مناجات المحبين


«إِلَهِي مَنْ ذَا الَّذِي ذَاقَ حَلَاوَةَ مَحَبَّتِكَ فَرَامَ مِنْكَ بَدَلًا وَ مَنْ ذَا الَّذِي آنس [أَنِسَ ] بِقُرْبِكَ فَابْتَغَي عَنْكَ حِوَلا،»

خداوندا!

كيست كه ساغر محبت از دست تو نوش كرد و حلقه ي بندگي ديگري در گوش كرد؟!

كدامين نرگس، پاي نياز در چشمه ي تو شست و چشم شيفتگي به تو ندوخت؟

خدايا!

كدامين كهكشان بر گرد تو گشت و واله و حيران تو نگشت؟

عزيزا!

كدامين نيلوفر آبي به عشق تو سر فرا آورد و جاذبه مهر تو ديد و به بركه گريخت؟

معشوقا!

كدامين انسان پيشاني عشق بر خاك ربوبيت تو سائيد و شيريني تو چشيد و دل به ديگري سپرد؟

دلبرا!

كدامين پروانه، شعله هاي ملتهب جمال تو ديد و به ظلمت پناه برد؟

اميدا!

كدامين يوسف به عشق رؤياي تو آواره نگشت؟ كدامين يوسف در زير سر پناه تو، به زليخا پناه داد؟

شاهدا!

كدامين موسي در كوره طور گداخته شد و حضور رقيب تو را دوام آورد؟

ربا!

كدامين مريم كلامي با تو گفت و لب از صحبت ديگران ننهفت؟

شور آفرينا!

كدامين محمد در حّرا صداي تو شنيد و نلرزيد؟

«إِلَهِي فَاجْعَلْنَا مِمَّنِ اصْطَفَيْتَهُ لِقُرْبِكَ وَ وَلَايَتِكَ وَ أَخْلَصْتَهُ لِوُدِّكَ وَ مَحَبَّتِكَ وَ شَوَّقْتَهُ إِلَي لِقَائِكَ وَ رَضَّيْتَهُ بِقَضَائِكَ وَ مَنَحْتَهُ بِالنَّظَرِ إِلَي وَجْهِكَ وَ حَبَوْتَهُ بِرِضَاكَ وَ أَعَذْتَهُ مِنْ هَجْرِكَ وَ قِلَاك وَ بَوَّأْتَهُ مَقْعَدَ الصِّدْقِ فِي جِوَارِكَ وَ خَصَصْتَهُ بِمَعْرِفَتِك ،»

خداوندا!

گياه به خشكي گرائيده ما را در جوار جويبار جاري خودت قرار ده و از زلال محبت خويش سيرابمان كن.

خدايا!

ما كه دل از دنيا و مافيها كنده ايم و دل به غير تو نسپرده ايم، درونمان را در كوره ود و مهر خويش خالص گردان.

خداوندا!

ما را از آن دسته از بندگانت قرار ده كه پرنده اشتياقشان را در آسمان آبي لقاء خودت رخصت پرواز دادي و ماهي رضايتشان را در درياي قضاء خودت پروراندي، آنانكه زنگار هرچه غير از آيينه دلشان زدودي تا آنجا كه رخسار تو را به تمامه در قلبهاي خويش به تماشا نشستند.

آنانكه در طاقچه رضايتشان نشاندي و اشك هجران خودت را از مژگانشان چيدي و غبار دوريت را با دستهاي مهر آغشته ات از چهره شان پاك كردي و در چمنهاي سبز صداقت در جوار درخت خويش جايشان دادي و ظرفيت نوشيدن از چشمه عبادتت را اعطايشان كردي.

«وَ أَهَّلْتَهُ لِعِبَادَتِكَ وَ هَيَّمْتَهُ لِإِرَادَتِكَ وَ اجْتَبَيْتَهُ لِمُشَاهَدَتِكَ وَ أَخْلَيْتَ وَجْهَهُ لَكَ وَ فَرَّغْتَ فُؤَادَهُ لِحُبِّكَ وَ رَغَّبْتَهُ فِيمَا عِنْدَكَ وَ أَلْهَمْتَهُ ذِكْرَكَ وَ أَوْزَعْتَهُ شُكْرَكَ وَ شَغَلْتَهُ بِطَاعَتِكَ وَ صَيَّرْتَهُ مِنْ صَالِحِي بَرِيَّتِكَ وَ اخْتَرْتَهُ لِمُنَاجَاتِكَ وَ قَطَعْتَ عَنْهُ كُلَّ شَيْ ءٍ يَقْطَعُهُ عَنْك،»

خدايا!

ما را از آن بندگانت قرار ده كه در دود آتش عشقي كه تو در خرمنشان افكندي تصوير روشن تو را ديدند و خانه ي دل براي ورود تو از اغيار تهي كردند.

آنانكه در فضاي خلوصشان جز بوي گل مريم تو نپيچيد و در بركه چشمشان جز نيلوفر آبي تو نروييد، آنانكه بودشان را جز در سجود سپاس تو نديدند.

آنانكه سينه هايشان مملو از هواي طاعت توست، آنانكه اسوه هاي خلايقند و اوج ترين پروازها در آسمان تو خاص آنان است.

آنانكه تو طالب مناجاتشان و خريدار راز و نيازشان هستي.

آنانكه باغچه هاي دلشان را تو خود وجين مي كني و شاخه هاي نابجا را از گلدانشان ـ كه رشد به سوي تو را خدشه دار كند ـ تو خود مي بري.

«اللَّهُمَّ اجْعَلْنَا مِمَّنْ دَأْبُهُمُ الِارْتِيَاحُ إِلَيْكَ وَ الْحَنِينُ وَ دَهْرُهُمُ الزَّفْرَةُ وَ الْأَنِينُ جِبَاهُهُمْ سَاجِدَةٌ لِعَظَمَتِكَ وَ عُيُونُهُمْ سَاهِرَةٌ فِي خِدْمَتِكَ وَ دُمُوعُهُمْ سَائِلَةٌ مِنْ خَشْيَتِكَ وَ قُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ وَ أَفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهَابَتِك ،»

خدايا!

ما را از آنان قرار ده كه دلهاي حزين و غمگينشان با ديدار تو شاد مي شود و غنچه هاي درهم و دردآلوده زندگيشان با آفتاب روي تو گشاده.

آنانكه پيشانيشان سجده گاه عظمت توست و چشمانشان بي خواب خدمت تو و اشكهايشان روان خشيت تو و قلبهايشان متعلق محبت تو و دلهاشان لرزان مهابت تو.

«يَا مَنْ أَنْوَارُ قُدْسِهِ لِأَبْصَارِ مُحِبِّيهِ رَائِقَةٌ وَ سُبُحَاتُ وَجْهِهِ لِقُلُوبِ عَارِفِيهِ شَائِقَةٌ يَا مُنَي قُلُوبِ الْمُشْتَاقِينَ وَ يَا غَايَةُ آمَالِ الْمُحِبِّينَ أَسْأَلُكَ حُبَّكَ وَ حُبَّ مَنْ يُحِبُّكَ وَ حُبَّ كُلِّ عَمَلٍ يُوصِلُنِي إِلَي قُرْبِكَ وَ أَنْ تَجْعَلَكَ أَحَبَّ إِلَيَّ مِمَّا سِوَاكَ وَ أَنْ تَجْعَلَ حُبِّي إِيَّاك،»

اي آنكه ماهتاب رخسار تو روشنايي راه و زيبايي نگاه عاشقان توست.

اي آنكه تنزه جمالت دلهاي عارفان را جلاي اشتياق مي بخشد.

اي آرزوي دلهاي آرزومندان و اي اشتياق مشتاقان و اي اميد اميدواران و اي عشق عاشقان و اي غايت شيفتگان و اي نهايت والگان و اي درد دردمندان!

آتش عشقت را در خرمن وجودم بيفكن، تخم دوست داشتنت را در گلدان دلم بكار، سبزينه محبتت را در برگهاي به زردي گرائيده وجودم بدوان.

دلم را داغ عشقي بر جبين نه

زبانم را بياني آتشين ده.

خدايا!

من عشق به تو را هم از تو مي خواهم و عشق به عاشقان تو را و عشق به هر كاري كه مرا به تو نزديك كند.

خدايا!

عشقت را در دلم انداز و عشق به اوليائت را و عشق به جاده منتهي به سوي تو را و عشق به علامات راهنماي به سوي تو و عشق به زائران تو را و عشق به رائدان راه تو را.

خدايا!

همزمان با رشد گياه محبتت در باغچه دلم، هر چه هرزه گياه محبت ديگران را بسوزان.

خدايا!

مرا پايي ده كه فقط به در خانه تو توانم آمد و دستي كه فقط سحوري در خانه تو توانم كوفت.

خدايا!

مرا چشمي ده كه فقط گريان تو باشد و سينه اي كه فقط سوزان تو.

به من نگاهي ده كه جز روي تو نتواند ديد و گوشي كه جز صداي تو نتواند شنيد.

خدايا!

خودت را معشوق ترين من قرار بده و مرا عاشق ترين خويش.

«قَائِداً إِلَي رِضْوَانِكَ وَ شَوْقِي إِلَيْكَ ذَائِداً عَنْ عِصْيَانِكَ وَ امْنُنْ بِالنَّظَرِ إِلَيْكَ عَلَيَّ وَ انْظُرْ بِعَيْنِ الْوُدِّ وَ الْعَطْفِ إِلَيَّ وَ لَا تَصْرِفْ عَنِّي وَجْهَكَ وَ اجْعَلْنِي مِنْ أَهْلِ الْإِسْعَادِ وَ الْحُظْوَةِ عِنْدَكَ يَا مُجِيبُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِين، »

خدايا!

مباد كه چشمه ي محبت من به بركه هاي گل آلود ديگران بريزد.

خدايا!

چشم جويبارك عشق مرا به تماشاي دريايت روشني ده.

مباد كه دل من اسير جز تو شود و پيشاني قلبم بر خاك محبت ديگري بسايد.

خدايا!

مباد كه عندليب دلم غزلخوان بستاني ديگر گردد.

خدايا!

مرغ دلم كه در دام توست مباد كه ياد آشيان كند.

خدايا!

نكند كه روي از من بتابي و نشود كه نگاه حيرانم را منتظر بگذاري.

خدايا!

مرا شايستگي بهره مندي از كنارت بخش.

اي پاسخ دهنده و اي اجابت كننده، اي گل بخشش ديگران از گلزار تو، اي باغبان رحمت.



[ صفحه 91]




بازگشت