نقش خانه و مسجد و مدرسه در ظهور و تقويت رفتارهاي مذهبي


دكتر غلامعلي افروز

«بسم اللَّه و باللَّه من اللَّه الي اللَّه في سبيل اللَّه و علي ملّة محمد رسول اللَّه صلّي اللَّه عليه و آله و سلّم» .

بحثي كه بنده خدمت شما در اين فرصت كوتاه، تقديم خواهم كرد، تحت عنوان نقش خانه و مسجد و مدرسه در ظهور و تقويت رفتارهاي مذهبي است. بنده با ديدگاه روان شناختي به رفتارهاي مذهبي مروري مي كنم و در اين بحث مخاطبين اصلي بنده خانواده ها، معلمين و ائمه ي محترم مساجد هستند.

زندگي مذهبي به يك معنا شكستن بن بستهاست. آدم غير مذهبي در حصارهايي كه خودش براي خودش درست كرده زندگي مي كند. ويليام جيمز كه او را پدر روان شناسي در آمريكا مي نامند، كتابي به نام تجارب مذهبي دارد كه به اسم «دين و روان» به فارسي نيز ترجمه شده است. زندگي مذهبي به تعبير او يعني چشيدن طعم شيرينيها. زندگي مذهبي يعني همراه شدن با گستره ي هستي. بچه هايي كه با احساس مذهبي رشد مي كنند از قدرت تخيّل بيشتر برخوردارند



[ صفحه 22]



و بالطبع خلاقيت بيشتري دارند. اگر ما به زندگي مخترعان و مكتشفان و نام آوران تاريخ علم و تكنولوژي در دنيا مروري بكنيم، خواهيم ديد كه از جمله ويژگيهاي اين افراد اين بوده كه از احساس مذهبي زيبايي برخوردار بوده اند. وقتي بحث از احساس مذهبي است، بالطبع رفتار مذهبي كه نمودش در نماز تجلي مي كند بيشتر به ذهن متبادر مي شود.

نماز به عنوان اصلي ترين نمود

سال گذشته براي ارائه سخنراني به يكي از كنفرانسهاي بين المللي كه در آمريكا بود رفتم، يك مركز بهداشت رواني در دانشگاه سنت لوئي كه از مراكز مهم و معروف دنياست از بنده دعوت كرده بودند ديداري از آنجا داشته باشم و مقاله اي را ارائه بكنم. كسي كه بنده را به همراه يك استاد ايراني دعوت كرده بود بعد از اينكه صحبتها تمام شد كتابي را به من هديه كرد. اين كتاب به تازگي چاپ شده و دو نفر از روان شناسان نامي از نويسندگانش هستند. عنوان كتاب اين است: «عوامل فراموش شده در بهداشت رواني» . حضار محترم بايد بدانند كه در خيلي از جاهاي دنيا و در كشورهاي ظاهراً متمدن بيشترين بيماريها، بيماري رواني است. بيش از 50% تخت هاي بيمارستانهاي آمريكا اختصاص به بيماران رواني دارد. بيش از 75% از دانش آموزان دبيرستانهاي آمريكايي مواد مخدر مصرف مي كنند و سالانه درصد قابل توجهي معتاد مي شوند. اين آماري است كه خودشان اعلام كرده اند. به عبارت ديگر بيماري رواني به عنوان اصلي ترين مسأله در غرب مطرح است. اضطراب، افسردگي به عنوان بزرگترين بيماري رواني غرب دامنگير همه ي كساني شده كه از مذهب و رفتارهاي مذهبي گريزان



[ صفحه 23]



بوده اند. در اين كتاب، اين روان شناسان به كمك محققان ديگر به اين نتيجه رسيده اند كه اگر بخواهيم بيش از 50 % از كساني را كه به عنوان بيمار رواني بستري شده اند و تختها را اشغال كرده اند، درمان بكنيم ناگزير بايد از مذهب به عنوان مهم ترين عامل در درمان اين بيماران رواني بهره مند بشويم. در اين كتاب كه تمام آن مستند است، يافته هاي متعددي را ارائه كرده اند كه سكته هاي قلبي، بيماريهاي خوني و بيماريهاي مربوط به غدد داخلي، بيماريهايي كه مربوط به ناامني، مربوط به اضطراب و افسردگي است، به چه ميزان در افراد مذهبي ديده مي شود و به چه ميزان در افراد غير مذهبي. تعريف آنها از مذهب چيست؟ حداقل گفته اند كساني كه مثلاً هفته اي يك روز به كليسا بروند و نماز بخوانند. (به تعبير خودشان) آنها مي گويند اين افراد مشكلات كمتري دارند. به همين جهت امروز مذهب به عنوان مهم ترين و مؤثرترين روش و عاملي براي بهداشت رواني و حفظ سلامت جامعه در دنيا مطرح است. امروز همه دنبال اين هستند و ما به عنوان پيروان كامل ترين مكتب، زماني كه از نماز به عنوان كامل ترين پاسخ به عالي ترين نياز انسان سخن مي گوييم، بيشترين مسؤوليت را عهده دار هستيم. بايد براي درمان خانواده ها و جامعه ي خودمان از مذهب و رفتارهاي مذهبي بيشتر بهره مند شويم، چيزي كه امروز دنيا در حال برگشتن به آن سو است. من در اين فرصت كوتاه به چند نكته از باب ذكر اشاره مي كنم.

اول اينكه وقتي مي گوييم رفتار مذهبي، مراد ما چيست؟ اصولاً روان شناسي را علم رفتار مي دانند. رفتار در روان شناسي يعني مجموعه ي كنشها، عادتها، عملكردها و باورها و به يك معنا همه ي آنچه از انسان سر مي زند و نسبتاً پايدار است. چون پايدار است، قابل مشاهده است و چون قابل مشاهده است قابل



[ صفحه 24]



ارزيابي و قابل سنجش است، قابل ارائه آمار است و بالطبع چون مي توانيم بسنجيم، مي توانيم پيش بيني هم بكنيم و به اين مي گويند رفتار.

اين رفتار مي تواند شغلي و حرفه اي باشد، يا تحصيلي و اجتماعي باشد. و نيز مي تواند رفتار به معناي رفتار مذهبي باشد. جلوه هاي رفتار مذهبي مي تواند نماز، حجاب، تقدّم در سلام، روزه، ايثار، خويشتن داري و صداقت باشد. همه ي اينها جلوه هاي مذهبي است. جهاد كردن، رفتن به نماز جمعه، حضور در مسجد، حضور در مجامع مذهبي همه ي اينها رفتارهاي مذهبي است كه همه در آن اتفاق نظر دارند.

حالا سخن اينجاست كه آيا اين رفتارها تمامشان فكري هستند يا استدلالي؟ اصلاً اين رفتارها چگونه ظاهر مي شوند؟ چگونه يك نوجوان به مسجد مي رود و نماز مي خواند؟ يا اينكه در يك خانواده مسلمان، چگونه يك نفر نماز نمي خواند؟ واقع امر اين است كه غالب رفتارهاي ما از روي يادگيري است. يادگيري غير مستقيم و مشاهده اي كه پايدارترين يادگيريها هستند و اين رفتارهايي كه از ما ظاهر مي شود بر اساس يك بينش و باوري است كه ما به آن رسيده ايم. از نظر روان شناسي وقتي انسان به بصيرت و باور يا بازخورد و نگرشي مي رسد، آن وقت آمادگي پيدا مي كند كه رفتار خاصي را از خودش نشان بدهد. سخن اينجاست كه چگونه انسان به اين بينش مي رسد؟ رسيدن به باور عميق قلبي، اعتقاد راسخ و نظريه ي ثابت كه بر اساس آن نظريه عمل بكنيم، حرفي بزنيم و حركتي داشته باشيم، ناشي از ميزان شناختي است كه با احساسي عجين مي شود. بنا بر اين پايه هاي بينش و نگرش، احساس و شناخت ماست. نسبت به هر پديده اي كه شناخت پيدا مي كنيم، به موازات پيدا كردن شناخت،



[ صفحه 25]



احساسي به آن پديده خواهيم داشت. اگر اين احساس، با شناخت درهم بياميزد، ما را صاحب باور و بينشي مي كند كه آن بينش زمينه و بستر مناسبي براي رفتار مذهبي مي شود. بسياري از احساسات كاملاً فطري هستند. همه ي انسانها بالفطره كنجكاو آفريده شده اند. كنجكاوي خميرمايه ي خداجويي است. خميرمايه ي خلاّقيت و كشف و شكافتن همه بن بستهاست. همه ي انسانها اين گونه هستند و اگر اين احساس با شناخت مطلوب همراه و همگام بشود، انسان بينشي پيدا مي كند كه آن بينش او را به طرف خدا هدايت خواهد كرد. به همين جهت بچه ها كه به دنيا مي آيند ذهنشان كاملاً آماده است تا بر اساس دريافتهاي حسي ياد بگيرند. اين دريافتهاي حسي كودكان و نوجوانان با يك احساسي توأم است. وقتي مي گوييم احساس، مراد ما آن بعد خوشايند يا ناخوشايندي است. مثلاً اگر ميوه ي خاصي را نام ببرند، درباره ي فرد خاصي سخن بگويند و يا از شهر يا مكاني براي من صحبت كنند، يا خوشم مي آيد يا بدم مي آيد. چه زماني اين خوشايندي يا ناخوشايندي براي من پيش مي آيد؟ وقتي كه آن مكان، آن رفتار و يا آن شيي ء به گونه اي به من ارائه شده كه من راضي بودم، لذّت بردم، آرامش به من داده و شرايطي فراهم شده كه براي من خوشايند بوده، من آن وقت خوشم مي آيد و شدت و حدّتش هم فرق مي كند. به عنوان مثال وقتي كه بچه ها با پدر و مادرشان آشنا مي شوند، شناخت بيشتري نسبت به پدر و مادر پيدا مي كنند و از پدر و مادر محبت مي بينند، بالطبع در مورد رفتارهاي پدر و مادر بيشتر كنجكاو مي شوند و هر چقدر بيشتر كنجكاو مي شوند، بيشتر از آنها مي آموزند. براي اينكه پدر و مادر به طور غير مستقيم توجه بچه را به خودشان جلب كنند، تا او ياد بگيرد و يادگيري پايداري پيدا بكند، لازمه اش اين است كه به او محبت



[ صفحه 26]



بيشتري بكنند. بچه ها از هر كس محبت ببينند به او بيشتر توجه مي كنند و به هر كس بيشتر توجه كنند، از او بيشتر ياد مي گيرند، بيشتر تقليد مي كنند و با او بيشتر همانند سازي مي كنند. به همين جهت همه ي رفتارها را بچه ها ياد مي گيرند و رفتارهايي كه مستعد آن هستند در آنها ظاهر مي شود. زماني كه شاهد جلوه هاي رفتارهاي مذهبي در پدر و مادر هستند، اين رفتارهاي مذهبي با بهترين احساسات تداعي مي شود. اين قسمت عرضم را با اين مثال تمام مي كنم: اگر بچه ها مي بينند بهترين اوقات پدر و مادرشان زماني است كه آنها به نماز مي ايستند، اگر چيزي مي خواهند به پدر بگويند يا چيزي از مادر مي خواهند، صبر مي كنند كه آنها به نماز بايستند. مي بينند كه آرامترين و راحت ترين شرايط و هيأت پدر و مادر زماني است كه وقت اذان است، زماني است كه به اذان گوش مي دهند، زماني است كه مي خواهند به نماز بايستند. مي بينند زيباترين جامه، خوشبوترين و معطّرترين لباس در تن پدر و مادر زماني است كه مي خواهند نماز بخوانند. مي بينند خوش اخلاق ترين باباي دنيا را وقتي دارند كه بابا در نماز است، مامان در نماز است، آن وقت مي بينيم كه اين نماز با بهترين احساسات تداعي مي شود و براي بچه مي ماند. اين نقشي است كه خانواده در ظهور رفتار مذهبي دارد. بچّه همان موقع بدون اينكه پدر و مادر بخواهند، شروع مي كند به نماز خواندن. نماز را دوست مي دارد. همان كاري كه پيامبر بزرگوار مي كردند و امام حسن و امام حسين عليهماالسلام بر دوش پيامبر سوار مي شدند و به قول حضرت آيةاللَّه رسولي محلاتي، كه چند روزي خدمتشان بوديم، وقتي كه پيامبر نماز مي خواندند و امام حسن و امام حسين عليهماالسلام مي خواستند از لاي پاي پيغمبر (ص) بگذرند، نمي توانستند و پيامبر مجبور مي شد پايش را باز بكند



[ صفحه 27]



كه اينها رد شوند.

به بيان ديگر زيباترين و دوست داشتني ترين شرايط و اوقات براي بچه ها زماني است كه پدر و مادر نماز مي خوانند. اگر خداي نكرده شرايط نماز را براي بچه ها سخت بكنيم، در بدترين شرايط رواني بخواهيم نماز بخوانيم، بچه ها كم كم ياد مي گيرند كه نماز يك چيز كاملاً جدي است و وقتي بابا نماز مي خواند همه بايد سكوت اختيار كنند، كسي جلوي او نرود تا مبادا حواسش پرت شود و بچه ها در تنش خاصي بايد به سر ببرند كه بدين ترتيب احساس بچه ها را آزرده مي كنيم. به همين جهت لازم نيست براي بچه ها، حتي نوجوانها و حتي براي خيلي از جوانها استدلال منطقي داشته باشيم. دو دو تا چهار تا، نماز خوب است و تو را از بديها باز مي دارد. امّا اين نماز چيزي است كه ما اعتقاد داريم او دوست دارد و مي خواهد رفتار مذهبي داشته باشد. نماز پاسخي است به نياز رواني او و ما بايد با او آنچنان ارتباط خوبي برقرار كنيم كه اين نياز در او وارد بشود، او بخواهد به نماز بايستد، با نماز همه نيازهاي رواني او بايد ارضاء بشود، چرا كه با نمازگزار كه پدر و مادرش بوده نيازش به محبّت ارضاء شده حالا نيازهاي رواني اش ارضاء خواهد شد. به همين جهت ما مي بينيم كه وقتي يك رفتاري را با تجارب خوشايندي براي بچه ها همراه مي كنيم، آن را دوست مي دارند و آن وقت است كه ما از خانه راهي به طرف مسجد باز مي كنيم. هر وقت كه پدر و مادر به مسجد مي روند، راه خانه و مسجد را به بچه ها نشان مي دهند. در مسجد هم به همين گونه است. بچه خردسال 3 - 4 ساله اي كه با پدر يا مادر خود به مسجد مي رود، فضاي مسجد را باز و آرام مي بيند و مي خواهد بدود. اگر خداي نكرده توسط كارگزاران مسجد به او اخم و تخم بشود، آزردگي رواني و عاطفي



[ صفحه 28]



پيدا بكند، آرام آرام با مسجد قهر مي كند. يكي از دلايلي كه الان بچه هاي 15 - 16 ساله مان با مسجد رابطه حسنه اي ندارند اين است كه ما تجارب خيلي خوشايندي در ذهن آنها در ارتباط با مسجد باقي نگذاشته ايم (بخصوص در سالهاي اوّل انقلاب) . اگر پدر يا مادر كودك در خانه گفتند رفتم مسجد و كوپنم را بردم به من يخچال ندادند، به من قبض ندادند (بنا به ضرورت بعضي از مسجدها پايگاه توزيع مواد غذايي شده بود) ، يعني با احساس ناخرسندي چيزي در ارتباط با مسجد را در خانه نقل كردند و آن در ذهن بچه نقش بست اين بايد دوباره شكسته بشود. من بارها عرض كرده ام كه دشمنان ما، مهاجمين فرهنگي، مخاطبين اصلي شان كودكان و نوجوانان هستند. بيشتر روي بچه هاي 2 - 3 ساله دارند كار مي كنند كه 10 - 15 سال ديگر نوجوان مي شوند. احساس آنها را سريعتر مي شود تغيير داد. بچه ها، كودكان و نوجوانان اسير احساساتشان هستند، دنبال ارضاي نيازهاي عاطفي شان هستند تا نيازهاي ذهني. تا نيازهاي عاطفي به معناي دقيق كلمه ارضاء نشود، انسان دنبال نياز ذهني نمي رود. اگر خدا نكرده معلم به يك بچه بي توجهي بكند، توهين بكند، شخصيت او را متزلزل بكند، او ديگر آمادگي ندارد كه رياضي ياد بگيرد، انشاء ياد بگيرد، او نياز دارد كه به آن تعادل رواني خودش برگردد، احساس سلامت بكند و بعد شروع به يادگيري كند. نياز ذهني در مقايسه با نياز رواني در مرتبه ي عالي تري قرار دارد. به همين جهت وقتي كه كودكان و نوجوانان از طرف خانه وارد مسجد مي شوند، با مسجد آشتي مي كنند و رفتارهاي مذهبي جلوه بيشتري مي كند. در مدرسه به همين صورت است. من اين قسمت را بيشتر تأكيد دارم. در مدرسه در كنار كارهاي اجرايي، در كنار همه ي تمهيدات و تسهيلاتي كه برادران بزرگوار،



[ صفحه 29]



خانمهاي محترم زحمت مي كشند فراهم مي كنند، بايد دقت بكنيم كه در مدرسه هم با احساس بچه ها، سرو كار داريم. بچه ها بايد ياد بگيرند كه مدير و ناظم و معلم نمازخوان، خوش اخلاق ترين مربيّان آنها هستند، با كمال ترين و متين ترين معلمين هستند. ضمن اينكه زيبايي مسجد و مدرسه و نمازخانه مهّم است، اما مهم ترين عامل، شخصيت مرّبي است. اگر بچه هايي كه وارد دبستان مي شوند تجارب خوبي با بزرگسالان خانواده داشته اند، همان تجربه را مي خواهند به بزرگسالان مدرسه منتقل كنند. براي بچه هاي مدرسه بخصوص دبستان، معلمين كاملترين الگوها هستند. كودك دبستاني مي خواهد خودش را با معلمش همانند بكند. هر چه قدر معلم بيشتر به بچه محبت بكند، بچه از او بيشتر مي خواهد ياد بگيرد. مي خواهد تمام رفتار او را داشته باشد. با اين توجه كه درصدي از بچه هاي ما از خانواده هايي به مدرسه مي آيند كه اينها مستعد تعارضهاي رواني هستند. در خانه اي كه پدر يا مادر خداي نكرده نماز نمي خوانند، نوجوانش را مي خواهيم نمازخوان بكنيم. دختر 8 - 9 ساله اش را كه از نظر شرعي مكلف است، مي خواهيم او را نمازخوان بكنيم. يادمان باشد كه بعضاً نه مادر حجاب دارد و نه پدر نماز مي خواند، يعني رفتارهاي مذهبي را در خانه شاهد نبوده، در عمو و خاله و عمه و دايي هم كه الگوهاي رفتاري هستند نديده است، حالا مي خواهد وارد مدرسه بشود. و اين احتمال هم زياد است كه بارها و بارها اعضاي خانواده از نهاد مقدسي به نام مدرسه انتقاد كرده باشند و معلمين و مربيان را به گونه اي براي بچه معرفي كرده اند كه اينها مي خواهند ارزش خاصي را به بچه ها تحميل كنند، اينها تحميل كننده هستند، اينها تهديد مي كنند، بدون توجه به اينكه اعتقاد ما اين است و در تمام دنيا هم اين طور است



[ صفحه 30]



كه مدارس همانند پل انتقال هستند و مسؤوليت انتقال ارزشهاي حاكم بر جامعه را به خانه ها دارند. اين حق مدرسه است بايد اين كار را انجام بدهد، منتهي بحث اين است كه به چه شيوه اي؟ اتخاذ شيوه ي مطلوب براي انتقال اين ارزشها مهم تر از خود ارزشها مي شود. ما بعضاً ارزشها را قرباني مي كنيم به خاطر اينكه شيوه خوبي نداريم. اعتقاد به ارزشي داريم، آن ارزش خوب است، امّا آنچنان از روش هاي نامطلوب استفاده مي كنيم كه آن ارزش قرباني مي شود. نسبت به آن ارزش، ذهن بچه را قرباني مي كنيم. ما بايد تلاش بكنيم آميزه اي از يك شناخت متعارف و احساس زيبا به بچه ها تقديم بكنيم. وقتي بچه به مدرسه وارد مي شود، بعضاً با پيشداوري مي آيد يا خانواده ها به او مي گويند يا ديگران، اين نكته خيلي مهم است، او منتظر اين است كه فرضي كه در ذهنش هست، ثابت بشود. فرض ذهني او چيست؟ فرض ذهني اش اين است كه مدرسه مي خواهد مسأله اي را تحميل بكند. كافي است معلم يا مدير يا ناظم خداي نكرده يك فريادي سر بچه بكشد، معلمي كه مي خواهد منادي «لااله الااللَّه» بشود، سرود وارستگي را سر بدهد. او فردا مي خواهد اقامه نماز بكند. كافي است كه او فريادي سر بچه بكشد، كافي است تهديد كند، تنبيه كند، تحقير كند و آن فرض ذهني بچه كه ممكن است غلط هم بوده باشد، تأييد مي شود. در نهايت اينكه:



من نمي گويم سمندر باش يا پروانه باش

چون بفكر سوختن افتاده اي مردانه باش



اگر مي خواهيم در جامعه بطور اعم و در مدارس و مساجد اقامه ي نماز داشته باشيم بايد ائمه مساجد و خادمان مساجد ما خوش اخلاق ترين افراد باشند. معلمان ما نيز بايد خوش برخورد، خوش اخلاق و محبوب بچه ها باشند و در



[ صفحه 31]



صف اول نماز بايستند. نماز را با فيزيك، امور تربيتي را با شيمي و رياضي عجين بكنيم. در دانشگاههاي ما نيز بايد استادان در خط اول باشند. آنها بايد به مدارس بروند و با دانش آموزان نماز بخوانند و با آنها گفت و شنود داشته باشند. و نكته ي آخر اينكه مساجد ما بايد پيشقدم باشند. عرض بنده اين است كه در هر منطقه ي آموزشي كشور ائمه ي مساجد، ميزبان دانش آموزان دختر و پسر باشند و آنها را به نوبت به مسجد دعوت بكنند. ممكن است بعضي از دختران و پسران اصلاً نماز نخوانند و براي اولين بار بيايند. پذيرايي هم از آنها بكنند. مطمئن هستم و تجربه هم نشان داده كه آن دانش آموزان سراغ مربّي و مدير خواهند رفت كه كي نوبت ما مي شود دوباره به آن مسجد برويم. در نهايت اينكه ما بايد سعي بكنيم با پرورش احساسات مذهبي بچه ها و تقويت شناخت آنها آنچنان بينشي در آنها ايجاد بكنيم كه رفتارهاي مذهبي كه جلوه اش نماز و حجاب است، به صورت زيبا جلوه گر بشود. من اين جمله را در جمع معاونين پرورشي در انجمن اولياء و مربيان هم عرض كردم. اين جمله را با اجازه ي هيأت رئيسه عرض مي كنم و به عرايضم خاتمه مي دهم:

خانمي كه چادر مي پوشد، وقتي از بيرون، از خيابان وارد منزل مي شود بايد با يك احترامي با يك كرامتي از چادرش سخن بگويد. وقتي كه خداي نكرده اين جمله را به زبان آورد كه «اَه چقدر گرمه» و چادر را كنار بگذارد، اين رفتار احساس زيباي دختر دو سه ساله و پسر خانه را نسبت به چادر آزرده مي كند. خيلي بايد دقت كنيم. يا وقت نماز كه مي شود بگويد: واي كار دارم، نمازم قضا شد، چكار كنم. اين حالتهايي كه از ما خداي نكرده به طور ناخودآگاه سر مي زند، احساسات را آزرده مي كند. والسلام عليكم و رحمةاللَّه و بركاته.



[ صفحه 35]




بازگشت