگاه است، نسبت به او خضوع مي كنم، خشوع مي كنم، دست و پاي خود را جمع مي كنم.

موضوع بحثي كه به خود من واگذار شده، نقش مسجد در اسلام است. خدا رحمت كند آن فرزند روحاني، آقاي شيخ ابوالقاسم رزاقي را كه در آن جريان هواپيما سقوط كرد و شهيد شد. او كتابي به نام مسجد در اسلام و نقش مسجد در احياي نماز دارد. [6] اولين قدمي كه پيغمبر اكرم (ص) پس از ورود به مدينه برداشت، ساختن مسجد بود وقتي وارد شد مركبش در مقابل خانه ابوايوب انصاري زانو زد. چشمش افتاد به نقطه اي كه شترش زانو زده، فرمود همين جا را مسجد كنيد، مسجدي در حدود 500 متر (كمي بيشتر يا كمتر) . رسول گرامي اين مسجد را به عنوان اوّلين قدم ساخت و مسجد اگر واقعاً به طرز صحيح اداره بشود نماز پرور است و نمازگزارپرور. در عين حال كه رواياتي داريم در خانه هاتان نماز را ترك نكنيد، مقصود نافله هاست، يعني گاهي در خانه نماز بخوانيد كه خانه هم نوراني بشود، امّا اگر مسلمين فرائض را در مسجد بخوانند، همه ي مردم در وقت واحد در مساجد باشند، آن كسي كه در بيرون مي گردد، قطعاً به مسجد كشيده مي شود. چرا در شبهاي عاشورا و تاسوعا همه در مساجدند؟ چرا در شبهاي احياء همه در مسجدند؟ چون شرايط به گونه اي است كه غير از



[ صفحه 64]



آن نمي شود.

ساختن مسجد اول قدمي بود كه پيغمبر برداشت و عجيب اين است كه اين مساجد در حالي كه عبادتگاه مسلمانان بود مركز آموزش هم بود. قدرت مالي پيامبر اكرم (ص) و مسلمانان به گونه اي نبود كه مانند يهودان مدينه باشند. آنها معبدي داشتند و دارالتعليمي كه تورات را در آنجا مي آموختند، امّا مسجد پيغمبر اكرم (ص) هم عبادتگاه و هم آموزشگاه بود. نه تنها اين دو مسأله، بلكه تصميمهاي سياسي هم در مسجد پيغمبر اكرم (ص) گرفته مي شد، خطبه هاي سياسي هم در مسجد پيغمبر اكرم (ص) ايراد مي شد و همه ي كارها در مسجد متمركز بود. مسجدي كه اين چنين فعال باشد، نمازگزار پرورش مي دهد.

قرآن مساجد را بر دو نوع تقسيم مي كند: «لَمَسجِدُ اُسِّسَ عَلَي التَّقْوي مِنْ اَوّلِ يوم» ، [7] در كنارش «وَالذّينَ اتّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً و كُفراً و تَفْريقاً بَيْنَ المؤمنين وارصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّه و رَسولَهُ مِنْ قَبل و لَيَحْلِفُنَّ انْ اَرَدْنا الاّ الحُسني» [8] به قدري مساجد محترم است كه اگر مي خواستند فردي را تكريم كنند او را در كنار مساجد دفن مي كردند. خيلي احترام مي كردند، جايگاهي كه او به خاك سپرده مي شد، آنجا را براي خود معبد مي كردند. در داستان اصحاب كهف مي بينيم: «وقال الّذين غَلَبُواعَلي اَمْرِهِمْ لَنتَّخِذّنَهم مسجداً» [9] آنهايي كه مسلمان و موحد شده بودند گفتند جايگاه اين اصحاب كهف را ما مسجد اتخاذ مي كنيم. كجا هستند آن انديشمندان غير صحيح كه عبادت در كنار قبر اولياء و ائمه و حتي پيامبر اكرم



[ صفحه 65]



(ص) را مانع از توحيد مي دانند؟ قرآن كريم داستاني مي گويد كه براي من و شما حجّت است. انديشه اي را از مؤمنين دوران اصحاب كهف نقل مي كند، هنگامي كه قبر اينها پيدا شد: «لنتخذنَّ عليهم مسجداً» بر روي قبر اينها، مسجد مي سازيم و خدا را عبادت مي كنيم. اگر بعضي اراضي در جهان متبرك است، اگر سرزمين مكه احترامي دارد، مسجدالحرام احترامي دارد، مسجدالنبي (ص) احترامي دارد، به خاطر همين عبادتگاه بودنش است، عبادت است كه اين زمينها را بالا مي برد و به آنها ارزش مي دهد و اگر حائر حسين (ع) داراي چنين فضيلت و كرامت است، حائر حسين هم عبادتگاه خداست. داستان امام حسين (ع) عبادت خدا را در جهان احياء كرد و علاوه بر آن امام حسين (ع) هم در آن آخرين لحظه ها پيشاني را بر خاك نهاد و سجده كرد. بنابراين احترام مسجد، شرايط مسجد، شرايط امام خيلي مي تواند به گسترش نماز كمك كند. آيه اي است كه يكي از دوستان آن را تفسير كرد و من از زبان او نقل مي كنم. البته نمي دانم اين تفسير تا چه مقدار مطابق ظاهر است. در مورد پيغمبر اكرم مي فرمايد: «وانت حِلُّ بهذا البلد» [10] «انت حل بهذاالبلد - يعني چه؟» اي رسول گرامي تو با مردم اختي. در مردم حلول كرده اي. رمز موفقيت يك رهبر كه بخواهد واقعاً مشكلات مردم را حل كند و آنها را هدايت كند اين است كه در درجه اول بايد تو دل مردم برود و با همه بجوشد: وانت حل بهذاالبلد.

امام جمعه و امام يك مسجد بايد حل بهذاالبلد باشد، دسترسي بر مأموم و كوچك و بزرگ داشته باشد و آنچنان خضوع كند كه بشود حل بهذاالبلد.



[ صفحه 66]



آخرين كلام من براي اينكه زياد وقت را نگيرم، درباره ي آن شخصيت هايي است كه در راه نماز كشته شده و جهان را وداع كرده اند. خود اينها در تاريخ يك فصلي است. خوشا به حال كساني است كه در حالت ذكراللَّه جهان را وداع كنند و بگذرند. قبل از علي بن ابيطالب (ع) ، از اصحاب رسول خدا (ص) كساني بودند كه با نماز از جهان رفته اند، يكي در نگهبانيهايي كه در بعضي از غزوات بود و عمّار ياسر نگهبان است با فردي ديگر. در حال نماز تير به پايش خورد و جهان را وداع كرد. داستان مربوط به زيد است و خبيب، آنها دو نفر اسيرند، گرفتار شدند، آنها معلم قرآنند و رفته اند كه قرآن تعليم دهند، امّا ديگران از در حيله وارد شدند، اينها را اسير كردند. آن دو را آوردند و به ابوسفيان فروختند. ابوسفيان مي خواهد اينها را به داربزند، دو ركعت نماز خواندند يا يكي دو ركعت نماز خواند و آن به اصطلاح مرگ را با نماز استقبال كرد.

باز در تاريخ شخصيتي مثل علي بن ابيطالب داريم، در تاريخ مانند حسين بن علي (ع) داريم، شخصيت هاي بزرگي كه در حال ذكراللَّه از دنيا رفته اند. اين امر خيلي اهميت دارد.

آخرين كلامي كه عرض مي كنم اين است كه گاهي سؤالهايي درباره ي نماز به قم مي آيد و به دست ما مي رسد. سئوال از آياتي است كه قرآن مي فرمايد: «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء والمنكر» . مي گويند آقا افرادي هستند كه نمازگزارند، امّا گنهكار هم هستند. چگونه قرآن مي فرمايد: «ان الصلوة تنهي عن الفحشاء و المنكر» ، ذكراللَّه چطور اينها را از كار زشت حفظ نمي كند؟ مسلماً «اقم الصلوة لذكري ولذكراللَّه اكبر» . با اين عنايتي كه در نماز است، اين همه ويژگي هايي كه براي نماز ذكر مي كنيم، امّا مي بينيم نمازگزاراني هستند كه از گناه پرهيز نمي كنند.



[ صفحه 67]



مفسّرين در اينجا وجوهي را براي اين مشكل ذكر مي كنند. مرحوم علامه ي طباطبايي رضوان اللَّه تعالي عليه در الميزان و در يكي از نوشته هاي ديگرش گويا مي گويد هر نمازي هر چه هم كوتاه و به اصطلاح كم اهميت باشد، باز هم به همان سهم خودش انسان را از گناه باز مي دارد. لااقل اين آدم نمازگزار در حال نماز، دهان و لباسش نجس نيست و ناچار است براي پاك نگهداشتن خود از نجاسات لااقل پرهيز كند و تا چه رسد كه انسان آن حالت معنويت را پيدا كند و به جايي برسد كه در نماز غير خدا را متوجه نشود. «اقم الصلوة لذكري» خدا اين حالت ذكر و توجه را اگر به انسان بدهد، شقي ترين افراد را هدايت مي كند. فضيل ابن زياد آن مرد به اصطلاح مزاحم كاروانها، يك شب بر بالاي بامي است مي خواهد وارد شود و مرتكب گناه گردد، صداي قرآني از همسايه مي شنود: «اَلَمْ يأن للَّذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكراللَّه» ، [11] عرب زبان است و آشنا به معني قرآن، همين آيه تكانش داد.

اگر نمازگزار درست نماز بخواند، از بخشي از گناهان او را حفظ مي كند، صيانت مي بخشد، لااقل ناچار است بخشي از گناهان را انجام ندهد.

موضوع ديگر در اهميت نماز و شرايط نماز است. در آن مدتي كه ما در خدمت حضرت امام بوديم، در سالهاي 1329 تا 43 كه به طور مداوم در خدمت ايشان بوديم، برجسته ترين صفتي كه ايشان نسبت به عبادت داشت، تقيّد به نماز اوّل وقت بود. تقيد خاصي داشت. من خاطرم مي آيد حتي جلسه اي بود و دوستان عزيز ايشان را دعوت كرده بودند، حضرت آيةاللَّه خزعلي، مرحوم



[ صفحه 68]



آيةاللَّه سعيدي و دوستاني ديگر. ايشان قبل از ظهر آمدند، همين كه وقت نماز شد، به ساعتش نگاه كرد، با اينكه بنا بود سفره را پهن كنند، گفت: جايي بدهيد من نمازي بخوانم. تقيد به نماز اول وقت، خودش روح نمازگزاري را در انسان تقويت مي كند، اما اگر بي نظم شد، غالباً افراد بي نظم نماز خود را هم فراموش مي كنند.

والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.



[ صفحه 71]




پاورقي

[1] سوره ي زخرف، آيه ي 23.

[2] سوره ي زخرف، آيه ي 22.

[3] سوره ي نحل، آيه ي 78.

[4] سوره ي لقمان، آيه ي 16.

[5] نهج البلاغه، خطبه ي 198.

[6] البته ايشان كتاب ديگري هم نوشته است.حالا كه من ياد كردم كتاب ديگري را همه ديده ام و كتاب ايشان را هم ديده ام، اين برتري دارد اين مطالبي دارد كه آن ديگري متذكر نشده. اين دو كتاب هر دو عظمت مقسم به را بيان كرده اند، امّا رابطه اين مقسم به، با جواب قسم در كتاب ايشان هست و در كتاب ابن قيم نيست. «والشمس و ضحيها و القمر اذا تليها» هر دو عظمت مقسم به را گفته اند، اما ارتباط سوگند به شمس و قمر با جواب قسمي كه در خود اين آيات آمده كه درباره چه قسم مي خورد، غرض از اين قسم چيست «و نفس و ماسويها فالهمها فجورا و تقويها) رابطه اين جواب با مقسم به در كتاب ايشان هست در تمام قسمتهاي قرآن در كتاب ابن قيم نيست.

[7] سوره ي توبه، آيه ي 108.

[8] سوره ي توبه، آيه ي 107.

[9] سوره ي كهف، آيه ي 21.

[10] سوره ي بلد، آيه ي 4.

[11] سوره ي حديد، آيه ي 16.


بازگشت